یافتن پست: #گندم

مرجان بانو :)
مرجان بانو :)
بچه ها تا حالا کسی از شماها قرص اکوفان برای تقویت مو استفاده کرده>؟
setyia
setyia
الناز شاکردوست و عاشقانه اش در بوی گندم
[لینک]
دیدگاه · 1394/08/16 - 14:20 ·
صوفياجون
عکس۰۹۲۴.jpg صوفياجون
{-41-}
همش خودشو میزنه به در دلم براش میسوزه بهش گندم دادم آب دادم خورد اصن وحشی نیست {-35-}
Mohammad
باجو و رونالدو.jpg Mohammad
باجو و رونالدو
رضا
رضا
بابا داره با دوستش تلفنی صحبت میکنه دارن استراتژی ماهیگیری فردا صبحشون رو بررسی میکنن .
حامد@ پسر تنها
254.gif حامد@ پسر تنها
چایت را بنوش {-35-} نگران فردا نباش
از گندمزار من و تو {-35-}مشتی کاه میماند
برای بادها .{-35-}
رضا
grpqpifviyvbfwloctna.jpg رضا
تو شروع شد .
... ادامه
bamdad
bamdad
این روزهــا کـــــه آینه هم فکــر ظاهر است


هرکس که گفته است خدا نیست کافراست


با دیدن قیافه این مردمان ِ خوب


باید قبول کرد که گندم مقصّر است


آن سایه ای که پشت سرت راه می رود


گرگی مخوف در کت و شلوار عابر است


کمتر در این زمانه بـــه دل اعتماد کن


وقتی گرسنه مانده به هر کار حاضر است


شاعر فقط برای خودش حرف می زند


در گوشه اتاق فقط عکس پنجره ست


آن جاده و غروب قشنگی که داشتیم


حالا نمــاد فاصله در ذهن شاعر است


در ایــن دیار ، آمدن نــو بهـار ِ پوچ


تنها دلیل رفتن مرغ مهاجر است


دارد قطار فاجعـــه نزدیک مــی شود


بمبی هنوز در چمدان مسافر است

{-15-}
دیدگاه · 1393/09/1 - 22:46 ·
6
مرجان بانو :)
مرجان بانو :)
گر کسی با تمام مشکلات و دیوانه بازی هایت ترا بیشتر از خودش دوست داشت
اگر با چرخش مردمکان چشمت
یا طرز صدایت از هزاران کیلومتر راه دور
متوجه شد که هوای دلت ابری است یا آفتابی
اگر از اشتباهات خودت برایش حرف زدی
و او با آرامش به تو گفت فدای سرت آدمیزاد است دیگر گاهی اشتباه میکند
اگر اشتباهات تو را با شتاب پنهان چشم خودش پاک کرد
و ورقت زد که مبادا از نمره بیستش کم شوی
اگر لج بازی ها و قهرهای بی دلیلت را مصلحت عشقش دانست
اگر بدون جبران محبتهایش به تو محبت کرد و عشق ورزید
اگر با دست بسته اش پُر غرور از یک دانه گندمش به تو گندمزار بخشید
اگر با بغض تو پنهان گریست و با تبسمت بلند خندید
اگر هزار بهانه بدستش دادی که با تو حداقل به ظاهر قهر کند و قهر نکرد
اگر خشم تو را از تو تفریق و خوبی ترا جمع و عشق ترا ضربدر هزار کرد
اگر با حوصله ترا نوشت و تو او را بی حوصله خواندی
و با تمام این اگرها
اگر هر روز دل نگران بخاطر خوبی هایش از تو عُذر خواهی کرد
او احمق نیست
او یک انسان ساده است که خدا برای امتحان لیاقتت برای تو فرستاده است!
... ادامه
دیدگاه · 1393/08/6 - 14:51 ·
4
مرجان بانو :)
download (1).jpg مرجان بانو :)
صبح مطبوع پاييزي

خنکاي نسيمي دل انگيز

نم باران و زلفشه

ايستاده ام ميان گندمزار

به تماشاي کوچ پرستوها............
دیدگاه · 1393/07/19 - 10:34 ·
4
Mohammad
9ebda65b960084262c794e056a59e31a-425 Mohammad
ﺁﻗﺎﯼ ﻣﺠﺮﯼ : ﺑﯿﺎ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﺫﺯﻩ ﺑﯿﻦ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﻦ ﭼﯽ ﻣﯿﺒﯿﻨﯽ ؟
ﻓﺎﻣﯿﻞ ﺩﻭﺭ : ﺍﯾﻦ ﺟﺎﺩﻩ ﺗﻮ ﺩﻭﺭﻩ .ﺍﯾﻦ ﺫﺭﻩ ﺑﯿﻦ ﻧﯿﺴﺖ . ﺩﻭﺭ ﺑﯿﻨﻪ .
ﺁﻗﺎﯼ ﻣﺠﺮﯼ : ﺟﺎﺩﻩ ﭼﯿﻪ .ﺍﯾﻦ ﺷﯿﺎﺭﺍﯼ ﺭﻭﯼ ﻣﯿﺰﻩ ﺁﺷﭙﺰﺧﻮﻧﻪ ﺍﺳﺖ .
ﻓﺎﻣﯿﻞ ﺩﻭﺭ : ﻧﻪ ﺁﻗﺎ ﺍﯾﻦ ﺩﻭﺭﺑﯿﻨﻪ ﻭ ﻣﻦ ﮐﺎﻣﻼ ﺑﺎ ﺩﻭﺭﺑﯿﻦ ﺁﺷﻨﺎﯾﯽ ﺩﺍﺭﻡ
ﺁﻗﺎﯼ ﻣﺠﺮﯼ : ﺍﺻﻼ ﻣﯿﺪﻭﻧﯽ ﺩﻭﺭﺑﯿﻦ ﭼﯿﻪ؟
ﻓﺎﻣﯿﻞ ﺩﻭﺭ : ﺁﻗﺎﯼ ﻣﺠﺮﯼ ﻫﻪ ﻩ ﻩ ﻩ ﻩ ﭼﻪ ﺣﺮﻓﺎﯾﯽ ﻣﯿﺰﻧﯿﺪ !
ﻧﺨﻮﺭﺩﯾﻢ ﻧﻮﻥ ﮔﻨﺪﻡ ﻭﻟﯽ ﺩﯾﺪﯾﻢ ﺩﺳﺘﻪ ﻣﺮﺩﻡ . . .
ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺍﺟﺪﺍﺩ ﻣﺎ ﮐﻪ ﺗﻮﯼ ﺷﻬﺮ ﺩﻭﺭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﯿﮑﺮﺩ ﺍﺯ ﺩﻭﺭ ﺭﻓﺖﺑﯿﺮﻭﻥ ﺧﯿﻠﯽ ﻫﻢ ﺩﻭﺭ ﺷﺪ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﺩﻭﺭ ﺭﻭ ﺑﺒﺒﯿﻨﻪ ﺍﯾﻦ ﺩﺳﺘﮕﺎﻩ.ﺭﻭ ﺳﺎﺧﺖ .  :d
bamdad
bamdad
و داستان غم انگیزیست ...

دستی که داس را برداشت

همان دستیست

که یک روز

در خواب های مزرعه گندم کاشت ...
دیدگاه · 1393/04/24 - 23:52 ·
6
iman
iman
دخترﻩ ﺑﻬﻢ pm ﺩﺍﺩﻩ ﻣﯿﮕﻪ :

ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻻﯾﮑﺖ ﻣﯿﮑﻨﻢ ﭼﯽ ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ ﻣﯿﮑﻨﯽ؟

ﻣﻨﻢ ﮔﻔﺘﻢ: ﮔﻨﺪﻡ،ﺑﺮﻧﺞ،مرکبات،چای و....

زد بلاکم کرد ملت درگیرنا !!!

خب مگه مزرعه است که چیزی برداشت کنم آخه ؟؟؟

بچه ها شماها چیزی نکاشتین من برداشت کنم؟؟؟
... ادامه
دیدگاه · 1393/04/21 - 14:44 ·
1
صوفياجون
صوفياجون



دیوارِ کوچه‌ی‌ ما هم‌سن‌ و سالمونه‌ !

اون‌ سرگذشت‌ِ نسل‌ِ خاکسترُ می‌دونه‌ !

ما آرزوهامون‌ُ رو آجراش‌ نوشتیم‌ !

گفتیم‌ که‌ تو جهنم‌ دنبال‌ِ یه‌ بهشتیم‌ !

تو بچه‌گی‌ نوشتیم‌ : یا مرگ‌ یا مصدق‌ !

نفت‌ُ ترانه‌ کردیم‌ ، ما بچه‌های‌ عاشق‌ !

تو فصل‌ِ نوجوونی‌ داس‌ُ چکش‌ کشیدیم‌ !

اعدامِ زنبقا ر ُ با داس‌ِ حیله‌ دیدیم‌ !

فصل‌ِ جوونی‌ِ ما دیوارِ خسته‌ی‌ سَرد ،

پیراهن‌ِ قشنگ‌ِ شب‌نامه‌ رُ به‌ تن‌ کرد !

از آسمون‌ صدای‌ بال‌ِ کبوتر اومد !

تقویم‌ِ خون‌ ورق‌ خورد ! گفتن‌ قُرُق‌ سَر اومد !

امّا نشد رهایی‌ شعری‌ بشه‌ رو دیوار !

ما جنگُ دوره کردیم تو بُهت‌ِ دودُ رگبار !

وقتی‌ شقیقه‌هامون‌ جوگندمی‌ شد آخر ،

تو آسیاب‌ِ صبرِ اون‌ جنگ‌ِ نابرابر !

دیوارِ کوچه‌ زخمی‌ از خنجرِ بلا بود !

شعرای‌ یادگاریش‌ با اشک‌ِ مادرا بود !

اون‌ زخما رُ پوشوندن‌ با رنگ‌ُ ننگ‌ُ انکار !

گفتن‌ : نوشتن‌ از عشق‌ ممنوعه‌ روی‌ دیوار !

ما پا به‌ پای‌ دیوار ویرون‌ شدیم‌ ، تکیدیم‌ !

حرفای‌ قلبمون‌ُ رو آجراش‌ ندیدیم‌ !

حالا دیگه‌ رو دیوار چیزی‌ نمونده‌ باقی‌ ،

جز آگهی‌ِ مرگ‌ِ هم‌کوچه‌های‌ یاغی‌ !

هم کوچه های یاغی !

چیزی نمونده باقی !

چیزی نمونده باقی ...
... ادامه
bamdad
bamdad
رسم عجیبی ست...


گندم های انبار را موش ها جویده اند


ما سگ ها را 
به پاسبانی گماشته ایم


باغمان را آفت های گرسنه می بلعند


ما برای گنجشک ها
مترسک گذاشته ایم !!!!!!!!!!!
... ادامه
دیدگاه · 1393/03/13 - 23:28 ·
9
zoolal
zoolal
چایت را بنوش و نگران فردا نباش..........
از گندمزار من و تو مشتی کاه می ماند برای بادها!
دیدگاه · 1393/03/5 - 20:11 ·
7
zoolal
zoolal
چایت را بنوش
نگران فردا نباش
از گندمزار من و تو
مشتی کاه میماند برای بادها
"نیما یوشیج"
دیدگاه · 1393/02/29 - 16:57 ·
1
zoolal
zoolal
اولین روز دبستان بازگرد
کودکی ها شاد و خندان باز گرد
باز گرد ای خاطرات کودکی بر سوار اسبهای چوبکی
خاطرات کودکی زیباترند
یادگاران کهن ماناترند
درسهای سال اول ساده بود
آب را بابا به سارا داده بود

درس پند آموز روباه و خروس
روبه مکار و دزد و چاپلوس

روز مهمانی کوکب خانم است
سفره پر ز بوی نان گندم است

کاکلی گنجشککی باهوش بود
فیل نادانی برایش موش بود

با وجود سوز و سرمای شدید
ریز علی پیراهن از تن می درید

تا درون نیمکت جا می شدیم
ما پر از تصمیم کبری می شدیم

پاک کن هایی ز پاکی داشتیم
یک تراش سرخ لاکی داشتیم

کیفمان چفتی به رنگ زرد داشت
دوشمان از حلقه هایش درد داشت

گرمی دستانمان از آه بود
برگ دفتر ها به رنگ کاه بود

کاش می شد باز کوچک می شدیم
لا اقل یک روز کودک می شدیم
یاد آن آموزگار ساده پوش
یاد آن گچها که بودش روی دوش
ای معلم نام و هم یادت به خیر
یاد درس آب و بابایت به خیر

ای معلم ای دبستانی ترین احساس من
بازگرد این مشقها را خط بزن

بازگرد این مشقها را خط بزن . . .
... ادامه
دیدگاه · 1393/02/11 - 16:05 ·
4
zoolal
zoolal
چایت را بنوش
نگران فردا نباش
از گندم زار من و تو
مشتی کاه میماند
برای باد فردا
دیدگاه · 1393/01/29 - 16:09 ·
4
صوفياجون
صوفياجون

از سنتهای ملی ایرانی است که در استان گیلان و مناطق مختلف آن نیز اجرا می شود . دندان در آوردن در همه کودکان در زمان یکسانی رخ نمی دهد؛ در نتیجه، زمان مراسم مصادف است با درآوردن اولین دندان.

مردم گیلان معتقدند که اجرا و برگزاری این مراسم باعث می شود تا دندانهای بچه راحت و سبک رشدکند... در این مهمانی دانه هایی مانند برنج، گندم، نخود، لوبیا، عدس بو داده شده و به شادباش، والدین و دیگر بستگان به نوبت هرکدام مشتی بر سرکودک می پاشند و عکس یادگاری می گیرند و در پایان، حاضرین که دندانهای آنها خوب رشد کرده، از دانه های خوراکی نوش جان می کنند.
یک رسم جالب در گیلان که آن را از نقاط دیگر متمایز می کند و از عناصر دیگر این مراسم، سفره ای است که در پیرامون کودک پهن کرده و در آن اشیاهای مختلف که هر کدام نماد یک شغل خاص در جامعه است را با مهارت خاص می چینند از جمله اشیای موجود در سفره ی زندگیِ شغلیِ کودک : قیچی، سوزن، خودکار، دفتر، آینه و غیره است؛ که در پایان مراسم، کودک هدایت و ترغیب می شود که یکی از اشیاء چیده شده در سفره را بردارد و با این عملِ کودک، شغل او در آینده رقم زده شده و والدین کودک با چنین مراسم نمادینی، به نگرانیشان در مورد آینده ی شغلی فرزند خود، جامه ی عمل می پوشانند. در مراسم نیز مدعوین برای نوزاد هدیه ای ضمن آرزوی سلامتی و رشد راحت دندان بچه به عنوان چشم روشنی و شرکت در شادی در بسته بندی های رنگارنگ می آوردند و دعوت کننده از مدعوین به صرف شربت، شیرینی، برنج و دانه های سرخ شده پذیرایی می نماید و در پایانِ مراسم، بسته های کوچک از برنج و غیره تهیه می کند و به عنوان شیرینی دندان در آوردن کودکش بین اقوام، آشنایان و همسایگان تقسیم می کند. {-35-}{-35-}{-35-}{-41-}{-41-}{-41-}{-57-}
الان 3تا دندون داره 8 عیدم رفتیم واسش دندونی گرفتیم طلا برداشت ما هم گفتیم این میشه {-7-}{-203-}
atefe
atefe
زير كرسي تو زمستون ميگفتن و بچه هارو ميذاشتن سر كار

“ انباردارا ارزن آمد گندم گونى نخود آمد ماش فرستاديم گندمش ده كه برنج آمد."

اولش يكم زور بزنين ببينين ميتونين بفهمين معني جمله رو،

بعدش داستان اين جمله رو بخونين در ادامه؛

.

.

.

.

" انباردارا: اي انباردار؛ ارزن آمد: اگر زنى‌ آمد؛ گندم گونى: كه گندم گون بود؛نخود آمد: خودش نيامده؛ ماش فرستاديم: ما او را فرستاديم؛
گندمش ده: به او گندم بده؛ كه برنج آمد: كه با رنج و مشقت امد
... ادامه
دیدگاه · 1393/01/27 - 10:32 ·
9
atefe
atefe
پس از اَفرینش اَدم خدا گفت به او: نازنینم اَدم....

با تو رازی دارم !..

اندکی پیشتر اَی ..

اَدم اَرام و نجیب ، اَمد پیش !!.

زیر چشمی به خدا می نگریست !..

محو لبخند غم آلود خدا ! دلش انگار گریست .

نازنینم اَدم!!. ( قطره ای اشک ز چشمان خداوند چکید ) !!!..

یاد من باش ... که بس تنهایم !!.

بغض آدم ترکید ، .. گونه هایش لرزید !!

به خدا گفت :

من به اندازه ی ....

من به اندازه ی گلهای بهشت .....نه ...

به اندازه عرش ..نه ....نه

من به اندازه ی تنهاییت ، ای هستی من ، .. دوستدارت هستم !!

اَدم ،.. کوله اش را بر داشت

خسته و سخت قدم بر می داشت !...

راهی ظلمت پر شور زمین ..

طفلکی بنده غمگین اَدم!..

در میان لحظه ی جانکاه ، هبوط ...

زیر لبهای خدا باز شنید ،...

نازنینم اَدم !... نه به اندازه ی تنهایی من ...

نه به اندازه ی عرش... نه به اندازه ی گلهای بهشت !...

که به اندازه یک دانه گندم ، تو فقط یادم باش !!!!

نازنینم اَدم .... نبری از یادم ؟؟!!!!..
... ادامه
دیدگاه · 1393/01/26 - 14:37 ·
9
zoolal
zoolal
عجب!
گندم هم از آدمها پشت پا میخورد!
چه داستان غریبی است،
داستان زندگی، دستی که داس را برداشت


همان دست است که گندم را کاشته بود … {-60-}
دیدگاه · 1393/01/23 - 11:58 ·
4
zoolal
zoolal
دیروز بهشت را به گندم فروختیم؛

مراقب باشیم امروز آن را به تکه نانی نفروشیم .

میدانید فرصت دیگری نداریم ؟
دیدگاه · 1393/01/19 - 10:18 ·
7
محمدطاها
محمدطاها
بيمار را سرشک و تبسم براي چه؟
بر کودکان، نگاه ترحم براي چه؟
از ساقي هميشة کوثر سؤال کن
افتاده کوثرت به تلاطم براي چه؟
دست شکسته را که شفا استراحت است
دستاس کرده دانة گندم براي چه؟
زهرا که در غم پدر آتش گرفته بود!
پس پشت خانه اين همه هيزم براي چه؟
مي‌گفت با علي که پسر عم! حلال کن
مولا گريست: فاطمه، خانم! براي چه؟
در بازتاب آن همه ظلمي که شد روا
تاريخ پرسشي است که مردم! براي چه؟...
... ادامه
دیدگاه · 1393/01/13 - 21:19 ·
4
صفحات: 1 2 3 4 5 6

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ