یافتن پست: #رفتی

صوفياجون
صوفياجون
سلوووو متاسفانه سیم تلفن خونمون قطع شده نمیتونم به نت وصل شم حتی تلفنم قطعه تا یکی بیاد درستش کنه، افتتاح کردم با ماهیام فردا عکسشو میزارم :) همگی خوبین؟ خوشین؟
8 دیدگاه · 1393/11/27 - 00:21 توسط Mobile ·
6
bamdad
خاطرات آقای همساده-1.jpg bamdad
آقو ما یه بار رفتیم بانک یارانمونو بگیریم…



طرف گفت دیگه به شما یارانه تعلق نمیگیره!



گفتیم چرا؟گفت چون شما 21 روزه که مردی!!!!



آقو مارو به زور بردن پزشکی قانونی زنده زنده کالبد شکافیمون کردن!



گفتن مرگش مشکوک بوده پلیس اومد 2 ماه و نیم تحقیق کرد



آخرش گفت تنها مظنون ماجرا خود ماییم!مارو بردن دادگاه…



گفتیم خدارو شکر اولیای دم خونواده خودمونن مارو میبخشن…



آقو وسط دادگاه خونوادمونو جو گرفت



از قاضی اشد مجازات رو خواستار شدن!!…ها ها ها…



قراره پس فردا اعداممون کنن!…



همش به خاطر 40تومن یارانه ایجور داغون شدیم

{-15-}{-15-}
bamdad
images (4).jpg bamdad
...
Mohammad
Beautiful-delicious-birthday-cake-9.jpg Mohammad
Mostafa
داش گلم تولدت مبارک، انشاالله به تمام آرزوهای خوبت برسی.
{-21-}{-21-}{-37-}{-37-}
{-90-}{-96-}{-90-}{-96-}
{-120-}{-155-}{-120-}{-155-}
{-220-}{-224-}{-220-}{-224-}
bamdad
bamdad
اولین روز بارانی را به خاطر داری؟


غافلگیر شدیم


چتر نداشتیم!


خندیدیم…


دویدیم!


و به شالاپ شلوپهای گل آلود عشق ورزیدیم.

دومین روز بارانی چطور؟


پیشبینیاش را کرده بودی


چتر آورده بودی


من غافلگیر شدم


سعی میکردی من خیس نشوم


و شانه سمت چپ تو کاملاً خیس بود


سومین روز چطور؟


گفتی سرت درد میکند


حوصله نداشتی سرما بخوری


چتر را کاملاً بالای سر خودت گرفتی


و شانه راست من کاملا خیس شد


و چند روز پیش را چطور؟


به خاطر داری؟


که با یک چتر اضافه آمدی


و مجبور بودیم برای اینکه پینهای چتر توی چش و چالمان نرود دو قدم از هم دورتر برویم


فردا دیگر برای قدم زدن نمیآیم.


تنها برو!

{-109-}
دیدگاه · 1393/10/23 - 21:12 ·
2
Mohammad
Mohammad
حموم رفتن زمان ما :
میرفتیم تو حموم
یه شیرو باز میکردیم، دندونامون میریخت کف حموم از سرما!
اون یکیو باز میکردیم، مث آب سماور در حال جوش بود!
یه عر میزدیم از سوزش،
مامانمون مى زد پس کله مون که اذیت نکن، آروم بگیر.
بعد با اون صابون زرد گنده ها که مثه چرکِ خشکیده بود، میفتاد به جونمون
تا حدى که چشمامون از کاسه دربیاد!
یعنى ما از نظر مامانمون کثافتى بودیم که میخوایم در مقابل نظافت مقاومت کنیم!
بعد یه جورى چنگ میزد موهامونو که انگار داعش به شپشا حمله کرده
بعدش با شامپوى پاوه کل هیکلمونو غربال گرى میکردن!
بعد از همه اینا جان گُدازترینش کیسه کشیدن بود!
دو لایه از پوستمونو بر میداشتن،
فک میکردن چرکه! باز ادامه میدادن.
بعدِ حموم صدتا لباس تنمون میکردن،
یه روسرى به کله مون، یه یقه اسکى هم روى همش.
بعد از شدت کوفتگى و خستگى بیهوش میشدیم، میگفتن: ببین چه راحت خوابیده!!{-7-}
Mohammad
Mohammad
ﺭﻓﺘﯿﻢ ﺑﻨﮕﺎﻩ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻮﻡ ﻣﻨﺸﯽ ﻣﯿﮕﻢ : ﻣﺰﺭﻋﻪ ﺩﺍﺭﯾﻦ؟
ﻣﯿﮕﻪ ﻣﯿﺨﻮﺍﯾﻦ ﺑﺨﺮﯾﻦ؟
ﺑﺎﺑﺎﻡ ﮔﻔﺖ : ﻧﻪ ﻣﺎ ﻣﺘﺮﺳﮑﯿﻢ ﺍﻭﻣﺪﯾﻢ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﮐﺎﺭ …..! {-7-}
bamdad
6fl5_hamsade.jpg bamdad
ﺁﻗﺎﯼ ﻫﻤﺴﺎﺩﻩ:
ﺁﻗﻮ ﻣﺎ ﺩﯾﺮﻭﺯ ﺗﻮ ﯾﻪ ﻗﺒﺮﺳﺘﻮﻧﯽ ﺑﻮﺩﯾﻢ ﺩﯾﺪﻡ ﯾﻪ ﻣﺮﺍﺳﻢ ﺧﺘﻢ ﻭﺍﺱ ﯾﻪ ﺑﺎﺑﺎﯾﯽ ﮔﺮﻓﺘﻦ، ﮔﻔﺘﯿﻢ ﻣﺎﻡ ﺷﺮﮐﺖ ﮐﻨﯿﻢ ﺛﻮﺍﺏ ﺩﺍﺭﻩ!
ﻫﻤﻪ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩﯾﻢ ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ، ﯾﯿﻬﻮ ﺧﻮﻧﻮﺍﺩﻩ ﺯﻥ ﺩﻭﻡ... ﻣﺮﺣﻮﻡ ﭘﯿﺪﺍﺷﻮﻥ ﺷﺪ! ﺁﻗﻮ ﺩﻭﺗﺎ ﺧﻮﻧﻮﺍﺩﻩ ﺍﻓﺘﺎﺩﻥ ﺭﻭ ﺳﺮ ﻣﺎ! ﻣﺎﻡ ﻧﻔﻬﻤﯿﺪﻡ ﭼﯿﺘﻮ ﺷﺪ. ﺍﻭن‌قدر ﻣﺸﺖ ﻭ ﻟﮕﺪ ﺧﻮﺭﺩ ﺗﻮ ﭘﻮﺯﻣﻮﻥ ﻓﮑﻤﻮﻥ ﺍﺯ 36ﺟﺎ ﺷﯿﮑﺴﺖ!
ﺁﺧﺮﺷﻢ ﺍﺯ ﺭﻭﯼ ﻧﺎﺭﺍﺣﺘﯽ ﺍﺷﺘﺒﺎﻫﯽ ﻣﺎ ﺭﻭ ﺟﺎﯼ ﻣﺮﺣﻮﻡ ﺩﻓﻦ ﮐﺮﺩﻥ!
ﺭﻓﺘﯿﻢ ﺍﻭﻥ ﺩﻧﯿﺎ ﻣﺎ ﺭﻭ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩﻥ ﺷﻮﻓﺎﮊ ﺧﻮﻧﻪ ﺟﻬﻨﻢ! ﺍﻭﺟﺎ ﻓﻘﻂ ﻣﻮ ﺑﻮﺩﯾﻢ ﻭ ﻫﯿﺘﻠﺮ! ﺗﺎ ﻣﺎ ﺭﻭ ﺩﯾﺪ، ﮔﻔﺖ ﻫﻤﺴﺎﺩﻩ ﯾﻪ ﺩقیقه ﺍﯾﻦ ﻧﺎﻣﻪ ﺍﻋﻤﺎﻝ ﻣﻨﻮ ﻧﮕﻪ‌ﺩﺍﺭ ﺑﻨﺪ ﮐﻔﺸﻤﻮ ﺑﺒﻨﺪﻡ! ﺩﻗﯿﻘﺎ ﻫﻤﻮ ﻣﻮﻗﻊ ﺩﻭﺗﺎ ﻓﺮﺷﺘﻪ ﺍﻭﻣﺪﻥ ﻭﺍﺱ ﺑﺮﺭﺳﯽ ﻧﺎﻣﻪ ﺍﻋﻤﺎﻝ!
ﻫﯿﭽﯽ ﺩﯾﮕﻪ ﺟﻨﮓ ﺟﻬﺎﻧﯽ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﮔﺮﺩﻥ ﻣﻮ، ﻫﯿﺘﻠﺮﻡ ﺑﻬﺸﺘﯽ ﺷﺪ!

ینی الان داغونما....

{-15-}
رضا
رضا
یادم باشه از این به بعد اگر محمد و مرجان آنلاین بودن من آنلاین نشم چون اجازه نمیدن جواب نظرات قبلی رو بدم در جا جواب میدن همه چیز قاطی میشه {-2-}
Mohammad
">مرجان بانو :)
صوفياجون
صوفياجون
امروز از یه پیر زنه پرسیدم :
اونوقتا که شما جوون بودین کسی میپوشید؟
گفت نه اون وقتا ما از این قرتی بازیا بلد نبودیم یه
دامن کوتاه تا رو باسن میپوشیدیم خیلی ساده
بیرون میرفتیم
اصن این سادگی اون قدیما منقلبم کرد.{-7-}{-15-}
مرجان بانو :)
مرجان بانو :)
من دیشب تا ساعت 10بیمارستان بودم, واسه چند لحظه فهمیدم اگه نفس بره و خدا نخاد بر نمی گرده..... با اینکه نوار قلب, فشار خون واسه یه دختر 25 ساله کاملا نرمال بود... الان بهترم... ولی میگن استرس شدید باعث شده ب قلبم فشار بیاد... خلاصه اگه بدی دیدین که حتما بوده یا شاید کسی رو ناراحت کردم حلال کنین, دوست تون دارم.مرجان
... ادامه
32 دیدگاه · 1393/10/15 - 07:59 توسط Mobile ·
6
رضا
رضا
اونهایی که دنبال خودشون هستن منتظر باشند اعلام شده تا پایان سال یک محموله بزرگ به ایران میرسه پر از نیمه های گمشده {-7-}
مرجان بانو :)
IMG-20150101-WA0005.jpg مرجان بانو :)
ایشون محمدرضا پسر برادرمن هست
48 دیدگاه · 1393/10/13 - 22:18 توسط Mobile ·
5
bamdad
bamdad
بی تو يك روز در اين فاصله ها خواهم مرد

مثل يك بيت ته قافيه ها خواهم مرد

تو كه رفتی همه ثانيه ها سايه شدند

سايه در سايه ی آن ثانيه ها خواهم مرد

شعله ها بی تو ز بی رنگی دريا گفتند

موج در موج در اين خاطره ها خواهم مرد

گم شدم در قدم دوری چشمان بهار

بی تو يك روز در اين فاصله ها خواهم مرد

{-35-}
دیدگاه · 1393/10/13 - 17:50 ·
4
متین (میراثدار مجنون)
متین (میراثدار مجنون)
zahra بہ من قول بِدہ
از پیشم که رفتی
در تمام سالھای باقی ماندہ،
تا اَبد ...
مُواظِبِ خودَت باش.

دیگر مَن نیستم
کہ یادآوری کنم...
zahra
zahra
بی تو ، مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم
همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم
شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم
شدم آن عاشق دیوانه که بودم !


در نهانخانه جانم گل یاد تو درخشید
باغ صد خاطره خندید
عطر صد خاطره پیچید


یادم آید که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم
پر گشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم


ساعتی بر لب آن جوی نشستیم
تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت
من همه محو تماشای نگاهت
آسمان صاف و شب آرام
بخت خندان و زمان رام
خوشه ماه فرو ریخته در آب
شاخه ها دست برآورده به مهتاب
شب و صحرا و گل و سنگ
همه دل داده به آواز شباهنگ


یادم آید : تو بمن گفتی :
ازین عشق حذر کن !
لحظه ای چند بر این آب نظر کن
آب ، آئینة عشق گذران است
تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است
باش فردا ، که دلت با دگران است
تا فراموش کنی ، چندی ازین شهر سفر کن !


با تو گفتنم :
حذر از عشق ؟
ندانم
سفر از پیش تو ؟
هرگز نتوانم
روز اول که دل من به تمنای تو پَر زد
چون کبوتر لب بام تو نشستم
تو بمن سنگ زدی ، من نه رمیدم ، نه گسستم
باز گفتم که : تو صیادی و من آهوی دشتم
تا به دام تو درافتم ، همه جا گشتم و گشتم
حذر از عشق ندانم
سفر از پیش تو هرگز نتوانم ، نتوانم … !


اشکی از شاخه فرو ریخت
مرغ شب نالة تلخی زد و بگریخت !
اشک در چشم تو لرزید
ماه بر عشق تو خندید


یادم آید که دگر از تو جوابی نشنیدم
پای در دامن اندوه کشیدم
نگسستم ، نرمیدم


رفت در ظلمت غم ، آن شب و شبهای دگر هم
نه گرفتی دگر از عاشق آزده خبر هم
نه کنی دیگر از آن کوچه گذر هم !
بی تو ، اما به چه حالی من از آن کوچه گذشتم
فریدون مشیری
... ادامه
دیدگاه · 1393/10/7 - 11:52 ·
محسن
محسن
کامنت:


خوندی cm بزار :'(
Mohammad
Mohammad
دیشب ماشین دختره خراب شده بود

در یک حرکت خیرخواهانه با دوستام رفتیم هلش بدیم,,,

روشنش که نکرد هیچ,

تازه چرخ ماشینم انداخت تو جوب

بعدش پیاده شده طلبکارانه میگه شما کج هل دادید….{-7-}
دیدگاه · 1393/09/26 - 11:26 ·
5
شهرزاد
btowHLhI5S5rdHdE.jpg شهرزاد
آنقدر نباریدیم ...
که بوی ماندگی گرفتیم
ابر ... بوی " مه "،
من ... بوی بغض،
و تو اما هنوز ...
هیچ بویی از "ماندن "
نبرده ای ...
.
.
.
"حمید جدیدی"
... ادامه
دیدگاه · 1393/09/18 - 22:55 ·
5
bamdad
bamdad
من دلم کافه ای می خواهد که در سردی هوا

در آن بنشینم و

سفارش لحظه های گرم دهم پر زمحبت و دوستی

:(
Mohammad
Mohammad
ıllı YAŁĐA ıllı
جای آبجی صوفیا رو تو سایت گرفتی شدی روح سرگردان :d
هی میری هی میای :d
✔♥Дℓɨ♥✔
1231685_231494267006491_139306587_n.jpg ✔♥Дℓɨ♥✔
بابام زمان شاه گرفته زيرش نوشتن:

" به پاس تلاش و مجاهـدت ١٢ ساله تان براى كسب علم و دانش اين تصديق به شما اهدا ميگردد تا هم از مزاياى قانونى آن بهره مند شويد و هم نقشى در عمران و آبادانى ميهن عزيزمان ايران ايفا كنيد"


حالا ما رفتیم گرفتیم زيرش نوشتن:

"اين مدرك بنا به درخواست نامبرده صادر گرديده و هـيچگونه ارزش قانونى ديگرى ندارد"
مرجان بانو :)
images.jpg مرجان بانو :)

غذای مورد علاقه من{-197-}
مرجان بانو :)
1408115705.jpg مرجان بانو :)
{-18-}
Mohammad
Mohammad
شهريار
نگار
شما دو تا هم که دیگه رفتین که رفتین :d
دیدگاه · 1393/09/11 - 08:30 ·
5
صفحات: 4 5 6 7 8

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ