یافتن پست: #ستار

...
Reza_Sadeghi_Darde_Eshgh.jpg ...
بده دستاتوبمن تاباورم شه پیشمی
میدونم خوب میدونی
توتاروپودوریشمی
توکه ازدنیاگذشتی واسه یک خنده من
چرامن نگذرم از
یه پوست وخون به اسم تن
توخیالمم نبوددوباره عاشقی کنم
ممنونم اجازه دادی باتوزندگی کنم
نمیدونم چی بگم تاباورت شه جونمی
توی این کابوس دردرویای مهربونمی
میدونی باتوپرم ازشعروستاره
بی تولحظه حرمتی نداره
میدونی درتواین خدابوده که تونسته گل عشقوبکاره..
... ادامه
دیدگاه · 1392/12/8 - 13:59 ·
5
Mohammad
21933129499531532743.jpg Mohammad
آن هنگام که مادرت پیرتر میشود؛
و چشمهای گرانبها و با ایمان او،
زندگی را آنگونه که [زمانی میدید ] نمیبینند؛
زمانیکه پاهایش فرسوده میگردند،
و برای گام برداشتن نمیتوانند او را یاری دهند؛

در آن هنگام بازوانت را برای یاری او به کار گیر،
با خوشی و سرمستی از او نگاهبانی کن،
زمانی که اندوهگین است،
بر توست که تا آخرین گام او را همراهی کنی،

اگر از تو چیزی میپرسد،
او را پاسخگو باش،
و اگر دوباره پرسید،
باز هم پاسخگو باش،
و اگر دگربار پرسید، دگربار پاسخش گو،
نه از روی ناشکیبایی، بلکه با آرامشی مهربانانه،

واگر تو را به درستی درنمی یابد،
شادمانه همه چیز را برای او بازگو،
ساعتی فرا میرسد، ساعتی تلخ،
که دهان او دیگر هیچ درخواستی را بیان نمیکند .


خواهر آدولف هیتلر، در 5 جولای 1946، در مورد رفتار هیتلر با مادرش چنین میگوید :
در آن دوران مادرم بسیار بیمار بود، بسیار اندوهگین بودیم. با یاری من، برادرم آدولف با مهربانی و دلسوزی تمام ، در این دوران زندگی مادرم، از او پرستاری میکرد و در این کار خستگی ناپذیر بود. او میخواست تمامی آرزوهایی را که احتمالاً مادرم داشت، بر آورده سازد و تمامی اینها را برای نمایاندن عشق سرشار خود به او میکرد .
دیدگاه · 1392/12/7 - 15:18 در حسینیه ·
5
مائده
0.634700001291915597_Feel.jpg مائده
دَر حَــوالی جاده ِ زمستانی ِ روزگار
می گذرد سالیان ...
و جایی در کنار جاده ، ستاره ها آرزو می چینند
اما میشود چند وقتی ...
که آرزویی میکند بد قلقی !
جدا نمیشود از شاخه دور دستی !
و فرو نمیریزد در باغچه ی خانه یمان
و ترنم یک گل را به باغچه نمیدهد ارمغان
تا شود خوش ، دل ِ سپید زاده ی قاصدک
حدس که هیچ ...
من مطمئنم ...
آرزوِی بد قِلِق......
فقط باهوای معطر ِدستان ِ تو باید چیده شود...
... ادامه
دیدگاه · 1392/12/7 - 11:34 ·
7
orkhan
orkhan
بخواب آروم عسل بانو که بیتو ساکت اینجا ولی راحت شدی انگار از این بی رحمی دنیا بخواب اروموبی قصه کی این دردو یادش میره سکانسه اخرت این نیست کسی جاتو نمیگیره زمین ساکت زمان اروم عسل تو اسمون خوابه ستارش رفته از امشب یه جای دیگه میتابه لا لا لالالالا تو رفتی اما بخشیدی نگات زندس نفس داره واسه تو کمترین پاداش هزاران بار اُسکاره زمین ساکت زمان اروم عسل تو اسمون خوابه ستارش رفته از امشب یه جای دیگه میتا
... ادامه
دیدگاه · 1392/12/4 - 09:57 ·
4
ıllıllᗩllᗩTarsa_H00pEᗩıllıllᗩllᗩ
ıllıllᗩllᗩTarsa_H00pEᗩıllıllᗩllᗩ
ﻣﻮﺭﺩ ﺩآﺷﺘﻴﻢ ﻃﺮﻑ ﻣﻮﻗﻊ ﺧﻮآﺏ بهـ ﺟﺎﻯ ﺳﺘﺎﺭهـ

ﺩﻭﺳﺖ دخترآشو ﻣﻴﺸﻤﺮﺩه...{-15-}{-7-}
دیدگاه · 1392/12/2 - 17:45 در دوستها ·
6
Noosha
248047-e67699bd457dca418eda75259aefb138-org.jpg Noosha
روزگاری خواهد رسید...

همچنان که در آغوش دیگری خفته ای...

به یاد من...

ستاره هارا خواهی شمرد تا آرام شوی!

دلت هوایم را خواهد کرد...

به یاد خواهی آورد با هم بودن هایمان را...

به یاد خواهی آورد خنده هایم را...

به یاد خواهی آورد اشک هایم را...

مطمئنم در آن لحظه در دلت میگویی: من تو را میخواهم!
... ادامه
...
...
همه ی مدادرنگی ها

مشغول بودند؛

بجزمدادسفید!

هیچکسی

به او

کارنمیداد!

همه میگفتند:

""توبه هیچ دردی نمیخوری""


یک شب که مدادرنگی ها

توی سیاهی کاغذ

گم شده بودند؛

مدادسفید

تاصبح کارکرد!!

ماه کشید؛

مهتاب کشید..
وآنقدرستاره کشید

که کوچک و

کوچک و

کوچکترشد!!


صبح

توی جعبه مدادرنگی


جای خالی او

باهیچ رنگی پرنشد!!!!
{-35-}
soheil
soheil
سعي کن مثل خورشيد زياد نور ندي چون همه از نورت استفاده مي کنن ولي اصلا نگات نمي کنن؛ سعي کن مثل ستاره کم نور بدي تا همه تو خلوت شباشون دنبالت بگردن
... ادامه
دیدگاه · 1392/11/27 - 20:15 ·
4
soheil
soheil
نگه دگر بسوی من چه می کنی؟
چو در بر رقیب من نشسته ای
به حیرتم که بعد از آن فریب ها
تو هم پی فریب من نشسته ای
به چشم خویش دیدم آن شب ای خدا
که جام خود به جام دیگری زدی
چو فال حافظ آن میانه باز شد
تو فال خود به نام دیگری زدی
برو ... برو ... بسوی او، مرا چه غم
تو آفتابی ... او زمین ... من آسمان
بر او بتاب زآنکه من نشسته ام
به ناز روی شانه ستارگان
بر او بتاب زآنکه گریه می کند
در این میانه قلب من به حال او
کمال عشق باشد این گذشت ها
دل تو مال من، تن تو مال او
تو که مرا به پرده ها کشیده ای
چگونه ره نبرده ای به راز من؟
گذشتم از تن تو زانکه در جهان
تنی نبود مقصد نیاز من
اگر بسویت این چنین دویده ام
به عشق عاشقم نه بر وصال تو
به ظلمت شبان بی فروغ من
خیال عشق خوشتر از خیال تو
کنون که در کنار او نشسته ای
تو و شراب و دولت وصال او!
گذشته رفت و آن فسانه کهنه شد
تن تو ماند و عشق بی زوال او
... ادامه
دیدگاه · 1392/11/27 - 15:34 ·
3
رضا
رضا
همگی خسته نباشید شبتون پر ستاره .
bamdad
bamdad
شب، قراری ست؛
که ستاره ها برای بوسیدن ماه می گذارند؛
و چه زیباست شرم زمین؛
که خودش را به خواب می زند ...!
دیدگاه · 1392/11/26 - 20:44 ·
3
Noosha
31857380287765892970.jpg Noosha
nafas
nafas
هر شب به آسمان خیره میشوم و با ستاره ها درد و دل میکنم

من میگویم دوستم نداشت مگر نه ؟؟؟ء

ستاره هم چشمک میزند …

میگویم با دیگری خوش است مگر نه ؟؟؟ء

باز هم چشمک میزند …

میگویم من برم راحت میشود مگر نه ؟؟؟ء

باز هم چشمک میزند …

و بعد سکوت میکنم
... ادامه
صوفياجون
صوفياجون
شب همگی خووووووش منم برم لالا کنم{-82-}{-82-}{-176-}
سرم داره میترکه و اینکه چقدر هوا سرده چه بادی میزنه{-176-}

{-103-}{-136-}
صفحات: 9 10 11 12 13

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ