یافتن پست: #غروب

Mostafa
Mostafa
سیاوش

وقتی که دلتگ می شم و
همراه تنهایی می رم،
داغ دلم تازه می شه
زمزمه های خوندنم
وسوسه های موندم
با تو هم اندازه می شه

قد هزارتا پنجره
تنهایی آواز می خونم
دارم با کی حرف می زنم؟
نمی دونم، نمی دونم

این روزا دنیا واسه من از خونم کوچیک تره
کاش می تونستم بخونم قد هزار تا پنجره

طلوع من، طلوع من
وقتی غروب پر بزنه
موقع رفتن منه
طلوع من، طلوع من
وقتی غروب پر بزنه
موقع رفتن منه

حالا که دلتنگی داره
رفیق تنهاییم می شه
کوچه ها نارفیق شدن
حالا که می خوان شب و روز
به هم دیگه دروغ بگن
ساعت ها هم دقیق شدن
... ادامه
♥هـــُدا♥
♥هـــُدا♥
من مثل تو از خاکم یه آدمم با یک دل سر راهم کمین کرده هزارتا درد و مشکل طلوع اولین داشتم آغاز راه عمرم غروب آخرین دارم مثل تمام عالم اگه واسه تو یه قصه نیستم واسه شب تو یه خواب خوبم بگو بخونم نگو بمونم اگه نخونم رو به غروبم اگه نخونم تشنه ترینم تشنگی خاک جنوبم من واسه تو یه قصه ام نخونده باورم کن مثل یه عکس کهنه اسیر دفترم کن من روی قله خواب یه قصه محالم از تو و عالم تو به دوری خیالم من واسه تو یه عکسم همیشه پشت شیشم پشت غبار شیشه تنهاتر از همیشه تو توی خواب بازی همیشه بی نیازی من نمیخوام تو رویا از من یه بت بسازی
... ادامه
نگار
wb49sgvzk3bshekpc7j.jpg نگار
شهريار دوستت دارم شهریارم{-41-}
اسیرم در قلب مهربانت برای همیشه و تا ابد .



یک کلام ، تا ابد از ته دل دوستت دارم عزیزم.



مرا تنها نگذار ، با من باش و با یکدلی و یکرنگی دوستم داشته باش



خیلی دوستت دارم بیشتر از آنچه که تصور میکنی ،



از تمام دار و ندارم در این دنیا یک دل داشتم آن هم به تو تقدیم کرده ام



این دل شکسته ام برای توست و به عشق بودن تو زنده است...



لحظه به لحظه نام تو را زیر لب زمزمه میکنم ، لحظه طلوع



تا غروب خورشید و لحظه غروب تا سحرگاه فردا دلتنگ تو



هستم و در انتظار دیداری دوباره با تو...



تو تمام هستی منی ، با سرنوشت می جنگم تا به تو برسم ای هستی من..



به من محبت و عشق برسان که تنها امیدم به این زندگی تنها عشق توست.



همه عشقم ، همه هستی ام ، همه وجودم ، عطر نفسهایم



همه و همه برای توست....



سرت را بر روی شانه هایم بگذار و برایم درد دلهایت را در گوشم زمزمه کن...



شانه هایت را برای همیشه و تا ابد میخواهم ، بگذار من نیز سرم را بر روی آن



بگذارم و برایت از این قلب عاشقم بگویم....



دلم همیشه در جستجوی تو بوده است و
مائده
مائده
مي ترسم, مضطربم
و با انکه مي ترسم و مضطربم
باز با تو تا آخر دنيا هستم
مي آيم کنار گفتگوئي ساده
تمام روياهايت را بيدار ميکنم
و آهسته زير لب ميگويم
برايت آب آورده ام, تشنه نيستي؟
فردا به احتمال قوي باران خواهد آمد
تو پيش بيني کرده بودي که باد نمي آيد
با اين همه ديروز
پي صدائي ساده که گفته بود بيا, رفتم!
تمام راز سفر فقط خواب يک ستاره بود. خسته ام - - - -,

مي آيي همسفرم شوي؟
گفتگوي ميان راه بهتر از تماشاي باران است
توي راه از پوزش پروانه سخن مي گوئيم
توي راه خواب هامان را
براي بابونه هاي دره اي دور تعريف مي کنيم
باران هم که بيايد
هي خيس از خنده هاي دور از آدمي, مي خنديم
بعد هم به راهي مي رويم
که سهم ترانه وتبسم است.
مشکلي پيش نمي آيد
وقتي دستمان به آسمان برسد
وقتي که بر آن بلندي بنفش بنشينيم
ديگر دست کسي هم به ما نخواهد رسيد
مي نشينيم براي خودمان قصه مي گوئيم
تا کبوتران کوهي از دامنه ي روياها به لانه برگردند.
غروب است
با انکه مي ترسم
با آنکه سخت مضطربم
باز با تو تا آخر دنيا خواهم آمد.
سید علی صالحی
... ادامه
دیدگاه · 1392/03/3 - 13:24 ·
9
نگار
069.jpg نگار
شهريار
تو نفسهای منی...
نمیدانم آن روز که تو را ندارم ، میتوانم لحظه ای زنده بمانم!

نمیدانم اگر زنده بمانم ، میتوانم برای یک لحظه بی تو زندگی کنم!

اگر بتوانم زندگی کنم ، آیا میتوانم یک لحظه نیز شاد باشم!

نه عزیزم بی تو جای من در این دنیا نیست ،

دشت سر سبز عشق برایم کویری بیش نیست!

تو طلوعی هستی در آسمان تاریک زندگی ام ،

نمیخواهم در این طلوع زیبا غروب همیشگی ام را ببینم !

نمیدانم آن روز که دلتنگت نیستم ، کسی میداند که من در این دنیا نیستم؟

صدای مهربانت را همیشه میشنوم ، همیشه میبینم چهره ی ماهت را ،

همیشه مینشینم به انتظارت ، میمانم در حسرت یک لحظه گرفتن دستهایت!
نمیدانم که بی تو چه روزگاری را دارم ، آیا روزگاری را دارم ؟

میپذیرم همه ی تاریکی ها را ، غصه های تلخ دنیا را ، غمهای ناتمام روزگار را ،

اما نمیپذیرم یک لحظه غم بی تو بودن را !

میدانم که چرا هستم ، تو هستی که من نیز هستم!

میدانم که چرا زنده ام ، تو مال منی که هنوز نمرده ام!

میدانم که چرا دوستت دارم ، تو نفسهای من هستی که با تو عاشق

لحظه به لحظه نفس کشیدنم!روزت مبارک شهریارم{-41-}
MahnaZ
1099586_164.jpg MahnaZ
پدیده سه خورشید در آسمان چین:
در کشور چین مردم بسیاری از نقاط مختلف هنگام غروب سه خورشید را در آسمان دیدند.
این افراد پس از رؤیت سه خورشید وحشت کردند و تصور کردند که پایان جهان است
پدیده سه خورشید یک پدیده آب و هوایی به نام «پاراهلیا» یا «سانداگ »
همان پدیده خورشید کاذب است.این پدیده هنگامی که خورشید نزدیک
به افق بوده و نور آن از ابرهای پراکنده در ارتفاع بالا می تابد و
بلورهای یخ موجود در هوا نور آن را می شکند اتفاق می افتد.
... ادامه
عسل
عسل
بازم امشب مث هر شب تودلت برام دعا كن



نم نمك سكوت بشكن زير لب خدا خدا كن



بازم امشب مث هر شب پر كن از صدات هوا رو



غروبه سكوت و بشكن تازه كن ترانه هامو



واسه عاشقا دعا كن كه غريب روزگارن



هفت آسمون اما يه ستاره هم ندارن



واسه عاشقت دعا كن كه تو كار دل نمونه



تو فقط خدا خدا كن كه خدا خودش مي دونه





تو فقط خدا خدا كن تو فقط خدا خدا كن



بازم امشب مث هر شب تو براي من دعا كن





كه خدا خودش مي دونه حال و روز عاشقارو



بين عاشقا مي بينه غربت دلاي مارو



اوني كه واژه به واژه مي شنوه نگفته هاتو



با طلوع هر ترانه بال و پر مي ده صداتو
... ادامه
دیدگاه · 1392/02/31 - 00:51 ·
9
عسل
عسل
گل سرخ نگاهی به گل وحشی که در سراشیبی دره رویده بود"انداخت و گفت:



ای بیچاره!دلم بارات می سوزد"همیشه در وحشت از ریشه در امدنی و هنگام



غروب افتاب اول از تو روبر می گرداند اما من اسوده خاطر روی زمین نشسته ام



.فردا صبح طوفان همه چیز را از ریشه کنده بود به غیر از گل های وحشی که در سرا



شیبی دره ریشه دوانده بودن!!!
... ادامه
.
.
برای چشمانت

هواتر است به رنگ هوای چشمانت

دوباره فال گرفتم برای چشمانت

اگرچه کوچک وتنگ است حجم این دنیا

قبول کن که بریزم به پای چشمانت

بگو چه وقت دلم را زیاد خواهی برد؟

اگر چه خوانده ام از جای جای چشمانت

دلم مسافر تنهای شهر شب بو هاست

که مانده در عطش کوچه های چشمانت

تمام آینه ها نذر یاس لبخندت

جنون آبی دریا فدای چشمانت

چه می شود تو صدایم کنی به لهجه ی موج

به لحن نقره ای وبی صدا ی چشمانت

تو هیچ وقت پس از صبر من نمی آیی

در انتظار چه خالیست جای چشمانت

به انتهای جنونم رسیده ام اکنون

به انتهای خود وابتدای چشمانت

من و غروب وسکوت وشکستن وپاییز

تو ونیامدن وعشوه های چشمانت

خدا کند که بدانی چقدر محتا ج ست

نگاه خسته ی من به دعای چشمانت
... ادامه
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
1368807121216211_large.jpg shaghayegh(پارتی_السلطنه)
{-54-}
♥هـــُدا♥
♥هـــُدا♥
من از صداي گريه تو
به غربت بارون رسيدم
تو چشات باغ بارون زده ديدم...

چشم تو همرنگ يه باغه
تو غربت غروب پاييز
مثل من از يه درد کهنه لبريز...

با تو بوي کاهگل و خاک
عطر کوچه باغ نمناک
زنده ميشه...

با تو بوي خاک و بارون
عطر ترمه و گلابدون
زنده ميشه...

تو مثل شهر کوچيک من
هنوز برام خاطره سازي
هنوزم قبله معصوم نمازه...

تو مثل ياد بازي من
تو کوچه هاي پير و خاکي
هنوزم براي من عزيز و پاکي...
♥هـــُدا♥
LoVe (352).jpg ♥هـــُدا♥
این تابستان هم به پایان می‌رسد

...

گرما که تمام شد

...

غروب‌هایِ پاییز

...

مردانِ خسته

...

پناه میبرند به آغوشِ زنانِ فداکار!!!
... ادامه
دیدگاه · 1392/02/21 - 20:07 ·
3
شهرزاد
zjadd9csfzywn273717.jpg شهرزاد
اگر من بزرگ نمی شدم ، پدر بزرگ هنوز زنده بود

اگر من بزرگ نمی شدم ، کودک کودکی ام هنوز در حیاط بازی می کرد

اگر من بزرگ نمی شدم ، موهای پدر و مادرم سفید نمی شد

اگر من بزرگ نمی شدم ، مادر بزرگ در ایوان خانه باز می خندید

اگر من بزرگ نمی شدم ، هنوز می توانستم عمیق ترین خواب دنیا را ببینم

اگر من بزرگ نمی شدم ، تنهایی معنایش همان تنها بودن در اتاقم بود

اگر من بزرگ نمی شدم ، غروب جمعه برایم دلگیر نبود

ای کاش من همیشه کودک می ماندم .
... ادامه
دیدگاه · 1392/02/20 - 00:30 ·
3
Mostafa
Mostafa
نمیدانم تا کدامین طلوع خواهم ماند........در کدامین غروب خواهم رفت ............. اما دوست دارم تا وقتی که زنده ام
.
.
.
.
.
.
.
.
تو رو سر کار بذارم.
... ادامه
دیدگاه · 1392/02/17 - 01:09 ·
4
Mostafa
Mostafa
در استانه ی فصل سرد
در محفل عزای آینه ها
در اجتماع سوگوار تجربه های پریده رنگ
و این غروب بارور شده از دانش سکوت
چگونه میشود به کسی که میرود این سان
صبور ,سنگین ,سرگردان
فرمان ایست داد...
(فروغ فرحزاد)
... ادامه
دیدگاه · 1392/02/14 - 22:13 ·
2
♥هـــُدا♥
images.jpg ♥هـــُدا♥
{-60-}
Mohammad
1367527410848578_thumb.jpg Mohammad
به قول آقوی همساده !


سیزده بدر باس جمعه باشه که غروبش همچی آسفالتت کنه


نه اینکه امسال تا شونزدهم تعطیلیه


اصن ابهت خودش رو از دست داده این سیزده بدرو
... ادامه
دیدگاه · 1392/02/13 - 01:15 ·
3
MONA
MONA
تموم ِ سهم ِ من از اوون همه رویاهای رنگاوارنگ شده فقط ی پنجره و ی کوچه ..
پنجره ای که دیگه بروم نمیخنده و مدتهاست بسته مونده..
پنجره ای که ی روزی با باز شدنش همه دنیام بهاری میشد..
حالا با بسته موندنش تموم زندگیم رنگ و بوی خزون گرفته.. حتی توو این هوای بهاری..
و ی کوچه..
کوچه ای که هر غروب سراغ ِ ی غریبه آشنا رو ازم میگیره و دلتنگ ِ لمس ِ حضورت ِ..
آخه خیلی وقت ِ بهمون سر نزدی..حداقل وقتی نیستم بیا به این کوچه ی سر بزن..گناه داره..
همه رومث خودت ندون..حتی این کوچه هم ی چیزایی حالیشه.. {-128-}
Mostafa
Mostafa
لذت زندگی

دو میمون روی شاخه درختی نشسته بودند و به غروب خورشید نگاه میکردند.
یکی از دیگری پرسید: چرا هنگام غروب رنگ آسمان تغییر میکند؟

میمون دوم گفت: اگر بخواهیم همه چیز را توضیح بدهیم، مجالی برای زندگی نمی ماند. گاهی اوقات باید بدون توضیح از واقعیتی که در اطرافت میبینی، لذت ببری...
... ادامه
Mostafa
Mostafa
هیچ چیز غم انگیزی درباره پنجاه سالگی وجود نداره؛ تا وقتی که تلاش نکنی بیست و پنج ساله به نظر برسی.

1950 Sunset Boulevard بلوار غروب آفتاب
دیدگاه · 1392/02/9 - 20:11 ·
4
ebrahim
ebrahim
10
حتا دود ي كه از سيگارها ي روشن بلند مي شد و كنار سقف ابري را
تشكيل مي داد، ي ك چيزي بود با شك ل و ضخام ت خودش و در واقعيتِ ديگر چيزها تغييري نمي داد.
به آدم هايي كه مي خنديدند و با ه م حرف مي زدند، پشت مي كردم و يك راست مي رفتم طرف پيشخوان ، كه هميش هي خدا هم
شلوغ بود . به محض اين كه صندلي اي خالي مي شد، مي پريدم رويش و پيشخدم ت را صدا مي كردم و او هم يك زير ليواني مقوايي ،
يك ليوان آبجو و منو را مي گذاشت جلوم . از اي ن كه خودم را ب ه بقيه نشان داده بودم ، ناراحت مي شدم . اين جا يعني آبجو فروشي
اوربانو راتازي جايي بود ك ه تمامي حركات و ساعت هايش را از بر بود م، بالاي آبجو فروشي ، ت وي اتاقم ، شب به شب بيدار
مي ماندم و سر و صداي ي كه حالا داشت صداي مرا توي خودش خفه مي كرد، همان بود كه هر غروب از نرده هاي آهنيِ زنگ زده
بالا مي آمد.
... ادامه
ebrahim
ebrahim
9
يك بار وقتي آمدم خانه و روزنام ه را دستش ديدم ، دستپاچ ه شد و خجال ت كشي د، احساس كرد مجبور است توضيح دهد :
بعضي وقت ها قرض ش مي گيرم ببينم كي مرده ، آخر، ببخشيد، ول ي ، بعضي وقت ها، مي فهميد كه ، يك ارتباطي با اين مرده ها »
«... داشته ام
براي عقب انداختن وقت غذا، مثلاً غروب مي رفتم سينما و دير وق ت مي آمدم بي رون ، سرم يك كمي گيج مي رفت وقتي
مي ديدم تاريكي اعلان هاي نئون را در برگرفت ه و مهِ پاييز ي شهر را فلاكت زده تر كرده است . به
ساعت نگاه مي كردم و با خود م مي گفتم كه ديگر حالا نم يشود تو ي اين رستورا نهاي كوچك غذايي پيدا كرد، يا اصلاً قضيه اين
بود ك ه از برنامه ي معمولم خارج شده بودم و نمي توانستم به آن برگردم ، پس تصميم مي گرفتم بروم آبجوفروشيِ اوربانو راتازي
كه زيرِ اتاقم بود. مي خواستم يك كمي آن جا بايست م.
... ادامه
ebrahim
ebrahim
1
داستاني از مجموعه داستان مورچه آرژانتيني
مه دود
ايتالو كالوينو
شهريار وقفی پور
غذايم را در يك ي از رستوران هاي خاص مي خوردم كه قيم ت غذايشان ثابت بود . توي اين شهر، اين رستوران ها را خانواده هاي
اهل توسكان اداره مي كردند ك ه همه شان هم با ه م فاميل بودند، و همه ي دخترهاي خدمتكار هم اهل شهري بودند به اسم
آلتوپاسچيو ، جواني شان را آن جا گذراند ه بودند و حالا ه م نمي توانستند فكرش را از سرشان به در كنند، به همين خاطر هم با
باقي شهر دمخور نمي شدند ؛ غروب ها با پسرهاي اهل آلتوپاسچيو مي زدند بيرون . اين پسرها همان جا توي آشپزخانه كار
مي كردند يا تو ي كارخانه ؛ ولي طوري به رستوران مي چسبيدند مثل اين كه يك قسمت دور افتاده اي از دهاتشان است ؛ و ا ين پسرها
و دخترها با ه م ازدواج مي كردند و بعضي شان هم برمي گشتند آلتوپاسچيو ، بقيه همين جا مي ماندند و توي رستوران هاي فاميل
يا دوستا ن شهري شان كار مي كردند، تا اي ن كه يك روزي براي خودشان رستوراني باز كنند.
... ادامه
ebrahim
317400_644967338863384_223629435_n.jpg ebrahim
فصل جابجایی هاست

بهار جایش رو داده به زمستون

طلوع جاشو داده به غروب

نور جاشو داده به تاریکی

مناجات سحر با خدا جاشو داده به گپ های تلفنی با نامحرمان

پول حلال جاشو داده با رباهای معلوم و مخفی

گریه های توبه گناه جاشو داده به گریه برای اهنگ های دپرسی

هیت امام حسین جاشو داده با پارتی ها مختلط

اشعار حافط مولوی جاشونو دادن ساسی مانک شاهین نجفی

شبکه قران و اموزش جاشونو دادن به فارسی وان جم تی وی

شنا و کوهنوردی جاشنو دادن بیلیارد یوگا

نیت های پاک جاشو داده با نیرنگ نفاق

خدا پرستی جاشو داده به لذت پرستی

صلح و دوستی جاشو داده به جنگ و خونریزی

مردانگی جایش را داده با زنانگی

خلاصه حواسمان نباشد روزگار آخرو زمانی ما رو چنان جابجا می کند که بدون انکه

متوجه شویم بجای درگاه الهی در دامن شیطانی سر در میاریم....
... ادامه
صفحات: 13 14 15 16 17

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ