Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 209

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 210

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 209

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 210

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 209

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 210

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 209

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 210

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 209

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 210

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 209

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 210
شبکه اجتماعی نمیدونم - جستجو در پست ها

 

یافتن پست: #طبق

ebrahim
ebrahim
یک خانم خوشگل و یك آقاهه كه سوار قطاری به مقصدی خیلی دور شده بودند، بعد از حركت قطار متوجه شدند كه در این كوپه درجه یك كه تختخواب دار هم میباشد، با هم تنها هستند و هیچ مسافر دیگری وارد كوپه نخواهد شد.
ساعتها سفر در سكوت محض گذشت و مرد مشغول مطالعه و زن مشغول بافتنی بافتن بود. شب كه وقت خواب رسید خانم تخت طبقه بالا و آقاهه تخت طبقه پایین را اشغال كردند.
اما مدتی نگذشته بود كه خانم از طبقه بـالا، دولا شد و آقاهه را صدا زد و گفت: ببخشید! میشه یه لطفی در حق من بفرمایید؟
مـرد: خواهش میكنم!
زن: من خیـلی سردمه. میشه از مهماندار قطار برای من یك پتوی اضافی بگیرید؟
مرد جواب داد: من یه پیشنهاد بهتر دارم!
زن: چه پیشنهادی؟
مرد: فقط برای همین امشب، تصور كنیم كه زن و شوهر هستیم.
زن ریزخندی كرد و با شیطنت گفت: چه اشكال داره، موافقم!
مرد: قبـول؟
زن: قبـول!
مرد گفت، خب، حالا مثل بچه آدم خودت پاشو، برو از مهموندار پتو بگیر. یه لیوان چائی هم برای من بیـار{-18-}
دیدگاه · 1392/02/11 - 22:29 ·
4
Mostafa
Mostafa
دختره داشت به دوست پسرش آدرس خونشون رو میداد:
میای از در ورودی آپارتمان ، داخل میشی میری سمت آسانسور ...
دکمه طبقه نهم آسانسور رو با آرنج میزنی ....
وقتی اومدی بالا از آسانسور که بیای بیرون سمت چپ خونه منه ....
با آرنج در میزنی و منم در رو باز میکنم ....
پسره میگه: به نظر آسون میاد ولی چرا باید با آرنج در بزنم ؟؟؟
دختره میگه : چی ؟؟؟؟ یعنی دست خالی اومدی دیدنم ؟؟؟
... ادامه
دیدگاه · 1392/02/9 - 22:09 ·
4
Mostafa
Mostafa
اخه چرا اینجوریه !!!

تهران به کابل ۱۵۰۰ کیلومتر

کابل به تهران ۱۵۰۰ کیلو متر

طبقه اول به هشتم: ۸ طبقه

طبقه هشتم به اول:۸ طبقه

بچشنبه تا شنبه: ۲روز

شنبه تا بچشنبه ۵ روز !
... ادامه
دیدگاه · 1392/02/8 - 00:59 ·
5
Mostafa
Mostafa
بر طبق یک اصل قدیمی
اگر با یه نفر دعوا کردی
و دیدی فرار کرد
تو هم فرار کن
چون رفته سنگ بیاره!!!
دیدگاه · 1392/02/6 - 00:27 ·
3
parsa
parsa
دختره داشت به دوست پسرش آدرس خونشون رو میداد:

میای از در ورودی آپارتمان , داخل میشی میری سمت آسانسور ...

دکمه طبقه نهم آسانسور رو با آرنج میزنی ....

وقتی اومدی بالا از آسانسور که بیای بیرون سمت چپ خونه منه ....

با آرنج در میزنی و منم در رو باز میکنم ....

پسره میگه : به نظر آسون میاد ولی چرا باید با آرنج در بزنم ؟؟؟

دختره میگه : چی ؟؟؟؟ یعنی دست خالی اومدی دیدنم ؟؟؟
... ادامه
دیدگاه · 1392/02/1 - 00:15 ·
9
Noosha
Maiden-Tower1.baku.jpg Noosha
دختر
>(به ترکی آذربایجانی: Qız Qalası) (به انگلیسی: Maiden Tower) از آثار تاریخی شهر باکو می باشد.این اثر تاریخی که با ۲۹،۵ متر طول، ۱۶ متر عرض، و ۶ طبقه که در دو محدوده زمانی قرن ۵ و ۶ میلادی (آغاز ساخت مرحله اول) و قرن ۱۲ (مرحله دوم) ساخته شده است در فهرست میراث جهانی یونسکو به ثبت رسیده است.این قلعه در سال 1960 مرمت و در سال 1964 تبدیل به موزه گردید. سازمان یونسکو در سال 2000 این بنا را در فهرست میراث جهانی یونسکو ثبت نمود...
... ادامه
Mohammad
Kf6BpQQOmg.jpg Mohammad
.
tina
tina
.بابام خیلی مرده!سر ناهار دستم خورد به پارچ اب همش ریخت تو غذاش.هر کی بود یه چک میخوابوند زیر گوش بچه اش. ولی بابام نزد!!!!!فقط بشقابشو باهام عوض کرد:)
خدایی اوچ مهربونی ومرام از پدر فداکار من همینطوره که در حق من سرازیر میشه منم اب شدم رفتم طبقه پایینیمون:-0
یکی نیست بگه فک وفامیله که داریم!!!!؟؟؟.ادامه
دیدگاه · 1392/01/12 - 03:41 ·
8
hossein
hossein
سقوط از طبقه ی سوم همانقدر درد آور است كه سقوط از طبقه ی صدم ! اگر قرار است سقوط كنم، بگذار از جایی بلند باشد.
نه پَست !
دیدگاه · 1392/01/7 - 02:34 ·
3
Mostafa
Mostafa
وقت رسیدن مرگ
Mohammad
0.56205000.jpg Mohammad
شیرینی های محبوب چند صد ساله ایرانی
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
ســــــــــــــــ{-35-}ـــــــــــلامــــــــــــ خوبـــــــیسین همه عـــــــــــــایــــــــــــــــا؟؟؟{-7-}
Noosha
red_rose_03.jpg Noosha
سلااااااااااااااااام به همه دوستای گلم.شبتون بخیر.امیدوارم حال همگیتون خوب باشه وهر روزتون بهتر از دیروزتون باشه...
پیشاپیش سال نو رو به همه تبریک میگم.امیدوارم سال خوبی باشه براتون همراه با یه عالمه اتفاقای قشنگ....
خیلی دلتنگتون بودم.هر جا هستین تنتون سالم باشه انشالله...{-216-}
Mohammad
naser-masoudi.jpg Mohammad
ناصر مسعودی: امیدوارم در سال جدید فعالیت پر رنگ تری در عرصه موسیقی داشته باشم
ناصر مسعودی گفت: در سال جدید برای همه عزیزان اَرزوی توفیق و سلامتی دارم به خصوص برای اَن دسته از عزیزانی که در هنر و موسیقی فعالیت می کنند و همیشه به من لطف دارند، امیدوارم در سال جدید سلامتی خود را پیدا کنم و فعالیت پر رنگ تری در عرصه موسیقی داشته باشم ولی فعلا به دلیل بیماری که امروز به اَن دچارم این توفیق به خدمت را ندارم و متاسفانه نمی توانم در مکان ها و رسانه ها توفیق حضور داشته باشم به امید آن که همگی در سال جدید سلامت و شاد باشند، خاطر های زیادی را در ذهن دارم ولی با توجه به وضیعت جسمی نمی توانم برای عزیزان بیان کنم.
وی در ادامه گفت: متاسفانه مدتی است که به دلیل عارضه قلبی در خانه استراحت می کنم و طبق توصیه های پزشکان نباید به من هیجان و شوک وارد شود زیرا بر سلامت من تاثیر بد می گذارد به همین دلیل باید مدتی از حضور در مراسم ها، مجالس ها و اجرا زنده و حتی مصاحبه با رسانه های مختلف خودداری کنم. ولی با این حال امیدوارم در سال جدید هر چه زودتر سلامتی خود را پیدا کنم و بتوانم فعالیت خودم را ادامه بدهم.
... ادامه
Mohammad
abas-ghaderi.jpg Mohammad
عباس قادری: آروز دارم آغاز سال جدید قلب و روح مردم سبز و بهاری باشد
عباس قادری گفت: من در وحله اول سلامی خدمت شما دست اندرکاران مجله اینترنتی قدیمی ها و سلامی بزرگ به تمام مردم عزیز وطنم ایران دارم. همیشه آرزو داشتم ایام عید و سال نو برای هموطنان عزیزم بهترین سال باشد. افتخار می کنم که از طریق این مجله اینترنتی می توانم به همه ایرانیان تبریک عید داشته باشم و آروز می کنم آغاز سال 1392 قلب و روح مردم سبز و بهاری باشد.
وقتی از عباس قادری خواستم تا خاطره نوروزی برای بینندگان مجله اینترنتی قدیمی ها بگوید، گفت: در زمان گذشته ایام نوروز هنرمندان را برای اجرای برنامه در طبقه کارگری و کارمندی تقسیم بندی می کردند. یکی از این سال ها که متاسفانه تاریخش در ذهنم نیست، قرار شد بعد از اجرای برنامه در تهران سوار هواپیما شده و به مناطق شرکت نفت و شهر های جنوب، مثل اهواز، آبادان، امیدیه، گچساران و... برای اجرای برنامه بروم.
بلاخره من و گروه موزیک با عجله آماده رفتن به جنوب شدیم و وسط راه در هواپیما موزیسین ها گفتند که ساز ها را یادمان رفت بیاوریم (با خنده) بلاخره رسیدیم و از سازهایی که گروه های قبل از ما
... ادامه
شهرزاد
شهرزاد
قرار نبود كه...

قرار نبوده تا نم باران زد، دست پاچه شویم و زود چتری از جنس پلاستیک روی سر‌ بگیریم مبادا مثل کلوخ آب شویم. قرار نبوده این قدر دور شویم و مصنوعی. ناخن های مصنوعی، دندان های مصنوعی، خنده های مصنوعی، آواز‌های مصنوعی، دغدغه های مصنوعی...
هر چه فكر می‌کنم می‌بینم قرار نبوده ما این چنین با بغل دستی هایمان در رقابت های تنگانگ باشیم تا اثبات کنیم موجود بهتری هستیم، این همه مسابقه و مقام و رتبه و دندان به هم نشان دادن برای چیست؟
قرار نبوده همه از دم درس خوانده بشویم، از دم دکترا به دست بر روی زمین خدا راه برویم، بعید می دانم راه تعالی بشری از دانشگاه ها و مدرک های ما رد بشود. باید کسی هم باشد که گوسفندها را هی کند، دراز بکشد نی لبک بزند با سوز هم بزند و عاقبت هم یک روز در همان هیات چوپانی به پیامبری مبعوث شود. یک کاوه لازم است که آهنگری کند که درفش داشته باشد که به حرمت عدل از جا برخیزد و حرکت کند.
...
... ادامه
♥هـــُدا♥
url4-300x271.jpg ♥هـــُدا♥
کمانگیر پیر و عاقلی در مرغزاری در حال آموزش تیراندازی به دو جنگجوی جوان بود. در آن سوی مرغزار نشانه ی کوچکی که از درختی آویزان شده بود به چشم می خورد.
جنگجوی اولی تیری را از ترکش بیرون می کشد. آن را در کمانش می گذارد و نشانه می رود. کماندار پیر از او می خواهد آنچه را می بیند شرح دهد.
می گوید: آسمان را می بینم. ابرها را. درختان را. شاخه های درختان و هدف را. کمانگیر پیر می گوید: کمانت را بگذار زمین تو آماده نیستی.
جنگجوی دومی پا پیش می گذارد .کمانگیر پیر می گوید: آنچه را می بینی شرح بده.
جنگجو می گوید: فقط هدف را می بینم.
پیرمرد فرمان می دهد: پس تیرت را بینداز. تیر بر نشان می نشیند.
پیرمرد می گوید: عالی بود. موقعی که تنها هدف را می بینید نشانه گیریتان درست خواهد بود و تیرتان بر طبق میلتان به پرواز در خواهد آمد.
بر اهداف خود متمرکز شوید.
تمرکز افکار بر روی هدف به سادگی حاصل نمی شود. اما مهارتی است که کسب آن امکانپذیر است و ارزش آن در زندگی همچون تیراندازی بسیار زیاد است.
... ادامه
دیدگاه · 1391/12/19 - 21:36 ·
1
Mostafa
Mostafa
عزیزم تو فرارکن من مردونه ایستاد

یک روز آموزگار از دانش آموزانی که در کلاس بودند پرسید آیا می توانید راهی غیرتکراری برای ابراز عشق ، بیان کنید؟

برخی از دانش آموزان گفتند :
با بخشیدن،عشقشان را معنا می کنند. برخی «دادن گل و هدیه» و «حرف های دلنشین» را راه بیان عشق عنوان کردند. شماری دیگر هم گفتند «با هم بودن در تحمل رنجها و لذت بردن از خوشبختی» را راه بیان عشق می دانند.
در آن بین ، پسری برخاست و پیش از این که شیوه دلخواه خود را برای ابراز عشق بیان کند، داستان کوتاهی تعریف کرد: یک روز زن و شوهر جوانی که هر دو زیست شناس بودند طبق معمول برای تحقیق به جنگل رفتند. آنان وقتی به بالای تپّه رسیدند درجا میخکوب شدند.
یک ببر بزرگ، جلوی زن و شوهر ایستاده و به آنان خیره شده بود. شوهر،تفنگ شکاری به همراه نداشت و دیگر راهی برای فرار نبود..
رنگ صورت زن و شوهر پریده بود و در مقابل ببر، جرات کوچک ترین حرکتی نداشتند. ببر، آرام به طرف آنان حرکت کرد. همان
لحظه، مرد زیست شناس فریادزنان فرار کرد و همسرش را تنها گذاشت.
... ادامه
Mostafa
Mostafa
ییعنی اگه اتاق 20متری باشه و شما 19متر کف رو پارچه پهن کنی بعد ناخون هایه خودتونو بگیرین طبق قانونی که خودم کفش(کشف) کردم کل ناخون ها رو در آن یک متر خواهید دید نه در آن 19متر پارچه.
شک نکن.
... ادامه
دیدگاه · 1391/12/17 - 01:50 ·
1
♥هـــُدا♥
emily_shoes_10_.jpg ♥هـــُدا♥
یارو نشسته بود داشت تلویزیون میدید که یهو مرگ اومد پیشش ...

مرگ گفت : الان نوبت توئه که ببرمت ...

مرده یه کم آشفته شد و گفت : داداش اگه راه داره بیخیال ما بشو بذار

واسه بعدا ...

مرگ : نه اصلا راه نداره. همه چی طبق برنامست. طبق لیست من الان نوبت

توئه ... مرده گفت :

حداقل بذار یه شربت بیارم خستگیت در بره بعد جونمو بگیر ... مرگ قبول کرد

و مرده رفت شربت بیاره...

توی شربت 2 تا قرص خواب خیلی قوی ریخت ... مرگ وقتی شربته رو خورد

به خواب عمیقی فرو رفت...

مرده وقتی مرگ خواب بود لیستو برداشت اسمشو پاک کرد نوشت آخر

لیست ... و منتظر شد تا مرگ بیدار شه ...

مرگ وقتی بیدار شد گفت : دمت گرم داداش حسابی حال دادی خستگیم در

رفت ...

بخاطر این محبتت منم بیخیال تو میشم و میرم از آخر شروع به جون گرفتن

میکنم ...
... ادامه
دیدگاه · 1391/12/13 - 17:28 ·
1
Mostafa
Mostafa
استاد سختگیر فیزیک اولین دانشجو را برای پرسش فرا میخواند و سئوال را مطرح میکند : شما در قطاری نشسته اید که با سرعت هشتاد کیلومتر در ساعت حرکت میکند و ناگهان شما گرما زده شده اید، حالا چکار میکنید؟

دانشجوی بی تجربه فورا ً جواب میدهد : من پنجره کوپه را پائین میکشم تا باد بوزد .

اکنون پروفسور میتواند سئوال اصلی را بدین ترتیب مطرح کند :
حال که شما پنجره کوپه را باز کرده اید، در جریان هوای اطراف قطار اختلال حاصل میشود : و لازم است موارد زیر را محاسبه کنید
محاسبه مقاومت جدید هوا در مقابل قطار؟
تغییر اصطکاک بین چرخها و ریل؟
آیا در اثر باز کردن پنجره، سرعت قطار کم میشود و اگر آری، به چه اندازه؟

حسب المعمول دهان دانشجو باز مانده بود و قادر به حل این مسئله نبود و سرافکنده جلسه امتحان را ترک میکرد.
همین بلا سر بیست دانشجوی بعدی هم آمد که همگی در امتحان شفاهی فیزیک مردود شدند.
پروفسور آخرین دانشجو را برای امتحان فرا میخواند و طبق معمول سئوال اولی را میپرسد : شما در قطاری نشسته اید که با سرعت هشتاد کیلومتر در ساعت حرکت میکند و ناگهان شما گرما زده شده اید، حالا چکار میکنید؟
... ادامه
♥هـــُدا♥
20085255497744974672.jpg ♥هـــُدا♥
لاشـــه ي عشقت

خواهد گــَنديد

وقتــي

طبق عادتـــــِ هميشــه!

تقديمش ميکنــي

به غيـــــر…!
دیدگاه · 1391/12/4 - 22:20 ·
♥هـــُدا♥
♥هـــُدا♥
دقت كرده‌اید آدم‌های تپل چقدر جذاب و تو دل برو اند؟

علتش واضح است.

طبق F = (G*m1*m2)/r^2،

جاذبه با جرم نسبت مستقیم دارد{-105-}{-105-}
دیدگاه · 1391/12/4 - 21:49 ·
1
صوفياجون
صوفياجون
_نویسنده_مسعودپورهادی
برنج: گیلان و مازندران از مهم ترین خاستگاه های کشت برنج در ایران است. از زمان آشنایی گیلانیان با کشت و تولید برنج هیچ مدرکی در دست نیست . می گویند در زمان انوشیروان ، پادشاه ساسانی، برزویه طبیب برنج را از هندوستان با خود به ایران آورده است. از دوره ی سلوکیان،بویژه اشکانیان در محدوده ای که امز جلگه ی گیلان نامیده می شود ، بویژه در شرق سفیدرود ،استقرار یک صورت جنینی پا گرفت و در اواخر دوره ی ساسانی منجر به استقرار یک نظام اقتصادی کارآمدتر، یعنی تولید کشاورزی (کشت برنج )شد .
در اواخر قرن نهم، ظهیرالدین مرعشی در کتاب تاریخ طبرستان و رویان نوشت:« پلا و ماهی اطمعه مردم گیلان است». او مکرر از کشت برنج سخن گفته به طوری که معلوم است که در این زمان برنج به قوت غالب مردم تبدیل شده بود.
ارقام برنج گیلانی حدود صد گونه است و آنها را برحسب بلندی و کوتاهی به سه دسته طبقه بندی می کنند:
1) گروه دانه بلند که عمدتا" به صدری اند. 2) گروه دانه متوسط که به بی نام معروفند. 3) گروه دانه کوتاه که از گونه چمپا هستند.
{-23-}{-23-}{-41-}{-41-}{-23-}
1 دیدگاه · 1391/12/1 - 23:00 در گیلک ·
3
رضا
رضا
شما خواب ندارین؟ {-95-}
صفحات: 11 12 13 14 15

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ