یافتن پست: #دکتر

hastii
hastii
خدایا...

مهارت مراقبت از آنچه بما داده ای را در قلبمان قرار ده ،

زیرا ما در از دست دادن داشته هایمان استاد شده ایم . . .

**دکتر شریعتی **
... ادامه
دیدگاه · 1392/08/30 - 15:31 ·
8
samyar
samyar
از روزی کـــه یکی دلــم را بــرده

تب دارم مثل طفل سر مـا خورده

گفتارم شعر، شعر هایم هذیــان

دکتر جا ن بنده زنده ام یــا مرده؟
... ادامه
دیدگاه · 1392/08/30 - 11:16 ·
2
رضا
رضا
سلام شب سرد و بارونی همگی بخیر
웃❤유      ♛♔....t ᗩ ℛ ᗩ ....♛♔      웃❤유
웃❤유 ♛♔....t ᗩ ℛ ᗩ ....♛♔ 웃❤유
اوضاع حالم چطوره دکتر ؟
دکتر : همراهت کسی هست ؟
آره تو جیبم ؛ سیگار و فندکم …
.
mastane44
mastane44
عه ؟؟؟دیدین چی شد یادم رف سلام بدم!!!
سلاااااام{-7-}{-15-}
mastane44
mastane44
موعلیکم همه بامراما
ali
ali
بچه ها واقعا عاشق یه نفرم نمیدونم چی بگم
mastane44
mastane44
دوستم گلوش چرک کرده بود پرسید چیکار کنم ؟

خواستم بگم آب نمک قرقره کن حواسم نبود ..

گفتم آب قند قرقره کن !!...

بنده خدا یه هفتس کلا نمیتونه صحبت کنه ...

دکتر گفته مجرای تنفسیش شکرک بسته ..
... ادامه
mastane44
mastane44
سلام mastane44 به #شبکه_اجتماعی #نمیدونم خوش آمدی
HamidReza
HamidReza
خوب گوش کن...
ما نسل جوانِ این دوره ایم...
نسل خوابیدن با اس ام اس...
نسل درد و دل با عشق های دور از هم...
نسل جمله های کوروش و دکتر شریعتی...
نسل کادوهای یواشکی...
نسل ترس از رقص نورِِ ماشین پلیس...
نسل مـــــــــــــــــــن...نسل تــــــــــــــــــــو...
[یادمان باشد هنگامی ک دوباره به جهنم رفتیم بین عذابهایمان مدام بگوییم:
یادش بخیر,,,دنیای ما هم جهنمی بود واسه خودش...]
... ادامه
bamdad
bamdad
چه شبي است !
چه لحظه‌هاي سبک ، مهربان و لطيفي ،
گويي در زير بارانِ نرم فرشتگان نشسته‌ام ....
مي‌بارد و مي‌بارد و هر لحظه بيش‌تر نيرو مي‌گيرد !
هر قطره‌اش فرشته‌اي است که از آسمان بر سرم فرود مي‌آيد ...
چه مي‌دانم؟
خداست که دارد يک ريز ، غزل مي‌سرايد ؛
غزل‌هاي عاشقانه‌ي مهربان و پر از نوازش ...
هر قطره‌ي اين باران ،
کلمه‌اي از آن سرودهاست ...
"دکتر شريعتي"
... ادامه
دیدگاه · 1392/08/25 - 22:18 ·
8
صوفياجون
صوفياجون
وای من خیلی خسته شدم بابام یه پرونده آورده واسه کارشه 5صفحه از این کاغذا هست عین کاغذ الگو میمونه یه چیزی بهش میگن حالا بماند دیروز از صبح نشستم واسش تایپ کردم خط بابام خیلی داغونه عین نسخه دکتراست قاطی پاطی چشام از حدقه اومدن بیرون با چه زحمتی نوشتم دیشب ساعت1شب بردم گذاشتم پایین دوباره صبح اوردتش بالا تو اتاقم ، اول صبح چشم به اون برگا خورد قلبم پس افتاد بعداز ظهر اومده میگه یه جاهایشو اشتباه نوشتم بیا درست کن .خداکنه دیگه چیزیو تغییر نده . اخه پدر من میخوای کارشناسی کنی اول بنویس بعدش بخونش بعدش پاکنویس کن بعدش بده من تایپ کنم الان من از هرچی تایپ کردن متنفرم
{-15-}{-15-} {-16-}{-195-}{-152-}
NEGAR
NEGAR
آﻧﻘﺪﺭ ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺑﺰﺭﮒ ﺷﺪﻥ ﺍﻣﯿﺪﻭﺍﺭ ﻧﮑﻨﯿﺪ !!!
ﺑﺰﺭﮒ ﻣﯿﺸﯽ ﯾﺎﺩﺕ ﻣﯿﺮﻩ ...
ﺑﺰﺭﮒ ﻣﯿﺸﯽ ﻣﯿﺮﯼ ﻣﺪﺭﺳﻪ ...
ﺑﺰﺭﮒ ﻣﯿﺸﯽ ﺩﮐﺘﺮ ﻣﯿﺸﯽ ...
ﺑﺰﺭﮒ ﻣﯿﺸﯽ ﻋﺮﻭﺱ ﻣﯿﺸﯽ ...
ﺑﺰﺭﮒ ﻣﯿﺸﯽ ﺑﺎﺑﺎ ﻣﯿﺸﯽ ...
ﺑﺰﺭﮒ ﻣﯿﺸﯽ ...
ﺑﺰﺭﮒ ﻣﯿﺸﯽ ...

ﮐﻮﺩک ﺭﺍ ﺑﮕﺬﺍﺭﯾﺪ ﮐـــﻮﺩﮐــﯽ ﮐﻨﺪ !
... ادامه
دیدگاه · 1392/08/24 - 11:33 ·
7
bamdad
bamdad
پیرمردی نارنجی پوش در حالی که کودک را در آغوش داشت
با سرعت وارد بیمارستان شد و به پرستار گفت:خواهش می کنم به داد این بچه برسید.
بچه ماشین بهش زد و فرار کرد.
پرستار : این بچه نیاز به عمل داره باید پولشو پرداخت کنید.
پیرمرد: اما من پولی ندارم پدر و مادر این بچه رو هم نمی شناسم.
خواهش می کنم عملش کنید من پول و تا شب براتون میارم
پرستار : با دکتری که قراره بچه رو عمل کنه صحبت کنید.
اما دکتر بدون اینکه به کودک نگاهی بیندازد گفت:
این قانون بیمارستانه. باید پول قبل از عمل پرداخت بشه.
صبح روز بعد…
همان دکتر سر مزار دختر کوچکش ماتش برده بود و به دیروزش می اندیشید............
... ادامه
MahnaZ
MahnaZ
هر صفحه ای باز میکنی میبینی طرف هر چی دلش خواسته نوشته ،
پائینش هم نوشته “دکتر علی شریعتی” !{-15-}
ıllı YAŁĐA ıllı
418gl4mjeajak17cny7y.jpg ıllı YAŁĐA ıllı
Noosha
934e56cb2747dfa269ae2e02c1aec6ec-425 Noosha
جزء کدوم دسته از بچه ها بودی تو مدرسه؟{-30-}{-36-}
صوفياجون
صوفياجون
آخیییییییییشششششششششششششششش
راحت شدم بلاخره تموم شدش {-90-}{-90-}{-90-}
{-110-}خسته شدماااااا وایییییییییی چی میشه عماد پایین به خواب عمیق رفته باشه بعد برم بیارمش بعد خواهرم بگه نمیخواد فعلا که خوابه بزار همینجا بخوابه هه هه هه
منم امشب تخت بگیرم بخوابم خخ خخخخخ {-18-}{-18-}{-7-}{-7-} ولی میدونم پا برسه پایین صدای ونگشم میادش بزار کمی استراحت کنم بعد میرم{-7-}{-1-}
رضا
رضا
به امید روزی که چوب بستنی هم تو ایران تولید بشه .
Morteza
Morteza
روزی روزگاری پسرک فقیری زندگی می کرد که برای گذران زندگی و تامین مخارج تحصیلش دستفروشی می کرد.از این خانه به آن خانه می رفت تا شاید بتواند پولی بدست آورد.روزی متوجه شد که تنها یک سکه 10 سنتی برایش باقیمانده است و این درحالی بود که شدیداً احساس گرسنگی می کرد.تصمیم گرفت از خانه ای مقداری غذا تقاضا کند. بطور اتفاقی درب خانه ای را زد.دختر جوان و زیبائی در را باز کرد.پسرک با دیدن چهره زیبای دختر دستپاچه شد و بجای غذا ، فقط یک لیوان آب درخواست کرد.دختر که متوجه گرسنگی شدید پسرک شده بود بجای آب برایش یک لیوان بزرگ شیر آورد.پسر با تمانینه و آهستگی شیر را سر کشید و گفت : «چقدر باید به شما بپردازم؟ » .دختر پاسخ داد: « چیزی نباید بپردازی.مادر به ما آموخته که نیکی ما به ازائی ندارد.» پسرک گفت: « پس من از صمیم قلب از شما سپاسگذاری می کنم»سالها بعد دختر جوان به شدت بیمار شد.پزشکان محلی از درمان بیماری او اظهار عجز نمودند و او را برای ادامه معالجات به شهر فرستادند تا در بیمارستانی مجهز ، متخصصین نسبت به درمان او اقدام کنند.دکتر هوارد کلی ، جهت بررسی وضعیت بیمار و ارائه مشاوره فراخوانده شد.هنگامیکه متوجه شد بیمارش از چه شهری به آنجا آمده برق عجیبی در چشمانش درخشید.بلافاصله بلند شد و بسرعت بطرف اطاق بیمار حرکت کرد.لباس پزشکی اش را بر تن کرد و برای دیدن مریضش وارد اطاق شد.در اولین نگاه اورا شناخت.سپس به اطاق مشاوره باز گشت تا هر چه زود تر برای نجات جان بیمارش اقدام کند.از آن روز به بعد زن را مورد توجهات خاص خود قرار داد و سر انجام پس از یک تلاش طولانی علیه بیماری ، پیروزی ازآن دکتر کلی گردید
آخرین روز بستری شدن زن در بیمارستان بود.به درخواست دکتر هزینه درمان زن جهت تائید نزد او برده شد.گوشه صورتحساب چیزی نوشت.آنرا درون پاکتی گذاشت و برای زن ارسال نمود.زن از باز کردن پاکت و دیدن مبلغ صورتحساب واهمه داشت.مطمئن بود که باید تمام عمر را بدهکار باشد.سرانجام تصمیم گرفت و پاکت را باز کرد.چیزی توجه اش را جلب کرد.چند کلمه ای روی قبض نوشته شده بود.آهسته انرا خواند


«بهای این صورتحساب قبلاً با یک لیوان شیر پرداخت شده است»
... ادامه
ParNiyA
ParNiyA
دراین دنیاآفتاب همواره درسرزدن است،
بهار،همواره دررسیدن،
دل،مدام درفهمیدن...
...دکترشریعتی...
دیدگاه · 1392/08/8 - 02:24 ·
9
وانـــــیـا
وانـــــیـا
امروز بعد از سالها یه راننده تاکسی
پیدا شد که پول خورد داشت ، 500 تومن بقیه پولمو داد
انقدر خوشحالم که از ظهر تا حالا دو بار فشارم افتاده رفتم دکتر سُرُم زدم
28 هزار تومن خرج کردم
... ادامه
ıllı YAŁĐA ıllı
ıllı YAŁĐA ıllı
وقتی من شارژ نتم تموم میشه به وایفای همسایه بغلیمون دکتر سپهری وصل میشم {-32-}{-2-}{-7-}
صفحات: 13 14 15 16 17

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ