اینقدر مرا با غم دوریت نیازار
با پای دلم راه بیا قدری و ... بگذار
این قصه سرانجام خوشی داشته باشد
شاید که به آخر برسد این غم بسیار
این فاصله تاب از من دیوانه گرفته
در حیرتم از اینهمه دلسنگی دیوار
هر روز منم بی تو و ... من بی تو و لاغیر
تکرار ... و تکرار ... و تکرار ... و تکرار ...
من زنده به چشمان مسیحای تو هستم
من را به فراموشی این خاطره نسپار
کاری که نگاه تو شبی با دل ما کرد
با خلق نکرده است ، نه چنگیز نه تاتار ...
ای شعر ! چه میفهمی از این حال خرابم
دست از سر این شاعر کم حوصله بردار
حق است اگر مرگِ من و عالم و آدم
بگذار که یکبار بمیریم نه صد بار !
تصمیم خودم بود به هرجا که رسیدم
یک دایره آنقدر بزرگ است که پرگار
اوج غم این قصه در این شعر همین جاست
من بی تو پریشان و ... تو انگار نه انگار !!!
1394/01/23 - 17:54فردا نوبت دندونپزشکی دارم
اولی رو کشیدم ، اینجوری
حالا اونیکی رو عصب کشی میکنم
اونوقت جناب #مارمولکوویچ رو میفرستم سروقت تو مرجان
خودت میدونی دیگه
پوستت رو میکنه و میریزه تو همون آشی که میخواستی واسه من بپزی
مرجان در حال پختن آش برای من:
من در حال تماشایی کنده شدن پوست مرجان توسط سلطان #مارمولکوویچ:
نکته: دندونم رو کشیدما ، میبینید؟
بامداد #لبخند قشنگی داری به لبخند ما هم سر بزن
1394/01/23 - 18:02بامداد بیا برو همه رو بکش خیال خودتو و ما رو هم راحت کن
1394/01/24 - 09:07بامداد
1394/01/24 - 15:08همه دندونا رو کشیدی
1394/01/24 - 18:15نه یکی در میون کشیده واسه خواستگاری کلاس بذاره
1394/01/25 - 08:37