یافتن پست: #سوختن

bamdad
bamdad
ﺟﻨﮕﻞ فقط دیدنی نیست


ﻓﻘﻂ ﺳﻮﺧﺘﻨﯽ ﻧﯿﺴﺖ


ﺧﻮﺭﺩﻧﯽ ﻫﻢ ﻫﺴﺖ


ﻣﻦ ﯾﮏ ﺟﻨﮕﻞ ﭼﻮﺏ ﺳﺎﺩﮔﯽ ﺍﻡ ﺭﺍ ﺧﻮﺭﺩﻩ ﺍﻡ . . .
... ادامه
bamdad
bamdad
به نظر من توی این بازیهای ایرانی موقع سوختن ، جای « گیم اور » بنویسن «

ریدی! » خیلی بهتره ! هم بومیه هم منظور رو بهتر میرسونه
ıllıllᗩllᗩTarsa_H00pEᗩıllıllᗩllᗩ
ıllıllᗩllᗩTarsa_H00pEᗩıllıllᗩllᗩ
گـاهی دوست دارم بدون پک زدن
فقط بنشينم و نگـاه کنـم که سيگارم چگونه ميسوزد
شـايد آخـر فهميـدم
چـه لذتی میبری از تمـاشـای سوختن مـن
شـايد بالاخره قانع شدم..!!
... ادامه
دیدگاه · 1392/09/1 - 10:35 در دوستها ·
7
MahnaZ
MahnaZ
چه هایی که مرا و چه هایی که مرا ، #
خدای من
مرا عطا کن که از مقصد از من بر جا ماند...
samyar
samyar
خشکسالی شده است...

درختان جنگل سبزم سوختند

حال من مانده ام و خاکستری از خاطرات سبز...

باغبانی پیر

دلشکسته

ازهمه ی دنیا سیر...

خدایا...

دیگر مرا باتو هم کاری نیست...
... ادامه
دیدگاه · 1392/08/26 - 15:58 ·
5
Mostafa
Mostafa
به نظر من توی این بازیهای ایرانی

موقع سوختن ، جای « گیم اور » بنویسن « ر*یدی! »

خیلی بهتره !

هم بومیه هم منظور رو بهتر میرسونه :))
iman
iman
از من پرسید امروز میخوام تکلیفمو مشخص کنی ...

یا من یا سیگار؟؟؟

نگاهی به سیگار توی دستم کردم که انگار سوختنش شدت گرفته و داره بهم میگه

عشقت مهمتره ...

یه پک دیگه زدم ... نگاش کردم و گفتم ... خداحافظ
... ادامه
دیدگاه · 1392/07/1 - 15:47 ·
7
♥هـــُدا♥
♥هـــُدا♥
همیشه چوب سوختنی نیست...خوردنی هم هست.ما گاهی چوب سادگیمون رو میخوریم.
دیدگاه · 1392/06/30 - 14:58 ·
6
♥هـــُدا♥
جــدایی (1301).jpg ♥هـــُدا♥
غم هایی که؛
چشمانت را خیس نمی کنند؛
دلت را به آتش می کشند؛
بی صدا سوختن دردناک است ...
دیدگاه · 1392/06/26 - 19:16 ·
3
...
...
(شمع وگل وپروانه)
پروانه ای باگل نشست
هیهات!دل شمعی شکست
پروانه یارگل نشد
ازهجراوشمع آب شد
پژمردگل ازهجران یار
پروانه رفت ازآن دیار
رفت سوی گلزاردگر
دنبال یک یاردگر
بنشست هردم باگلی
گشت بهرگلهاسوگلی
میکردهردم یارعوض
ازکارخودمیکردحض
گلهازعشقش بی امان
پژمرده گشتندتوأمان
پروانه بی قیدوبند
دل ازهمه گلهابکند
رفت سوی سقاخانه ای
گفت:این منم پروانه ای
گلهاتمنایم کنند
مابین خودجایم کنند
آنهابرانم من زخویش
دلهای آنها گشته ریش
ازعشق من دیوانه اند
بادیگران بیگانه اند
پروانه آنقدرخودستود
تاکه دل شمعی ربود
گفت:شمع بااومه لقا
خوش آمدی درجمع ما
باشدبیایی دربرم
شانه کنی تکیه سرم
پروانه گفت:شمع وجود
آیم ببالین توزود
آنی ببالینش برفت
یکروزبنشست تابه هفت
برشانه اوسرنهاد
دل به دل شمعی بداد
برچشمهایش چشم بدوخت
بیچاره بال وپربسوخت
پروانه درآغوش شمع
خاموش گشت دربین جمع
شمع قطره قطره آب شد
اوتاابددرخواب شد
پروانه مردازهجرشمع
ازغصه وازفکرشمع
گلهای عالم کوبه کو
پرپرشدندبرقبراو
پروانه درگلزارعشق
گشت تاابددلدارعشق
شمعهابرایش سوختند
گلهابه پایش ریختند
این قصه چون افسانه شد
شمع وگل وپروانه شد
شعراز:نیماراد
{-35-}{-35-}{-35-}{-35-}{-35-}
نگار
506141_vP8USy1d.jpg نگار
آتش بگیر تا که بدانی چه می کشم؛

احساسِ سوختن، به تماشا نمی شود ...!
...
...
عشق یعنی باجهان بیگانگی
عشق یعنی شب نخفتن تاسحر
عشق یعنی سربه دارآویختن
عشق یعنی اشک حسرت ریختن
عشق یعنی درجهان رسواشدن
عشق یعنی سوختن یاساختن
عشق یعنی زندگی راباختن
عشق یعنی رازقی٫یعنی نسیم
عشق یعنی آفتاب بی غروب
عشق یعنی آسمان٫یعنی فروغ
عشق یعنی آرزو٫یعنی امید
عشق یعنی روشنی٫یعنی سپید
عشق یعنی غوطه خوردن بین موج
عشق یعنی ردشدن ازمرزاوج
عشق یعنی ازسپیده تاسحر
عشق یعنی پانهادن درخطر
عشق یعنی لحظه دیداریار
عشق یعنی عقل شدمدهوش تو
عشق یعنی لحظه های بیقرار
عشق یعنی صبر٫یعنی انتظار
عشق یعنی اشتیاق واظطراب
عشق یعنی دلهره ٫یعنی شتاب
عشق یعنی اشک٫یعنی عاطفه
عشق یعنی یادگاری٫خاطره
عشق یعنی تشنگی٫یعنی سراب
عشق یعنی خواستن٫له له زدن
عشق یعنی سوختن٫پرپرزدن
عشق یعنی سالهای عمرسخت
عشق یعنی زهرشیرین٫بخت تلخ
عشق یعنی چون همیشه باختن
عشق یعنی خاطرات بی غبار
دفتری ازشعروازعطربهار
عشق یعنی یک تمنا٫یک نیاز
زمزمه ازعاشقی باسوزوساز
عشق یعنی خون دل٫یعنی جفا
عشق یعنی دردودل٫یعنی صفا
عشق یعنی یک شهاب ویک سراب
عشق یعنی یک سلام ویک جواب
عشق یعنی یک نگاه ویک نیاز
عشق یعنی عالمی رازونیاز
عشق یعنی همچولیلاخون شدن
یاچومجنون راهی صحراشدن
عشق یعنی تیشه فرهادها
عشق یعنی عالم فریادها
عشقدیعنی زخم کوه بیستون
عشق یعنی ناله های دردوخون
عشق یعنی درجهان رسواشدن
عشق یعنی یکه وتنهاشدن
عشق یعنی انتظاروانتظار
عشق یعنی هرچه بینی عکس یار
عشق یعنی لحظه های التهاب
عشق یعنی لحظه های ناب ناب
عشق یعنی حسرت شبهای گرم
عشق یعنی یادیک رویای نرم
عشق یعنی تاابدبی سرنوشت
عشق یعنی آخرخط بهشت
عشق یعنی گم شدن درلحظه ها
عشق یعنی آبی بی انتها
عشق یعنی شاعری دلسوخته
عشق یعنی آتشی افروخته
عشق یعنی باگلی گفتن سخن
عشق یعنی خون لاله برچمن
عشق یعنی شعله برخرمن زدن
عشق یعنی رسم دل برهم زدن
عشق یعنی عالمی رازونیاز
عشق یعنی باپرستوپرزدن
عشق یعنی آب برآذرزدن
عشق یعنی همچویوسف قعرچاه
عشق یعنی بیستون کندن به دست
عشق یعنی زاهدامابت پرست
عشق یعنی همچومن شیداشدن
عشق یکشب چنان یلداشدن
عشق یعنی یک شقایق غرق خون
عشق یعنی دردومحنت دردرون
عشق یعنی دیده بردردوختن
عشق یعنی درفراقش سوختن
عشق یعنی قطعه شعرناتمام
عشق یعنی بهترین حسن ختام
عشق یعنی مهربی چون وچرا
عشق یعنی کوشش بی ادعا
عشق یعنی مهربی امااگر
عشق یعنی رفتن باپای سر
... ادامه
Majid
Majid
ﺟﻨﮕﻞ فقط دیدنی نیست
ﻓﻘﻂ ﺳﻮﺧﺘﻨﯽ ﻧﯿﺴﺖ
ﺧﻮﺭﺩﻧﯽ ﻫﻢ ﻫﺴﺖ
ﻣﻦ ﯾﮏ ﺟﻨﮕﻞ ﭼﻮﺏ ﺳﺎﺩﮔﯽ ﺍﻡ ﺭﺍ ﺧﻮﺭﺩﻩ ﺍﻡ . . .
دیدگاه · 1392/05/31 - 15:06 ·
4
Majid
Majid
ﺟﻨﮕﻞ فقط دیدنی نیست
ﻓﻘﻂ ﺳﻮﺧﺘﻨﯽ ﻧﯿﺴﺖ
ﺧﻮﺭﺩﻧﯽ ﻫﻢ ﻫﺴﺖ
ﻣﻦ ﯾﮏ ﺟﻨﮕﻞ ﭼﻮﺏ ﺳﺎﺩﮔﯽ ﺍﻡ ﺭﺍ ﺧﻮﺭﺩﻩ ﺍﻡ . . .
دیدگاه · 1392/05/30 - 01:28 ·
3
iman
iman
ﺟﻨﮕﻞ فقط دیدنی نیست
ﻓﻘﻂ ﺳﻮﺧﺘﻨﯽ ﻧﯿﺴﺖ
ﺧﻮﺭﺩﻧﯽ ﻫﻢ ﻫﺴﺖ
ﻣﻦ ﯾﮏ ﺟﻨﮕﻞ ﭼﻮﺏ ﺳﺎﺩﮔﯽ ﺍﻡ ﺭﺍ ﺧﻮﺭﺩﻩ ﺍﻡ . . .
دیدگاه · 1392/05/26 - 23:54 ·
6
Morteza
Morteza
تنها نجات یافته کشتی، اکنون به ساحل این جزیره دور افتاده، افتاده بود.
او هر روز را به امید کشتی نجات، ساحل را و افق را به تماشا می نشست.
سرانجام خسته و نا امید، از تخته پاره ها کلبه ای ساخت تا خود را از خطرات مصون بدارد و در آن بیاساید.
اما هنگامی که در اولین شب آرامش در جستجوی غذا بود، از دور دید که کلبه اش در حال سوختن است و دودی از آن به آسمان می رود.
بدترین اتفاق ممکن افتاده و همه چیز از دست رفته بود.
از شدت خشم و اندوه در جا خشک اش زد. فریاد زد:
« خدایــــا! چطور راضی شدی با من چنین کاری بکنی؟ »
صبح روز بعد با صدای بوق کشتی ای که به ساحل نزدیک می شد از خواب پرید.
کشتی ای آمده بود تا نجاتش دهد. مرد خسته، و حیران بود.
نجات دهندگان می گفتند:
“خدا خواست که ما دیشب آن آتشی را که روشن کرده بودی ببینیم
... ادامه
دیدگاه · 1392/05/24 - 11:56 ·
4
alireza
alireza
پروانه به شمع بوسه زد و بال و پرش سوخت،بيچاره از اين عشق فقط سوختن آموخت
دیدگاه · 1392/05/24 - 01:03 ·
3
صفحات: 1 2 3 4 5

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ