یافتن پست: #سحر

MAZYAR
MAZYAR
همین فردای افسون ریز رویایی
همین فردا که راه خواب من بسته است
همین فردا که روی پرده پندار من پیداست
همین فردا که ما را روز دیدار است
همین فردا که ما را روز آغوش و نوازش هاست
همین فردا، همین فردا

من امشب تا سحر خوابم نخواهد برد

زمان در بستر شب خواب و بیدار است
سیاهی تار می بندد
چراغ ماه، لرزان از نسیم سرد پاییز است
دل بی تاب و بی آرام من از شوق لبریز است
به هر سو چشم من رو می کند فرداست

سحر از ماورای ظلمت شب می زند لبخند
قناری ها سرود صبح می خوانند
من آنجا چشم در راه توام، ناگاه
تو را از دور می بینم که می آیی
تو را از دور می بینم که میخندی
تو را از دورمی بینم که می خندی و می آیی
نگاهم باز حیران تو خواهد ماند
سراپا چشم خواهم شد

تو را در بازوان خویش خواهم دید
سرشک اشتیاقم شبنم گلبرگ رخسار تو خواهد شد
تنم را از شراب شعر چشمان تو خواهم سوخت
برایت شعر خواهم خواند
برایم شعر خواهی خواند
تبسم های شیرین تورا با بوسه خواهم چید
وگر بختم کند یاری
در آغوش تو
ای افسوس!

سیاهی تار می بندد
چراغ ماه لرزان از نسیم سرد پاییز است
هوا آرام شب خاموش راه آسمان ها باز
زمان در بستر شب خواب و بیدار است
... ادامه
MAZYAR
MAZYAR
من امشب تا سحر خوابم نخواهد برد
همه اندیشه ام اندیشه فرداست
وجودم از تمنای تو سرشار است
زمان در بستر شب خواب و بیدار است
MONA
ستار خاطره.jpg MONA
سلام ای کهنه عشق من..که یاد تو چه پابرجاست..
سلام بر روی ماه تو .. عزیز دل سلام از ماست..
تو یه رویای کوتاهی.. دعای هر سحرگاهی..
شدم خام عشقت چون..مرا اینگونه می خواهی..
من آن خاموش خاموشم..که با شادی نمی جوشم..
ندارم هیچ گناهی جز..که از تو چشم نمی پوشم..

این آهنگ رو خیلی دوسدارم..
[لینک]
Majid
Majid
در آن دوران

در ايرانشهر

همه روزش چو شبها تار

همه شبها ز غم سرشار



نه در روزش اميدي بود

نه شامش را سحر گاه سپيدي بود

نه يك دل در تمام شهر شادان بود



خوراك صبح و ظهر و شام ماران دو كتف اژدهاك پير

مدام از مغز سرهاي جوانان

- اين جوانمردان - ايران بود



- جوانان را به سر شوري ست توفانزا

- اميد زندگي در دل

- ز بند بيدگي بيزار

و اين را آژدهاك پير مي دانست

از اينرو بيشتر بيم و هراسش از جوانان بود.

...
... ادامه
دیدگاه · 1391/10/17 - 21:10 ·
2
Majid
Majid
در سحر گاه سر از بالش خوابت بردار!

كاروانهاي فرومانده خواب از چشمت بيرون كن !

باز كن پنجره را !



تو اگر باز كني پنجره را،

من نشان خواهم داد ،

به تو زيبايي را .

بگذر از زيور و آراستگي

من تو را با خود تا خانه خود خواهم برد

كه در آن شوكت پيراستگي

چه صفايي دارد

آري از سادگيش،

چون تراويدن مهتاب به شب

مهر از آن مي بارد .



باز كن پنجره را

من تو را خواهم برد؛

به عروسي عروسكهاي

كودك خواهر خويش؛

كه در آن مجلس جشن

صحبتي نيست ز دارايي داماد و عروس .

صحبت از سادگي و كودكي است .

چهره اي نيست عبوس .

كودك خواهر من،

امپراتوري پر وسعت خود را هر روز،

شوكتي مي بخشد .

كودك خواهر من نام تو را مي داند

نام تو را ميخواند !

- گل قاصد آيا

با تو اين قصه خوش خواهد گفت ؟! -



باز كن پنجره را

من تو را خواهم برد

به سر رود خروشان حيات،

آب اين رود به سر چشمه نمي گردد باز؛

بهتر آنست كه غفلت نكنيم از آغاز .

باز كن پنجره را ! -

- صبح دميد ! .
... ادامه
دیدگاه · 1391/10/17 - 21:06 ·
3
Majid
moraffah.jpg Majid
واي، باران؛

باران؛

شيشه پنجره را باران شست .

از اهل دل من اما،

- چه كسي نقش تو را خواهد شست ؟



آسمان سربي رنگ،

من درون قفس سرد اتاقم دلتنگ .

مي پرد مرغ نگاهم تا دور،

واي، باران،

باران،

پر مرغان نگاهم را شست .

*****

خواب روياي فراموشيهاست !

خواب را دريابم،

كه در آن دولت خواموشيهاست .

من شكوفايي گلهاي اميدم را در روياها مي بينم،



و ندايي كه به من ميگويد :

« گر چه شب تاريك است

« دل قوي دار،

سحر نزديك است



دل من، در دل شب،

خواب پروانه شدن مي بيند .

مهر در صبحدمان داس به دست

آسمانها آبي،

- پر مرغان صداقت آبي ست -

ديده در آينه صبح تو را مي بيند .



از گريبان تو صبح صادق،

مي گشايد پرو بال .

تو گل سرخ مني

تو گل ياسمني

تو چنان شبنم پاك سحري ؟

- نه؟

از آن پاكتري .

تو بهاري ؟

- نه،

- بهاران از توست .

از تو مي گيرد وام،

هر بهار اينهمه زيبايي را .



هوس باغ و بهارانم نيست

اي بهين باغ و بهارانم تو !
... ادامه
دیدگاه · 1391/10/17 - 21:03 ·
5
شهرزاد
شهرزاد
ما ز هر صاحب دلی یک رشته فن آموختیم.
عشق از ناصر و صبر از کوه کن آموختیم.
گریه از مرغ سحر،خودسوزی از پروانه ها.
صد سرا ویرانه شد تا ساختن آموختیم.
... ادامه
دیدگاه · 1391/10/15 - 15:15 ·
7
رضا
رضا
ای نسیم سحر آرامگه یار کجاست/منزل آن مه عاشق کش عیار کجاست

شب تار است و ره وادی ایمن در پیش/آتش طور کجا موعد دیدار کجاست

هر که آمد به جهان نقش خرابی دارد/در خرابات بگویید که هشیار کجاست

آن کس است اهل بشارت که اشارت داند/نکته‌ها هست بسی محرم اسرار کجاست

هر سر موی مرا با تو هزاران کار است/ما کجاییم و ملامت گر بی‌کار کجاست

بازپرسید ز گیسوی شکن در شکنش/کاین دل غمزده سرگشته گرفتار کجاست

عقل دیوانه شد آن سلسله مشکین کو/دل ز ما گوشه گرفت ابروی دلدار کجاست

ساقی و مطرب و می جمله مهیاست ولی/عیش بی یار مهیا نشود یار کجاست

حافظ از باد خزان در چمن دهر مرنج/فکر معقول بفرما گل بی خار کجاست



غزل شماره ۱۹
شهريار
شهريار
الهی من کمترینم و تو بسیار! من هیچم و تو بیشمار،

من لرزانم و تو استوار،من انسان و تو کردگار

پس به حق حقیقت، به وجد وجود،به عمق عشق،

به صاف صداقت،به شهد شهامت،به شور شیدایی،

به زیب زیبایی، به جان جمالت، به کنه کمالت،

به اسم عزیزت،به پر پرهیزت،به در دریایت،

به سحر صحرایت،به خوشی خواب،به غربت غروب،

به جذبه مجذوبت،به خورشید خرسندیت،به خداوندی خداوندیت،

چنان آرزوهايمان بر آورده باشد ... که سعادت ، آرزومان نباشد.
... ادامه
Noosha
11ce7a0f670e66a2378001972ffe7293-300.jpg Noosha
در شبی برفی و آرام تر از شعر فروغ
با دلی خسته تراز ناله باد
دو قدم مانده به ایوان سحر...
در اتاقی که دلش
با دل سوخته شمع خوش است...
دیدن روی تو در خواب
چه حالی دارد ...
... ادامه
دیدگاه · 1391/09/30 - 16:38 ·
9
justin
224865_464760353562568_39997108_n.jpg justin
صدای در زدن آمد
زن در را باز کرد و مردی با چهره خسته اما خندان وارد شد
مرد: سلام ، سحر برگشته؟
زن : نه هنوز مدرسه ست.چی شده؟

فرق بین دوتا عکس چیه؟؟{-33-}{-33-}
دیدگاه · 1391/09/27 - 14:49 ·
2
justin
60969_379155188840798_809510997_n.jpg justin
صدای در زدن آمد
زن در را باز کرد و مردی با چهره خسته اما خندان وارد شد
مرد: سلام ، سحر برگشته؟
زن : نه هنوز مدرسه ست.چی شده؟

مرد: براش از شهر اون لباسی رو که قول داده بودم خریدم
زن لبخندی از سر رضایت زد و مرد را در آغوش گرفت : حتما خیلی خوشحال میشه
مرد که بیقرار دیدن دخترش در لباس نو بود آهسته گفت: خدا هیچ مردی رو شرمنده زن و بچه نکنه، بهش خیلی وقت بود قول داده بودم
زن : ایشالا، که همیشه سرت بلند...باشه، هوا سرده بریم تو بشینیم تا برات چایی بریزم
مرد: ببین سحر چی دوست داره امشب همونو درست تا دیگه خیلی خوشحال بشه...
زن که مشغول شستن استکان بود پرسید: امروز خبری بود؟
مرد: نه، اما تو راه همش داشتم فکر میکردم آخه بعضی آدمها ماشین هایی سوار میشن که لاستیکاش تمام سرمایه ی من می ارزه
زن استکان چایی را به دست مرد داد و گفت : سرمایه ی تو سحره...
مرد لبخندی زد که در همین لحظه صدای در بلند شد و کسی مکرر فریاد کرد:
سیداحمد بدو... سید احمد بدو مدرسه آتیش گرفته ... بچه ها سوختن...{-31-}{-31-}
دیدگاه · 1391/09/27 - 14:46 ·
3
نگار
نگار
ای مالک! اگر شب هنگام کسی را در حال گناه دیدی، فردا به آن چشم نگاهش مکن شاید سحر توبه کرده باشد و تو ندانی!!
امام علي ع
دیدگاه · 1391/09/25 - 19:11 ·
6
MONA
MONA
صبح . . .
سوار بر قطار ستارگان سحرگاهی از راه رسید
تونیامدی..
parshana
parshana
در خواب چراغ تا سحر دستم بود

در خواب کلید هر چه در دستم بود

زیبا تر از این خواب ندیدیم هرگز

بیدار شدم دست تو در دستم بود

م.سلامی
... ادامه
دیدگاه · 1391/09/22 - 00:50 ·
7
MONA
MONA
شب سیاه قصه را هوای تو سحر کند..
دیدگاه · 1391/09/21 - 04:49 ·
4
Noosha
Noosha
دیشب مهمون داشتیم ، یه بچه ی ۴-۳ ساله هم داشتن!{-3-}

بچه که چه عرض کنم ، زلزله هفت ریشتری !{-51-}

از کله ی سحر دارم پس لرزه هاشو جمع میکنم ، هنوز تموم نشده!{-40-}

والا ما که بچه بودیم ، همون اول که میرفتیم جایی مامانمون میگفت

“نمیدونین چه بچه ی خوب و آرومیه”!

ما هم گیر میکردیم تو رودرواسی تا آخر مهمونی

میشستیم یه گوشه گلای قالی رو میشمردیم که حرفِ ننه مون زمین نیفته !

اصلا نسلِ بامرامی بودیم ….جزغاله شدیم …حیف ف ف ف {-38-}
رضا
رضا
کجایی در شب هجران که زاری‌های من بینی/چو شمع از چشم گریان اشکباری‌های من بینی

کجایی ای که خندانم ز وصلت دوش می‌دیدی/که امشب گریه‌های زار و زاری‌های من بینی

کجایی ای قدح‌ها از کف اغیار نوشیده/که از جام غمت خونابه خواری‌های من بینی

شبی چند از خدا خواهم به خلوت تا سحرگاهان/نشینی با من و شب زنده‌داری‌های من بینی

شدم یار تو و از تو ندیدم یاری و خواهم/که یار من شوی ای یار و یاری‌های من بینی

برای امتحان تا می‌توانی بار درد و غم/بنه بر دوش من تا بردباری‌های من بینی

برای یادگار خویش شعری چند از هاتف/نوشتم تا پس از من یادگاری‌های من بینی


غزل شماره ۸۱
محمد
محمد
نه به ابر
نه به آب
نه به این آبی آرام بلند
من مناجات درختان را هنگام سحر
نفس پاک شقایق را در دامن کوه
رقص عطر گل یخ را با باد
همه را می بینم می شنوم
من به این جمله نمی اندیشم
به تو می اندیشم
... ادامه
دیدگاه · 1391/08/14 - 17:16 ·
8
شهرزاد
551905_474449395909800_270424142_n.jpg شهرزاد
گل_شقایق تنها گلی است که در میان#

دشتهای خشک و ترک خورده پس از یک

رگبار تند در سحرگاه میشکفد و تا قبل از

بلندای تیغ افتاب نیز پژمرده میشود...گل

شقایق نماد عشق است و تنهایی...
... ادامه
دیدگاه · 1391/07/21 - 00:59 ·
7
Majid
2360944024fe34f6c8404d.jpg Majid
دیدی ای دل که غم عشق دگربار چه کرد
چون بشد دلبر و با یار وفادار چه کرد
آه از آن نرگس جادو که چه بازی انگیخت
آه از آن مست که با مردم هشیار چه کرد
اشک من رنگ شفق یافت ز بی‌مهری یار
طالع بی‌شفقت بین که در این کار چه کرد
برقی از منزل لیلی بدرخشید سحر
وه که با خرمن مجنون دل افگار چه کرد
ساقیا جام می‌ام ده که نگارنده غیب نیست
معلوم که در پرده اسرار چه کرد
آن که پرنقش زد این دایره مینایی
کس ندانست که در گردش پرگار چه کرد
فکر عشق آتش غم در دل حافظ زد و سوخت
یار دیرینه ببینید که با یار چه کرد
... ادامه
دیدگاه · 1391/07/16 - 14:48 ·
4
IDK
IDK
آسمان دل من مهتابی است*خاطرت*خاطره انگیز ترین خاطره است*من و این خاطره وتنهایی*دست در دست خیال*رهسپار سحریم

{-35-}
دیدگاه · 1391/07/9 - 23:12 ·
12
صفحات: 11 12 13 14 15

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ