یافتن پست: #روند

رضا
1390649843_0419.jpg رضا
هـــــستی جـــون
هـــــستی جـــون
دلتنگی های من به تو رفته اند ، آرام می آیند ، در سینه می نشینند ، دیگر نمی روند
رضا
373271_330.jpg رضا
رضا
رضا
bamdad
bamdad
لعنت به ساعتهایی که جلو نمیروند،

خواب می مانند ،

کار نمی کنند ،

کوک نمی شوند ،

عقب می مانند ،

و از رفتن خسته میشوند

این بلاها از وقتی به سر آدم میاد

که منتظر کسی باشی که

دوسش داری…

:(
دیدگاه · 1393/05/7 - 21:57 ·
6
iman
iman
ﺩﺧﺘﺮ: ﺑﺮﻭ ﺩﻳﮕﻪ ﻧﻤﻴﺨﻮﺍﻣﺖ ﺩﻳﮕﻪ ﺗﻤﻮﻣﻪ
ﭘﺴﺮ :ﻋﺸﻘﻢ ﻣﻦ ﺑﺪﻭﻥ ﺗﻮ ﺑﺨﺪﺍ ﻣﻴﻤﻴﺮﻡ ﭼﺮﺍ
ﻧﻤﻴﻔﻬﻤﻲ ﺩﺧﺘﺮ:ﺩﻳﮕﻪ ﺍﺯﺕ ﺧﺴﺘﻪ ﺷﺪﻡ
ﻋﺸﻘﺖ ﺑﺮﺍﻡ ﺗﮑﺮﺍﺭﻱ ﺷﺪﻩ . ﻭﺗﻠﻔﻦ ﻗﻄﻊ
ﺷﺪﭘﺴﺮ ﺧﻴﻠﻲ ﺍﻓﺴﺮﺩﻩ ﻭﻧﺎﺭﺍﺣﺖ ﻣﻴﺮﻩ
ﺗﻮﺍﺗﺎﻗﺶ ﭼﺸﻤﺶ ﻣﻴﻮﻓﺘﻪ ﺑﻪ ﻣﺎﻧﻴﺘﻮﺭ
ﮐﺎﻣﭙﻴﻮﺗﺮﻋﮑﺲ ﻋﺸﻘﺸﻮﻣﻴﺒﻴﻨﻪ ﺍﺷﮏ
ﺗﻮﭼﺸﺎﺵ ﺣﻠﻘﻪ ﻣﻴﺰﻧﻪ ﺁﻫﻨﮓ ﻣﻮﺭﺩﻋﻼﻗﻪ
ﻱ ﻋﺸﻘﺸﻮﻣﻴﺬﺍﺭﻩ ﻭﮔﻮﺵ ﻣﻴﺪﻩ ﺩﻳﮕﻪ
ﺍﺷﮑﺎﺵ ﺗﺎﺏ ﻧﻤﻴﺎﺭﻥ ﻭﻣﻴﺮﻳﺰﻥ ﭘﺴﺮﺍﺣﺴﺎﺱ
ﻣﻴﮑﺮﺩﻳﻪ ﺗﻴﮑﻪ ﺍﻱ ﺍﺯﻭﺟﻮﺩﺷﻮ ﺍﺯﺩﺳﺖ
ﺩﺍﺩﻩ. ﺍﻭﻥ ﺷﺐ ﭘﺴﺮﺧﻮﺍﺑﺶ ﻧﺒﺮﺩ ﺑﻪ
ﺩﺧﺘﺮﭘﻴﺎﻡ ﺩﺍﺩ:ﺍﻻﻥ ﮐﻪ ﺍﻳﻦ ﮐﻪ ﺍﻳﻦ
ﭘﻴﺎﻣﻮﻣﻴﺨﻮﻧﻲ ﺟﺴﻤﻢ ﺑﺎﻫﺎﺕ ﻏﺮﻳﺒﻪ ﺷﺪﻩ
ﻭﻟﻲ ﺩﻟﻢ ﻫﻤﻤﻤﻤﻴﺸﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻩ ﺑﻪ
ﺍﻣﻴﺪﺑﻴﺪﺍﺭﻱ ﺟﺴﻢ ﻫﺎ ﺧﺪﺍﺣﺎﻓﻆ ﺑﺮﺍﻱ
ﻫﻤﻴﺸﻪ .ﺑﻪ ﻃﺮﻑ ﭘﺘﺠﺮﻩ ﻱ ﺑﺰﺭﮒ ﺍﺗﺎﻗﺶ
ﻣﻴﺮﻩ ﺳﺎﻋﺖ ﺩﻗﻴﻘﺎ 3:34 ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺩﺭﺳﮑﻮﺕ
ﻭﺗﺎﺭﻳﮑﻲ ﺧﻮﺩﺵ ﺭﻭﺍﺯﺑﺎﻻﻱ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﺑﻪ ﭘﺎﻳﻴﻦ
ﭘﺮﺕ ﮐﺮﺩ ﭘﺴﺮﺑﺮﺍﻱ ﻫﻤﻴﺸﻪ ﺗﻮﺗﻨﻬﺎﻳﻲ
ﻣﺮﺩ .ﺻﺒﺢ ﻣﺎﺩﺭﭘﺴﺮ ﻃﺒﻖ ﻋﺎﺩﺕ ﻫﻤﻴﺸﮕﻲ
ﺑﻪ ﺍﺗﺎﻕ ﭘﺴﺮﺵ ﺭﻓﺖ ﺗﺎﺑﻴﺪﺍﺭﺵ ﮐﻨﻪ ﺍﻣﺎﭘﺴﺮ
ﺭﻭﻧﺪﻳﺪ. ﺗﻠﻔﻦ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﭘﺴﺮﮐﻪ ﻣﺪﺍﻡ ﻭﭘﻴﺎﭘﻲ
ﺯﻧﮓ ﻣﻴﺨﻮﺭﺩﺗﻮﺟﻬﺶ ﺭﻭﺟﻠﺐ ﮐﺮﺩ ﺑﻪ ﺳﻤﺖ
ﮔﻮﺷﻲ ﺭﻓﺖ ﺩﺧﺘﺮﻱ ﻣﺪﺍﻡ ﺩﺍﺷﺖ ﺗﻤﺎﺱ
ﻣﻴﮕﺮﻓﺖ .ﭼﺸﻢ ﻣﺎﺩﺭﭘﺴﺮ ﺑﻪ ﭘﻴﺎﻣﻲ ﺍﻓﺘﺎﺩﮐﻪ
ﻫﻤﻮﻥ ﺩﺧﺘﺮ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩﻩ ﺑﻮﺩ: ﻋﺰﻳﺰﻡ،ﻋﺸﻘﻢ،
ﺑﺨﺪﺍ ﺷﻮﺧﻲ ﮐﺮﺩﻡ ﻣﻦ ﻫﻨﻮﺯﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ
ﻣﺜﻞ ﻫﻤﻴﺸﻪ ﻋﺎﺷﻘﺘﻢ ﺧﻮﺍﻫﺶ ﻣﻴﮑﻨﻢ
ﻋﺸﻘﻢ ﻓﻘﻂ ﻳﻪ ﻓﺮﺻﺖ ﺗﻮﺭﻭﺧﺪﺍ .... ﺍﻭﻥ
ﭘﻴﺎﻡ ﺩﻗﻴﻘﺎﺳﺎﻋﺖ 3:35 ﺍﺭﺳﺎﻝ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ...
ﻣﺎﺩﺭﭘﺴﺮ ﺑﻪ ﻃﺮﻑ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﻱ ﺍﺗﺎﻕ ﺭﻓﺖ ﮐﻪ
ﮐﺎﻣﻼﺑﺎﺯ ﺑﻮﺩ ﺑﻪ ﺑﻴﺮﻭﻥ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﺮﺩ ﻭﭼﻴﺰﻱ
ﮐﻪ ﻣﻴﺪﻳﺪ ﺑﺎﻭﺭﻧﻤﻴﮑﺮﺩ ... ﮐﺶ ﺷﻠﻮﺍﺭ ﭘﺴﺮ
ﺑﻪ ﻧﻮﮎ ﮐﻠﯿﭙﺲ ﺩﺧﺘﺮ ﮬﻤﺴﺎﻳﮧ ﮔﻴﺮ ﮐﺮﺩﮦ
ﺑﻮﺩ ....ﺁﺭﻩ ﺍﻭﻥ ﭘﺴﺮ ﻫﻨﻮﺯ ﺯﻧﺪﻩ ﺑﻮﺩ
... ادامه
دیدگاه · 1393/05/1 - 16:40 ·
6
mostafa AZ
mostafa AZ
پسره به دختره شماره داد و بعد یه ساعت اس ام اس بازی شروع شد. اینم محتوای اس ام اس هاشون دختره: سلام اسمت چیه؟ پسره: علی 26 یو؟ دختره: اسمت پسره : علی 26 یو؟ دختره: اسمت پسره: علی 26 یو؟ دختره : اسمت و این روند 30 دقیقه ادامه داشت تا پسره زنگ زد و فهمید اسم دختره اِسمَت بود{-18-}{-18-}{-18-}{-18-}
Majid
2-130.jpg Majid
ستاره ها هیچ گاه از خاطر آسمان نمی روند ، بگذار دل من آسمان باشد و یاد تو ستاره .
دیدگاه · 1393/04/31 - 02:32 ·
2
حامد@ پسر تنها
حامد@ پسر تنها
هنوز به#دیدار خدا روند ...
هنوز به دیدار خدا می روند ...
خدایی که در یک مکعب سنگی خود را حبس کرده !! خدا همین جاست ، نیازی به سفر نیست ! خدا همان گنجشکی است که صبح برای تو می خواند ،خدا در دستان مردی است که نابینایی رااز خیابان رد می کتد ،خدا در اتومبیل پسری است که مادر پیرش را هر هفته برای درمان به بیمارستان می برد ،خدا در جمله ی " عجب شانسی آوردم"است !! خدا خیلی وقت است که اسباب کشی کرده و آمده نزدیک من و تو!! خدا کنار کودکی است که می خواهداز فروشگاه شکلات بدزد !! خدا کنارساعت کوک شده ی توست، که می گذارد 5 دقیقه بیشتر بخوابی!! از انسانهای این دنیا فقط خاطراتشان باقی می ماند و یک عکس با روبان مشکی ، از تولدت تا آن روبان مشکی ، چقدر خدا را دیدی ؟! خدا را 7 بار دور زدی یا زیر باران کنارش قدم زدی ؟خدا همین جاست ، نه در عربستان! خدا زبان مادری تو را می فهمد ، نه عربی !
{-35-}خدایا دوستت دارم{-35-}
رضا
asohrabi20100901014036717.jpg رضا
دیدگاه · 1393/04/28 - 18:58 در ورزش ·
6
✔♥Дℓɨ♥✔
10489902_669203443163615_5292016194469953086_n.jpg ✔♥Дℓɨ♥✔
★"آقا"جان. . .کاش می دانستم در این شب ها کجا ء نگه می داری. . .★

. . . . . .مسجد . . .؟☆

☆هرکجا باشی می دانم ما گنه کارت را هم یاد می کنی. . .☆

●پرونده هایمان پر از . . .●

☆" " را به رنج آورده اند. . .☆

☆"شرمنده ایم "آقا". . . .☆

★"دعایمان" کن. . ."برگردیم". . .★ : (

"السلام علیک یا ابا صالح المهد"{عج}
iman
iman
اسگل اسم پرنده نیست.

.

.

.

دوست دختر منه که ساعت 4 صبح بیدارم میکنه میگه

پـــــــــــــــــاستیـــــــل میـــخــوام
... ادامه
✔♥Дℓɨ♥✔
10550835_586425064812508_5741720579075129428_n.jpg ✔♥Дℓɨ♥✔
آنهایی که ها
دیرتر به خواب می روند،
چیزهای بیشتری از می خواهند !

ایلهان برک
صوفياجون
صوفياجون

چند نکته مهم:
1. تولید کیسه های پلاستیکی سالانه بیش از هزار کیلو گرم کربن در هوا منتشر میکند.
2. سالانه حدود 60تا 100 میلیون بشکه نفت برای تولید کیسه های پلاستیکی مورد نیاز است.
3. سالانه هزاران گونه جانوران آبزی از قبیل وال، دلفین،فک،لاک پشت ،ماهی ها و پرندگان بر اثر بلعیدن کیسه های نایلونی یا گیر کردن در آنها دچار خفگی شده و از بین میروند (تنها در دریای مدیترانه حدود 250 میلیارد ذره پلاستیکی یعنی 500تن وجود دارد) .
4. در مناطق مرطوب و پرباران وجود کیسه ها در طبیعت ،محل مناسبی برای تخمگذاری و رشد انواع حشرات مانند پشه مالاریا است.
5. برای تجزیه اغلب این کیسه ها به زمانی بیش از 400 سال نیاز است .
... ادامه
bamdad
bamdad
آرزوهایم مثل بادبادک هایی در آسمان مغزم به این سو و آن سو میروند و من هر چه خودم را بالا میکشم نمیتوانم بگیرمشان !

:(
دیدگاه · 1393/04/13 - 21:27 ·
6
bamdad
bamdad
قلب، مهمانخانه نیست که آدم ها بیایند

دو سه ساعت یا دو سه روز توی آن بمانند و بعد بروند...

قلب، لانه ی گنجشک نیست که در بهار ساخته می شود

و در پاییز باد آن را با خودش می برد...

قلب؟ راستش نمی دانم چیست!

اما این را می دانم که فقط جای آدم های خیلی خوب است...

{-164-}
دیدگاه · 1393/04/11 - 23:07 ·
7
ıllı YAŁĐA ıllı
2014-06-30_donbaler_1404115897251348_large.jpeg ıllı YAŁĐA ıllı
جایزه نقدی ۲۰۰ میلیونی برای یابنده مائده !!! ;)
zoolal
zoolal
از شاملوی عزیز،
بعد از یک فنجان قهوه
به هوایی سرد برمی گردم
در پی رویاهایم …
در پی تو …
احتیاجی به مستی نیست
یک فنجان قهوه هم دیوانه ام می کند
وقتی میزبانم چشمان تو باشد …
یک استکان چای از میان دستانت و یک جرعه غزل از میان چشمانت
دلم آرام ، نگاهت را می خواهد و شهد شیرین کلامت
خسته ام
دوباره باورم میکنی؟
عصرانه ای به طعم همین واژه های تلخ
من تو ، غروب ، و لبخندهای تلخ
تف می کنی تو شعر مرا روی میز و بعد
می ریزد از دهان تو این قطره های تلخ
- —– – —– – —— – —– – —– -

گارسون کمی شکر و تو لبخند می زنی
حالم به هم می خورد از طنزهای تلخ
گفتم هوا چه گرم و سر حرف باز شد
گفتی هزار لعنت بر این هوای تلخ
عادت کرده ام به طعم قهوه
به آد مهای پشت پنجره کافه
دست هایی که می روند
آدم هایی که نمی مانند
به تو
که روبرویم نشسته ای
قهوه ات را به هم می زنی
می نوشی
می روی
یکی به آدم های پشت پنجره ی کافه اضافه می شود…
حالا فهمیده ام که چرا قهوه و کیک را با هم می خورم
قهوه می نوشم برای زندگی تلخم و همراهش کیک برای شیرینی لحظاتی که با تو بودم
اما باز تلخی قهوه بر شیرینی کیک پیروز می شود
لحظات با تو بودن کوتاه بود… خیلی کوتاه…
ولی زندگی تلخم خیلی بلند است … خیلی…
لعنت بر قهوه تلخ سرد شده ام
تو
پاییز
قهوه
اکنون کنارم هست
پاییز
قهوه
اما تو…
روی صندلی همیشگی می نشینم و سفارش میدم : دو فنجون قهوه
هنوز هم با این که نیستی ولی برات سفارش میدم…
خودت نیستی خیالت که هست…
یک فنجان درد دل بدون شکر برای تو آورده ام
بنوش … تا از دهان نیفتاده … بنوش …
آب در هاون کوبیدن است اینکه من شعر بنویسم و تو فال قهوه بگیری
وقتی آخر همه شعرهای من تو می آیی و ته همه فنجان های تو من می روم …
امشب دلم تو را می خواهد
نشسته روبروی صندلی مقابلم
در سکوت سرد این جا
هوا سرد شده …
نه ! نه …
هوای من سرد شده …
حتی گرفتن فنجان قهوه هم ، دردی را دوا نمی کند …
چرا صندلی رو به رو خالی ست ؟
در ته فنجان قهوه ام کفش های توست
فقط نمی دانم می آیی یا می روی …
... ادامه
دیدگاه · 1393/04/8 - 19:19 ·
6
zoolal
zoolal
دنیای عجیبی ست ...
آدمها مثل رود جاریند ...
زلال که باشی ...
سنگهایت را می بینند ...
برمی دارند و نشانه می روند ...
درست به سمت خودت ...
... ادامه
دیدگاه · 1393/04/8 - 19:09 ·
4
zoolal
zoolal
آدمها می ایند خودشان را نشان میدهند ؛
اصرار میکنند برای اثبات بودنشان و ماندنشان . . .
اصرار میکنند که تو نیز باشی همراهشان ،
همان آدمها وقتی پذیرفتی بودنشان را ،
وقتی که باورشان کردی ، به سادگی میروند . . .
و تو میمانی با باوری که از دست میرود . . .
این نیز میگذرد . . . !!
... ادامه
دیدگاه · 1393/04/8 - 18:48 ·
4
bamdad
bamdad
یک (روز) خانواده ی لاک پشتها تصمیم گرفتند که به پیکنیک بروند.

از آنجا که لاک پشت ها به صورت طبیعی در همه ی موارد یواش عمل می کنند، هفت سال طول کشید تا برای سفرشون آماده بشن! در نهایت خانواده ی لاک پشت خانه را برای پیدا کردن یک جای مناسب ترک کردند.

در سال دوم سفرشان (بالاخره) پیداش کردند.

برای مدتی حدود شش ماه محوطه رو تمیز کردند، و سبد پیکنیک رو باز کردند، و مقدمات رو آماده کردند. بعد فهمیدند که نمک نیاوردند!

پیکنیک بدون نمک یک فاجعه خواهد بود، و همه آنها با این مورد موافق بودند.

بعد از یک بحث طولانی، جوانترین لاک پشت برای آوردن نمک از خانه انتخاب شد.

لاک پشت کوچولو ناله کرد، جیغ کشید و توی لاکش کلی بالا و پایین پرید، گر چه او سریعترین لاک پشت بین لاک پشت های کند بود!

او قبول کرد که به یک شرط بره؛ اینکه هیچ کس تا وقتی اون برنگشته چیزی نخوره.

خانواده قبول کردن و لاک پشت کوچولو به راه افتاد.

سه سال گذشت… و لاک پشت کوچولو برنگشت. پنج سال … شش سال …

سپس در سال هفتم غیبت او، پیرترین لاک پشت دیگه نمی تونست به گرسنگی ادامه بده .

او اعلام کرد که قصد داره غذا بخوره و شروع به باز کردن یک ساندویچ کرد.

در این هنگام لاک پشت کوچولو ناگهان فریاد کنان از پشت یک درخت بیرون پرید،« دیدید می دونستم که منتظر نمی مونید. منم حالا نمی رم نمک بیارم»!!!!!!!!!!!! !!!!!

نتیجه اخلاقی: بعضی از ماها زندگیمون صرف انتظار کشیدن برای این می شه که دیگران به تعهداتی که ازشون انتظار داریم عمل کنن. آنقدر نگران کارهایی که دیگران انجام میدن هستیم که خودمون (عملا) هیچ کاری انجام نمی دیم.

{-15-}
دیدگاه · 1393/04/6 - 23:23 ·
8
✔♥Дℓɨ♥✔
49536874073761935877.jpg ✔♥Дℓɨ♥✔
دیگران چون بروند از نظر ، از بروند!

چنان در من رفته
که جان دربندی ...{-26-}

رضا
BqSLl8cIQAApFQU.jpg:large رضا
2 دیدگاه · 1393/03/27 - 02:51 در ورزش ·
5
صفحات: 4 5 6 7 8

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ