شاید هنوز هم در پشت چشم های له شده درعمق انجماد
یک چیز نیم زنده ی مغشوش بر جای مانده بود
که در تلاش بی رمقش می خواست
ایمان بیاورد به پاکی آواز آبها
شاید ، ولی چه خالی بی پایانی !
خورشید مرده بود
و هیچکس نمی دانست
که نام آن کبوتر غمگین
کز قلبها گریخته است ،
#ایمان است !