#میدونی؟؟
باید بفهمی وقتی دلت میگیره...تنهایی!!!
باید یاد بگیری از هیچ کس توقع نداشته باشی!!!
باید عادت کنی که با کسی درد دل نکنی!!!
باید درک کنی که هرکس مشکلات خودشو داره!!!
باید بفهمی وقتی ناراحتی...دلتنگی....یا بی حوصله ای....
هیچ کس حوصله ی تورو نداره...!!!
دیگه باید فهمیده باشی همه رفیق وقتای خوشی اند...!!!
همه خودشون انقدر درد سر دارن که حوصله گند اخلاقیای تورو ندارن...!!!
همه اینقدر کار دارن که وقت ندارن واسه تو وقت بذارن...!!!
که به حرفات گوش بدن یا وقتی تنهایی کنارت باشن...!!!
ولی...ولی تو نباید اینجوری باشی...!!!
تو باید سنگ صبور باشی...!!!
تو باید سنگ باشی...!!!
دردای تو پیش دردای اونا هیچی نیست...!!!
تو اصلا سختی نکشیدی...!!!
تو اصلا تنها نموندی....!!!
تو هیچ وقت غصه دار نیستی...!!!
نباید باشی...!!!
فـهـمـیـدی...؟؟؟
قبلا دراینگونه موارداصطلاح دایه مهربانتراز مادر به کار برده می شد ولی درعصر قاجاریه واقعه تاریخی جالبی عنوان این مقاله را مرادف اصطلاح مزبور قرار داده است که به شرح ذیل است:
1392/02/17 - 01:17درزمان سلطنت ناصرالدین شاه قاجار همه ساله یکروز از فصل بهاردر سرخه حصار تهران برنامه آشپزان با حضور شاه وخاندان سلطنت واعیان و اشراف کشور با تشریفات خاص وبرنامه مفصلی که در مقالات آش شله قلمکار وسبزی پاک کردن اجرا می شده است که تمام امرا و صدورمملکت درپختن این آش کذایی کار و وظیفه ای بر عهده داشته اند .
یکی سبزی پاک می کرد ، دیگری خس و خاشاک نخود و لوبیا را می گرفت یکی دیگر بادنجان پوست میکند ، یکی هم هیزم زیردیگ می گذاشت.
خلاصه تمام اعاظم کشور از زن ومرد به کاری اشتغال داشته اند و در پیشگاه سلطان خودرا به نحوی خادم وخدمتگزار جلوه می داده اند !
یکی ازمواد اساسی برنامه آشپزان این بود که چون آش شله قلمکارکاملا طبخ و آماده می شد آن را در قدح های چینی بزرگ و کوچک می ریختند و به فراخور مقام و منزلت بین وزرا و امرا و رجال وهمسران شاه که افتخار حضور داشته اند تقسیم می کرده اند .
آن گاه سفره عریض و طویلی گسترده می شد . هرکس به جای خود که قبلا معین شده بود می نشست و از ظرف مخصوصش با تظاهر به کمال میل و اشتها تناول می کرد .
سرانجام هریک از مدعوین موظف بود قدح چینی را پس ازخوردن آش پر از سکه طلا و اشرفی کند و به حضور قبله عالم تقدیم دارد ! به قول آقای دکتر احسان طباطبائی صاحب کتاب چنته درویش که در رابطه با این آش مورد بحث می نویسد :
"... دراینجا بر خلاف مثل معروف ، که هرکس به قدر پولش باید آش بخورد اتفاقا هیچکس صد یک بلکه هزاریک پول تقدیمی آش نمی خورد و این پول را فقط برای افتخارتقرب به حضور ملوکانه تقدیم می نمودند و گاهی هم ناصرالدین شاه بر سر حال بود و به کسی خیلی لطف و مرحمت داشت واز او احوالپرسی می نمود ..."
خلاصه "... رسم چنین بود که آن شخص پس از خوردن آش ، کاسه خودرا پر از اشرفی کرده نزد شاه بفرستد ."
" با آنکه طبع بلند پرواز بشر زیادت طلب است و به هر جاه و مقامی باشد آرمان جلال و جبروت بیشتری دارد اما در این روز با آنکه مقام شامخی داشتند آرزو میکردند پست ترین مقام را داشته باشند وچون کاسه هر کس بزرگتر بود در این معامله زیادتر پول داغتر می شد می گفتند : کاسه از آش داغتر است ."
خیلی جالب بود مصطفی .
1392/02/17 - 01:22