یافتن پست: #ذهن

bamdad
bamdad
ذهنم راشخم مي زنم


باران مي کارم


کاش اينجا


پنجره اي سبز مي شد

:(
دیدگاه · 1393/06/21 - 22:01 ·
7
bamdad
bamdad
ﺍﯾﻦ ﻣﻄﻠﺐ ﺭﺍ ﺗﺎ ﺁﺧﺮ ﺑﺨﻮﺍﻧﯿﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺍﺗﻔﺎﻗﯽ
ﮐﻪ ﻣﯽ ﺍﻓﺘﻪ ﮐﻤﯽ ﻓﮑﺮ ﮐﻨﯿﺪ ) 30 ﺛﺎﻧﯿﻪ
ﺑﯿﺸﺘﺮ ﻭﻗﺖ ﻧﻤﯽ ﮔﯿﺮﻩ( ﻟﻄﻔﺎ ﺑﻪ ﺳﻮﺍﻻﺕ
ﺯﯾﺮ ﺑﻪ ﺳﺮﻋﺖ ﭘﺎﺳﺦ ﺩﻫﯿﺪ: ﻧﺘﯿﺠﻪ ﭼﯿﺴﺖ؟
2+2...
4+4
8+8
16+16
ﺧﯿﻠﯽ ﺳﺮﯾﻊ ﻋﺪﺩﯼ ﺑﯿﻦ 5 ﺗﺎ 12 ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ
ﮐﻨﯿﺪ. ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﮐﺮﺩﯾﺪ ?
ﺣﺎﻻ ﺑﺮﯾﺪ ﭘﺎﯾﯿﻦ
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
ﻋﺪﺩ ﺍﻧﺘﺨﺎﺑﯽ ﺷﻤﺎ 7 ﺑﻮﺩ؟
ﺍﯾﻦ ﺁﺯﻣﺎﯾﺶ ﺗﻮﺳﻂ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻣﺤﻘﻘﺎﻥ ﺑﺮﺟﺴﺘﻪ
ﺩﺭ ﺯﻣﯿﻨﻪ ﻣﻄﺎﻟﻌﺎﺕ ﺫﻫﻨﯽ ﺩﺭ ﺍﻣﺮﯾﮑﺎ،
ﭘﺮﻓﺴﻮﺭ "ﻣﮏ ﮐﯿﻦ " ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺷﺪ .
ﺍﮔﻪ ﺩﺭﺳﺖ ﺑﻮﺩ ﺣﺘﻤﺎ کامنت بذارید
... ادامه
رضا
رضا
هر وقت تفکر هر چیزی که خارجی هست خوبه از ذهن مردم پاک بشه میشه به پیشرفت و آینده کشور امیدوار بشم .
دیدگاه · 1393/05/29 - 16:49 ·
8
bamdad
bamdad
داستان باغبان و چیدن سیب(از زبان سیب)

دخترک خندید و
پسرک ماتش برد !که به چه دلهره از باغچه ی همسایه، سیب را دزدیده
باغبان از پی او تند دوید
به خیالش می خواست،
حرمت باغچه و دختر کم سالش را
از پسر پس گیرد !غضب آلود به او غیظی کرد !این وسط من بودم،
سیب دندان زده ای که روی خاک افتادم
من که پیغمبر عشقی معصوم،
بین دستان پر از دلهره ی یک عاشق
و لب و دندان ِ
تشنه ی کشف و پر از پرسش دختر بودم
و به خاک افتادم
چون رسولی ناکام !هر دو را بغض ربود…دخترک رفت ولی زیر لب این را می گفت:
” او یقیناً پی معشوق خودش می آید ! ”پسرک ماند ولی روی لبش زمزمه بود:
” مطمئناً که پشیمان شده بر می گردد ! ”سالهاست که پوسیده ام آرام آرام !عشق قربانی مظلوم غرور است هنوز !جسم من تجزیه شد ساده ولی ذرّاتم،
همه اندیشه کنان غرق در این پندارند:این جدایی به خدا رابطه با سیب نداشت

{-35-}
متین (میراثدار مجنون)
متین (میراثدار مجنون)
خدایا؛ﯾﮏ ﺫﻫﻦ ﺁﺭﺍﻡ،ﯾﮏ ﺗﻦ ﺳﺎﻟﻢ،ﯾﮏ ﺧﯿﺎﻝ ﺭﺍﺣﺖ،ﯾﮏ ﺧﺒﺮ ﺧﻮﺵ،ﯾﮏ ﺧﻮﺷﯽ ﺍﺯ ﺗﻪ ﺩﻝ،ﻧﺼﯿﺐ عزيزاﻧﻢ ﮐﻦ،ﺁﻣﯿﻦ.پیشاپیش عیدسعیدفطر بر شما مبارک.
... ادامه
1 دیدگاه · 1393/05/6 - 18:16 توسط Mobile ·
7
متین (میراثدار مجنون)
متین (میراثدار مجنون)
خدایا؛ﯾﮏ ﺫﻫﻦ ﺁﺭﺍﻡ،ﯾﮏ ﺗﻦ ﺳﺎﻟﻢ،ﯾﮏ ﺧﯿﺎﻝ ﺭﺍﺣﺖ،ﯾﮏ ﺧﺒﺮ ﺧﻮﺵ،ﯾﮏ ﺧﻮﺷﯽ ﺍﺯ ﺗﻪ ﺩﻝ،ﻧﺼﯿﺐ عزيزاﻧﻢ ﮐﻦ،ﺁﻣﯿﻦ.پیشاپیش عیدسعیدفطر بر شما مبارک.
... ادامه
دیدگاه · 1393/05/6 - 18:12 توسط Mobile ·
3
Majid
index.jpg Majid
شعر زیبای حمید مصدق

توبه من خنديدي و نمي دانستي

من به چه دلهره از باغچه همسايه

سيب را دزديدم

باغبان از پي من تند دويد

سيب را دست تو ديد

غضب آلوده به من كرد نگاه

سيب دندان زده از دست تو افتاد به خاك

وتو رفتي و هنوز،

سال ها هست كه در گوش من آرام،آرام

خش خش گام تو تكراركنان

مي دهد آزارم

و من انديشه كنان

غرق اين پندارم

كه چرا ، خانه كوچك ما سيب نداشت



جواب بسیار زیبای فروغ فرخ زاد :

من به تو خندیدم
چون که می دانستم
تو به چه دلهره از باغچه ی همسایه سیب را دزدیدی
پدرم از پی تو تند دوید
و نمی دانستی باغبان باغچه همسایه


پدر پیر من است
من به تو خندیدم

تا که با خنده خود پا

سخ عشق تو را خالصانه بدهم
بغض چشمان تو لیک

لرزه انداخت به دستان من و

سیب دندان زده از دست من افتاد به خاک

دل من گفت: برو

چون نمی خواست به خاطر بسپارد

گریه تلخ تو را

و من رفتم و هنوز

سالهاست که در ذهن من آرام آرام

حیرت و بغض تو تکرار کنان

می دهد آزارم

و من اندیشه کنان غرق در این پندارم
که چه می شد اگر باغچه خانه ما سیب نداشت...
... ادامه
دیدگاه · 1393/04/31 - 02:27 ·
1
bamdad
bamdad
هیچ کس سرش آنقدر شلوغ نیست که زمان از دستش در برود

و تو را از یاد ببرد

همه چیز برمیگردد به اولویت های ذهن آن آدم

اگر کسی به هر دلیلی تو را از یاد برد

فقط یک دلیل دارد

تو جزو الویت هایش نیستی ..

{-167-}
دیدگاه · 1393/04/29 - 22:21 ·
6
مائده
0004_20100830_1394756369.jpg مائده
ای نو!
با من قدم بزن در ذهن کوچکم
این کهنه‌های را
به‌هم بزن....

"سید علی میرافضلی"
دیدگاه · 1393/04/27 - 15:48 ·
9
مائده
th.jpg مائده
خود را اگرچــــــه سخت نگه داری از گناه
گاهی شرایطی است که ناچاری از گناه
هر لحظه ممکن است که با برق یک نگاه
بر دوش تــــــــو نهـــاده شود باری از گناه
گفتم: گنــــــاه کردم اگر عاشقت شدم…
گفتی تو هم چه ذهنیتی داری از گناه !
سخت است این که دل بکنم از تو، از خودم
از این نفس کشیدن اجبــاری، از گنـــــــــاه
بالا گرفته ام سرِ خود را اگرچه عشق
یک عمر ریخت بــر سرم آواری از گناه
دارند پیله های دلم درد می کشند
باید دوباره زاده شوم عاری از گنـاه

"نجمه زارع"
... ادامه
دیدگاه · 1393/04/26 - 18:37 ·
8
bamdad
bamdad
آنقدر ذهنم را درگیر خودت کرده ای ...



که دیگر حتی نمیتوانم مضمون تازه ای پیدا کنم



حالا حق میدهی



در شعرهایم



به همین سادگی بگویم



" دوستت دارم " ؟

{-253-}
دیدگاه · 1393/04/23 - 22:26 ·
4
iman
d72a76d5b24a2f764720f45a9f919111-425.jpg iman
؟
مائده
Rain2-thumb.jpg مائده
شرمنده ام قربان کمی باران ندارید
درخود پلاسیدم ، شما گلدان ندارید ؟
اینقدر بد اخمید ! پس لبخندتان کو
جز این نگاه سرد، یخبندان ندارید ؟
قربان چرا وقتی که می بینید ما را
درذهنتان تصویری از انسان ندارید ؟
گیرم که ما زشتیم،این آغازمان نیست
باشد، شما زیبا ! ولی پایان ندارید ؟
آه این تکبر...این تکبر شرک محض است
در خود مگر ، یا نوح ، یا توفان ندارید ؟
البـــــــته می بخشید ، اما مطمـــــئنید
مخلوط با ایمانتان، شیـــــــطان ندارید ؟!

"عبدالرضا فرید زاده"
... ادامه
مائده
مائده
کشف حقیقت را سفری است دشوار!
راه درازی در پیش است.
به تهی سازی عمیق ذهنی نیازمندی!
پالایش کمال و تمام دل را می طلبد!
به معصومیتی خاص نیاز است
به تولدی دوباره!
باید دوباره کودک شوی!
... ادامه
دیدگاه · 1393/04/19 - 21:59 ·
6
bamdad
bamdad
دیوانه ات میکند

مسأله هایی که در ذهنت حل نشده باشند

بلکه ته نشین شده اند!!!!!!!!!!!

:(
Mostafa
flowers-look-like-animals-people-monkeys-orchids-pareidolia-35.jpg Mostafa
ارکیده‌ی دختران رقصان (Impatiens Bequaertii)
zoolal
zoolal
تنهايي يعني : ذهنم پر از تو و خالي از ديگران است ،
اما کنارم خالي از تو و پر از ديگران است
دیدگاه · 1393/04/13 - 08:14 ·
4
متین (میراثدار مجنون)
متین (میراثدار مجنون)
تنهایــے آבمــے را عــوض مے کنــב ؛

از تــو چیــزے مـے سازב که هیـچ وقــت نبــوבے . . .

گاهــے آنقـבر بـے تفـاوت مے شــوےکه פـتـے

اگر בر جایــے با هـــم בیـבیشـان פـتـے پلـک هــم نــزنــے !

لباسهــایت בیگـر به تــو نمــے آینـــב

ساعــت ها به یک آهنــگ تکــرارے گــوش مـے کنــے

و هیــچ وقــت آهنــگ را פـفـظ نمے شــوے

شـب ها علامـت ســوال هاے ذهنــت را مـے شمــارے

و آפֿـــر هــم تا صبـح بیــבارے

تنهـایــے از تــو آבمــے مــے ســازב کـه בیگـــر شبیــه "آבمــــــــ" نیســت .
... ادامه
دیدگاه · 1393/04/12 - 14:32 ·
6
zoolal
zoolal
می دانی؟
یک وقت هایی باید
رویِ یک تکه کاغذ بنویسی
تعطیل است
و بچسبانی پشتِ شیشه‌یِ افکارت
باید به خودت استراحت بدهی
دراز بکشی
دست هایت را زیر سرت بگذاری
به آسمان خیره شوی
و بی خیال سوت بزنی
در دلت بخندی به تمام افکاری که
پشت شیشه‌یِ ذهنت صف کشیده اند
آن وقت با خودت بگویی:
بگذار منتظر بمانند.
... ادامه
دیدگاه · 1393/04/6 - 19:51 ·
3
zoolal
zoolal
ﺑﻪ ﺗﻮ ﻫﺠﻮﻡ ﻣﯽ ﺁﻭﺭﻧﺪ ﺁﺩﻡﻫﺎ ، ﻧﯿﻤﻪ ﺷﺐ !
ﺑﺎ ﻫﻤﻪ ی ﺁﻧﭽﻪ ﺩﺭ ﭘﺲ ِ ﺫﻫﻦ ِ ﺗﻮ ، ﺑﺮﺍﯾﺖ ﺑﺎﻗﯽ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺍﻧﺪ…
ﺁﺩﻡﻫﺎ “ﺗﻤﺎﻡ” ﻧﻤﯽ ﺷﻮﻧﺪ …!
... ادامه
دیدگاه · 1393/04/6 - 19:24 ·
2
مائده
مائده
میگفت چقدر پخته شدی! چقدر عوض شدی!
دویدم تو آینه خودمو نگاه کردم، راست میگفت!
خودمو خوب ندیده بودم، من خودمم؟!!...
آخرین باری که با صدای بلند موسیقی سنتی گوش کردم کی بود؟!
چرا دیگه آل احمد و صادق هدایت را چندباره و چندباره نمیخونم؟!
آخرین بار کی قلم دزفولی دست گرفتم و چیزی نوشتم؟!
چرا وقتی شعری به ذهنم میرسه دیگه از اخوان نیست؟!
کمی با دقت تر توی آینه نگاه میکنم؛ خودمم!
همیشه همین شکلی بودم. ببین !
حتی دندونهایی که پر کردم سر جای خودشونند!
هنوز دوست دارم وقتی بارون میاد بدون چتر برم بیرون؛
هنوز از این سر شهر تا اون سرش پیاده میرم؛
هنوز از بچه گربه ها خوشم میاد؛
هنوز کتاب میخونم و موسیقی گوش میدم؛
هنوز از دروغ بدم میاد؛
هنوز...
هنوز...
برگشتم و گفتم:
زندگی همینه! آدمها عوض میشن!
... ادامه
دیدگاه · 1393/04/5 - 18:26 ·
9
صفحات: 3 4 5 6 7

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ