یافتن پست: #عصا

رضا
رضا
فعلا سایت رو اعصاب منه برم تا کار دست سایت ندادم .
دیدگاه · 1392/07/25 - 16:46 ·
9
ıllı YAŁĐA ıllı
ıllı YAŁĐA ıllı
معمولا کم میشم {-64-} اما منم یه داره {-164-} اصلنم دلم نمیخواد بر میلم دست به بزنم {-167-} پس دوست عزیز رو نباش {-181-} با تچکر {-189-}
ıllı YAŁĐA ıllı
40593275926057802969.jpg ıllı YAŁĐA ıllı
Noosha
45e42a0801b24c4a4af0ca1f134d2453-425.jpg Noosha
این عکسو دیدم اعصابم بهم ریخت...{-60-}
هركی قبول داره حیوون هم با بچه ش اینكارو نمیكنه لایك كنه!!!
ıllı YAŁĐA ıllı
ıllı YAŁĐA ıllı
ياهوي گاوميش صحرايي{-139-} باز نميشه {-169-}
Mostafa
Mostafa
اس ام اس تبلیغاتی اومده برام که شما برنده 1000000 بن شدید باور ندارید همین الان تماس بگیرید
اس دادم خر خودتی دوباره اس اومد میگه برای اطلاعات بیشتر تماس بگیرید
داداش شک ندارم خری نیازی به اطلاعات بیشتر نیست{-7-}
ıllı YAŁĐA ıllı
ıllı YAŁĐA ıllı
کاش این لایک پستا امتیاز مثبت - منفی داشت . بعضی پستا قشنگ رو مخن... {-15-}
Mostafa
Mostafa
رفتم پرینتر قیمت کنم یه بچه 10 ساله با باباش اومده بود به مغازه دار می گفت: Autodesk Maya که بهم دادین مشکل داره، ورژن جدیدش رو ندارین؟ محیط Google Android Studio رو دوست ندارم، خیلی بچگانه است و ساده، چیز دیگه ای ندارین؟ اومدم خونه توی گوگل جستجو کردم تا فهمیدم اینا چی هستن! خدا می دونه من تا سن 10 سالگی بزرگترین دغدغه تکنولوژیکیم این بود که چجوری می تونم همزمان رنگ قرمز و آبی این خودکار چند رنگه هارو بدم پایین.
... ادامه
رضا
رضا
هفته گذشته کلا اینترنت رو اعصاب بود . سرعت کم و زیاد بود سرور سایت مشکل داشت
Morteza
Morteza
اگر تمام حلزونهای عالم دست به دست هم بدهند تا به چین رنج هایت سفر کنند؛

باز هم کاری از پیش نخواهند برد ، گیرم عصاره شفابخش هم داشته باشند.

چین و چروک رنجهایت را مرهمی نیامده مادر ...
... ادامه
Mostafa
Mostafa
رابطه های امروزی

نخواستن همدیگه نیست

خواستن یکی دیگه ست !
MahnaZ
65xy7hcnwqnr3bh1diee_27015.jpg MahnaZ
...
که آدمی عصاره وجود اوست، دل ها را از یاد نبریم.
که را فراموش نکنیم و آنانکه دوستمان دارند را از نبریم.
که سوگند را نام تو نسازیم.
که به کردن دیگری عادت نکنیم.
... ادامه
رضا
رضا
ساعتها رو به عقب برگردون
رضا
رضا
بخاطر مشکل سایت عصبانی بشم ؟
ıllı YAŁĐA ıllı
red-butterfly.gif ıllı YAŁĐA ıllı
{-26-}{-45-}{-81-}{-96-}{-115-} دو تا فرشته تو سايتن اگه نرفته باشن !!! {-137-}{-155-}{-171-}{-173-}
Noosha
56298089023816023179.jpg Noosha
کثیف بودنِ بعضی آدم ها اذیتم نمیکنه !

اما بعضیا خیلی پاکن؛

این که قراره اینا گیره اون کثیفا بیُفتن,

اعصابم رو خورد میکنه…!
... ادامه
Mostafa
Mostafa
آقایان هنگام درس خواندن

یا درس نمی خونند یا وقتی می خوان بخونن باید حسش بیاد. وقتی حسش میاد که شب امتحانه… یه کم که درس خوندند یه موردی پیش میاد و بهش خیره می شوند و به یه چیزی فکر می کنند بعد انگار که درس خوندن، بلند میشن میرن استراحت می کنند بعد از یک ساعت استراحت دوباره میرند میشینند فکر می کنند . وقتی فکرشون تموم شد کتاب را ورق میزنند یه کم براندازش میکنند وزنش می کنند استخاره می کنند برای خودشون تقسیمش می کنند میگند تا ساعت فلان اینقدر می خونم تا ساعت فلان اینقدر بعد میرن استراحت کنند . حین استراحت حسشون تموم میشه حال ندارند برند بخونند ولی چون می دونند فردا امتحان دارند پا میشند میرند سر کتابشون.
همینجور که می خونند هیچی حالیشون نیست چون جای دیگه فکر می کنند(لازم به ذکر است که هیچ وقت در هیچ موقعیتی فکر نمی کنند فقط موقع درس خوندن فکرشون میاد) بعد از نیم ساعت دوباره میرن استراحت، بعد سه ربع استراحت می بینند خیلی دیر شده .دوباره میرنند درس بخونند این بار می خونند یه چیزایی هم یاد میگیرند ولی چیزایی که یاد نمی گیرند را میذارند که فردا از دوستاش بپرسند یه کم به معلمشون فحش میدند می گند اینارو درس نداده . خلاصه آخرش نمیرسند کتاب را تموم کنند فردا میرند میبینند که دوستاشون یه چیزایی می گند که تا حالا به گوششون نخورده بعد اعصابشون خرد میشه اونایی هم که خونده بودند یادشون میره به همین سادگی...{-7-} در مورد من که اینجوری بود شما رو نمیدونم
رضا
رضا
از دیروز داره یکسره بارون میباره هوا کاملا پاییزی شده
MahnaZ
MahnaZ
سوسک بهانه بود دلش بغل میخواست ، مام که تو این باغا نیستیم خودمون زودتر از اون فرار کردیم !
مردم اعصاب ندارنااااااااااا
LeilA
LeilA
ایستگاه طالقانی سوار مترو شده بودم، می خواستم سعدی پیاده شم،
مـترو هم خیلی شلوغ بود...
کم کم موج جمعیت منو برد به ته واگن...
مترو که رسید به سعدی، اومدم برم دیدم سیلی از جمعیت جلومه...
هی از این ور هی از اونور سعی کردم خودمو برسونم به در که یهو یه موج دیگه اومد، رفتم سر جای قبلیم، مترو حرکت کرد.
بغل دستیم گفت: میخواستی پیاده شی؟
گفتم: آره، ولی نتونستم.
خندید و گفت: اینجوری نمیشه، منم ایستگاه بعد پیاده میشم. نگاه کن یاد بگیر و بیا دنبالم
رسیدیم به ایستگاه، شروع کرد:
داداش
حاجی
آقا برو کنــــــــاااااار
دارم بالا میااااااارم
اووووغ اوووووغ.........

یه لحظه تـَجلی حضرت موسی و عصاش رو دیدم
جمعیت از ترس به اینور اونور پرت میشدند و جاده ای نورانی باز شده بود به بیرون :))))))
LeilA
LeilA
یك روز صبح رییس بدون اینكه متوجه باشد زیپ شلوارش را بالا نكشیده وارد شرکت شد.
خانم منشی بلافاصله بلند شد و گفت: ببخشید رییس، آیا شما وقتی منزل را ترك كردید درب گاراژ را بستید؟

رییس كه متوجه منظور منشی نشده بود به دفترش رفت

و بعد از چند دقیقه متوجه موضوع شد و زیپ شلوارش را بالا كشید

و به یاد جمله طعنه آمیز خانم منشی افتاد.

سپس به بهانه یك فنجان قهوه، خانم منشی را به دفترش كشاند و پرسید:

وقتی شما دیدید كه درب گاراژ باز است آیا مازراتي من را هم كه آنجا پارك شده بود دیدید؟

خانم منشی لبخندی زد و گفت: نه قربان ندیدم.

تنها چیزی كه دیدم یك رنو درب داغون با 2 تا لاستیك كهنه بود .
... ادامه
رضا
رضا
هیچوقت سعی نکنین جای یک نفر دیگه تصمیم بگیرین خوشایند نیست عواقب هم داره حتی .
صفحات: 12 13 14 15 16

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ