یافتن پست: #سقف

رضا
FireShot.png رضا
bamdad
bamdad
ﺩﺧﺘﺮﻩ ﺗﺎﺯﻩ ﻓﻮﻕِﺩﻳﭙﻠﻤشو ﺗﻮ ﺭﺷﺘﻪ ﭘﺮﻭﺭﺵ ﭘﺮﻧﺪﮔﺎﻥ ﺍﻫﻠﻲ
ﺍﺯ ﺩﺍﻧﺸﮑﺪﻩ ﻏﻴﺮﺍﻧﺘﻔﺎﻋﻲ ﻭ ﻏﻴﺮﺣﻀﻮﺭﻱ ﻋﻠﻤﻲﮐﺎﺭﺑﺮﺩﻱ
ﺗﻮ ﻗﺮﻳﻪﻱ ﻣﺴﻠﻢﺁﺑﺎﺩ ﺍﺯ ﺗﻮﺍﺑﻊ ﻳﺎﻗﻮﺕﺷﻬﺮ ﺳﻔﻠﻲ ﻣَﻤَﺴﻨﻲ ﺑﻪﺯﻭﺭ
ﺳﻪ ﺗﺮﻡ ﻣﺸﺮﻭﻃﻲ ﻭﺩﻭ ﺟﻠﺴﻪ ﺗﺸﮑﻴﻞﺷﻮﺭﺍ
ﻭﻧﺎﻣﻪ ﺍﺯﺍﻣﺎﻡ ﺟﻤﺎﻋﺖ ﻣﺴﺠﺪﺷﻮﻥ ﮔﺮﻓﺘﻪ
ﺍﻭﻧﻮﻗﺖ ﺑﺮﮔﺸﺘﻪ ﻣﻴﮕﻪ:ﺍﺯﺍﻳﻦ ﻣﻤﻠﮑﺖ ﺑﺎﻳﺪﺭﻓﺖ ،ﺳﻘﻒ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﻭﺍﺳﻪﻣﻦﮐﻮﺗﺎﺱ!
ﺧﻮﺏ ﻋﺰﻳﺰﻡ ﻛﻴﻠﻴﭙﺲتو ﺑﺮﺩﺍﺭ ….!!

{-18-}
آرمین
آرمین
امشب ، شبی است که دو نیمه سیب با هم پیوند می خورند تا گونه های زمین از شوق، گل بیاندازند. آسمان، تنها سقفی است که این همه شادی را تاب می آورد. کوچه در آستانه آمدنتان ایستاده است به شوق. تو، با منی از این پس و تنها همین بس است این سهمم از تمام زمان و زمین بس است تو با منی و هر نفست هستی مرا تا لحظهْ لحظة نفس واپسین بس است سهم من از بهشت تویی کوثر زلال! اینکه به آیه¬ های تو دارم یقین، بس است دست تو در دو دست علی ع مقدس است.
... ادامه
دیدگاه · 1394/06/19 - 10:29 ·
1
رضا
رضا
هر سال برای نقل و انتقالات لیگ برتر سقف تعیین می کنند بعد قرارداد بازیکنها از سقف عبور میکنه میرسه به ماه .
دیدگاه · 1394/04/4 - 18:53 ·
6
مرجان بانو :)
811024247_99781.jpg مرجان بانو :)
{-33-}
bamdad
bamdad
سقف خانه ي ما سوراخ است،،

ولي در عوض مناره هاي مسجدِ خالي سر به فلک کشیده است..،،



همسایه مان هر ساله مکه میرود،،

میگوید خدا طلبیده



خدایا،،،

خسته نمیشوي از قیافه تکراریَش؟؟

دوستانت چه قیافه هاي خاصي دارند ...،،

ریش،،

تسبیح،،

سجاده،،

با اسمت چه احترامي دارند . . .

اگـــــر دوست بی ریش و تسبیح قبول میکني،،

ما هم هستیم . . .



اینجا میگویند برو دعایت را به فلاني بگو،،،

پیش خدا آبرو دارد، شاید دعایت پذیرفته شود . . .

خدایا نگو که پارتي بازي به عرش هم رسیده



من به این جماعت دیوانه کـافر شده ام



فقط تورا میشناسم و بس . . .


... حسین پناهی ...

{-60-}
دیدگاه · 1393/12/11 - 21:14 ·
1
zoolal
zoolal
می خواهم از این آینه ها خانه بسازم

یک خانه برای تو جداگانه بسازم



یک خانه ی صحرایی بی سقف پُر از گُل

با دور نمای پَر پروانه بسازم



من در بزنم ، باز کنی ، از تو بپرسم

آماده ای از خواب تو افسانه بسازم؟



هر صبح مربای غزل ، ظرف عسل ، من

با نان تن داغ تو صبحانه بسازم



شاید به سرم زد ، سر ظهری ، دم عصری

در گوشه آن مزرعه میخانه بسازم



وقتی که تو گنجشک منی ، من بپرم باز

یک لانه به ابعاد دو دیوانه بسازم



می ترسم از آن روز خرابم کنی و من

از خانه آباد تو ویرانه بسازم
... ادامه
bamdad
bamdad
باران همیشه حادثه ای شاعرانه نیست

از ما که سقفمان شده است آسمان، بپرس!
دیدگاه · 1393/11/14 - 21:20 ·
3
رضا
رضا
یادم باشه از این به بعد اگر محمد و مرجان آنلاین بودن من آنلاین نشم چون اجازه نمیدن جواب نظرات قبلی رو بدم در جا جواب میدن همه چیز قاطی میشه {-2-}
Mohammad
">مرجان بانو :)
رضا
رضا
بهترینها همیشه ماندگار هستن و فراموش نمیشن .
bamdad
bamdad
دیکته سال 1393:
سر سطر بنویس
کار پسران و دختران قلیان
مادران دق مرگ
پدران سگ دو برای نان
بنویس
بابا نای نان دادن ندارد
بابا سهمیه ای برای استخدام ندارد
بنویس
آن بچه سرطان دارد. هزینه هر آمپولش بیشتر از 1 میلیون تومان است. خانه آنها پایین شهر است. اشک چشمهای مادرش مروارید دارد.
بنویس
تلاش بی ثمر.
صاحب خانه بابا را جواب کرد
حاج رحیم برای چندمین بار به حج می رود
بابا پول قبض آب ندارد
بنویس
اهل محل برای ساختن مسجد پول جمع می کنند اما سقف خانه ما چکه میکند
بنویس
پسر همسایه ما از گرسنگی مرد اما در مجلس ختمش گوسفند سر بریدند
بنویس... عشق و محبت بی معنی ترین کلمه ها هستند چون آدمها آنقدر خودخواه و مغرورند ک اگر کسی رو به مرگ باشد و فقط ذره ای محبت بخواهد تا در آرامش باشد، به راحتی از او دریغ می کنند
بنویس در سرزمین من همه

یا سنگ می‌فروشند...
یا سنگ می زنند...
یا سنگ می اندازند...
یا سنگ دل اند...
یا نگاهشان سنگین است...
بنویس زندگیمان سخت آسان می گذرد

:(
دیدگاه · 1393/10/4 - 19:40 در Lawless ·
5
bamdad
bamdad
پولدار که باشی ...
بَرف بهانه ای می شود برایِ
لباسِ نو خریدن،
با دوستان به اِسکی رفتن،
تفریح کردن و از زندگی لذّت بردن ...

اما خدا نکُند فقیر باشی و برف ببارد ...
از بیکار شدنِ پدرِ کارگرت بگیر ،
تا غمِ پاره بودن کفشهایت،
و چِکّه کردن سقفِ خانه اَت...

ﭼﺮﺍ ﺑﺎﻳﺪ ﭘﻮﻝ ﺗﻌﻴﻴﻦ ﻛﻨﺪ ،
برف ﻧﻌﻤَﺖ ﺍﺳﺖ ﻳﺎ ﻋﺬﺍﺏ...!

:(
مرجان بانو :)
مرجان بانو :)
آرزومه
که بارون بیاد بارونی سه چهارساعته
منم زیر بارون برای خودم قدم بزنم بدون اینکه به چیزی و کسی فکر کنم
بدون هیچ دغدغه و نگرانی
فقط خودم باشم و خودم هیچکسی کاری بهم نداشته باشه ………
... ادامه
مرجان بانو :)
مرجان بانو :)
یکی از مشکلات من اینه که اصلا بلد نیستم مخ بزنم همینجور خدادادی دل میبرم {-7-}
رضا
رضا
چه بارون شدیدی از صبح بارید انگار تا فردا ادامه داره .
صوفياجون
صوفياجون
رشتیه میبرن بهشت.دمِ درِ بهشت که میرسه میگه:
اووووووووووف...
میگن چی شد؟؟؟
میگه آهووووووووووو...!!!
میگن چته؟؟؟
میگه اوووووووووه!!!
میگن زهرمار،خو چه مرگته؟؟؟
.
.
.
.
.
.
میگه این که خودمونه که ..{-7-}{-7-}{-41-}
Mohammad
rainy.matalebeziba.ir.jpg Mohammad
هوا بدجورى طوفانى بود و آن پسر و دختر کوچولو حسابى از سرما مچاله شده بودند...
هر دو لباس‌هاى کهنه و گشادى به تن داشتند و پشت در خانه مى‌لرزیدند
پسرک پرسید: «ببخشین خانم! کاغذ باطله دارین» کاغذ باطله نداشتم و وضع مالى خودمان هم چنگى به دل نمى زد و نمى توانستم به آن ها کمکی کنم.
مى‌خواستم یک جورى از سر خودم بازشان کنم که چشمم به پاهاى کوچک آن ها افتاد که توى دمپایى‌هاى کهنه کوچکشان قرمز شده بود.

گفتم: بیایین تو یه فنجون شیرکاکائوى گرم براتون درست کنم.
آن ها را داخل آشپزخانه بردم و کنار بخارى نشاندم تا پاهای شان را گرم کنند، بعد یک فنجان شیرکاکائو و کمى نان برشته و مربا به آن ها دادم و مشغول کار خودم شدم.
زیر چشمى دیدم که دختر کوچولو فنجان خالى را در دستش گرفت و خیره به آن نگاه کرد، بعد پرسید: ببخشین خانم! شما پولدارین؟
نگاهى به روکش نخ نماى مبل هایمان انداختم و گفتم: من اوه نه!
دختر کوچولو فنجان را با احتیاط روى نعلبکى گذاشت و گفت: آخه رنگ فنجون و نعلبکى‌اش به هم مى خوره.
آن ها درحالى که بسته‌هاى کاغذى را جلوى صورتشان گرفته بودند تا باران به صورتشان شلاق نزند، رفتند ...

فنجان هاى سفالى آبى رنگ را برداشتم و براى اولین بار در عمرم به رنگ آن‌ها دقت کردم،
بعد سیب زمینى ها را داخل آبگوشت ریختم و هم زدم.
سیب زمینى، آبگوشت، سقفى بالاى سرم، همسرم، یک شغل خوب و دائمى، همه این ها به هم مى آمدند.
صندلى ها را از جلوى بخارى برداشتم و سرجایشان گذاشتم و اتاق نشیمن کوچک خانه مان را مرتب کردم، لکه هاى کوچک دمپایى را از کنار بخارى، پاک نکردم.
مى خواهم همیشه آن ها را همان جا نگه دارم که هیچ وقت یادم نرود چه آدم ثروتمندى هستم.

*
*

با دلبستن به دلخوشی های زندگی، می توان برای فردای بهتر تلاش کرد
... ادامه
دیدگاه · 1393/07/26 - 09:17 ·
6
مرجان بانو :)
مرجان بانو :)
واقعیت اینه که مـــــــا آبانيا آدماي ســـختگــــيري نيســــــتيم،
فقــــــــــط، آدم " ســـخت " گـــــــير مياريم !
{-101-}{-101-}{-101-}
bamdad
bamdad
خدایا همه دعا میکنند بارون بیاید، اما من دعا می کنم......................................

روز هاست از سقف لحظه هایم یاد تو می چکد اگر باران بند بیاید از این خانه می روم...

{-35-}
دیدگاه · 1393/06/17 - 21:29 ·
4
iman
iman
مرا می شکنی و سرت را با افتخار بالا می گیری

ببین از سقف بالای سرت چگونه اشک چکه می کند

مغرور نباش که روزی این سقف شکسته روی سرت خراب می شود
... ادامه
دیدگاه · 1393/05/19 - 13:52 ·
8
حمید
art0019b.jpg حمید
بگذار هر کسي هر چه دوست دارد بگويد ...

مهم اينست که تو عزيز مني !

و من از تمام خوبي هاي دنيا ...

فقط و فقط تو را ميخواهم !!!

گر چه نه اسمت کنار اسم من

نه سقفت هم سقف من

نه دستت در دست من است...
... ادامه
دیدگاه · 1393/05/9 - 02:34 ·
12
zahra
zahra
غضنفر رو میخواستن اعدام کنن بهش میگن خودت انتخاب کن،اعدام ،تیرباران یا اتاق گاز، غضنفر میگه اتاق گاز ،میبرنش تو ی اتاق گاز نگاه میکنه میبینه اتاق سقف نداره میخنده میگه اتاقتون که سقف نداره ،میگن وقتی کپسول گاز از بالا افتاد تو سرت میفهمی‌.
... ادامه
دیدگاه · 1393/04/30 - 16:59 ·
5
رضا
رضا
Mostafa با این عکسهای خوشگل روحیه همه رو عوض کردی دست گلت درد نکنه .
bamdad
bamdad
دلتنگ که می شوم به آسمان نگاه میکنم دلم قرص میشود که تو هم زیر همین سقفی.
دیدگاه · 1393/03/30 - 21:59 ·
4
bamdad
bamdad
دراز میکشم
خیره میشوم به سقف
اشکهایم میچکند
سر میخورند و میروند به جایی که تو همیشه میبوسیدی …
دیدگاه · 1393/03/26 - 22:16 ·
3
صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ