یافتن پست: #غروب

شهرزاد
شهرزاد
مائده
4346558826_bfcef9e6d1.jpg مائده
پس از آن غروب رفتن اولین طلوع من باش...
من رسیدم رو به آخر تو بیا شروع من باش...
شب و از قصه جدا کن چکه کن رو باور من...
خط بکش رو جای پای گریه های آخر من...
اسمتو ببخش به لب هام بی تو خالیه نفس هام...
قد بکش رو باورمن زیر سایبونه دستهام...
خواب سبز رازقی باش عاشق همیشگی باش...
خسته ام از تلخیه شب تو طلوع زندگی باش...
من پر از حرف سکوتم خالی ام رو به سقوطم...
بی توئو آبیه عشقت تشنه ام کویر لوتم...
نمیخوام آشفته باشم آرزوی خفته باشم..
تو نزار آخر قصه حرفمو نگفته باشم...
... ادامه
دیدگاه · 1392/05/4 - 22:47 ·
6
MahnaZ
Monogram%20cake%20chocolate.jpg MahnaZ
رضا
سالروز رفاقت مبارک
سالروز صداقت مبارک
سالروز متانت مبارک
سالروز درایت مبارک
و سالروز آغاز این همه خوبی ها مبارک

تولدت مبارک رضا {-218-}
{-205-} {-206-} {-209-}

آرزومند طلوع شادیها و غروب غمهایت هستم

امیدوارم با نمیدونم و بچه های نمیدونم همه ساله بشی{-275-}
{-217-} {-217-} {-217-}
{-220-} {-220-} {-220-}
{-241-} {-241-} {-241-}
{-235-} {-212-}
{-233-}
{-223-}
مائده
636736_XmeXbTCZ.jpg مائده
لطفا به من عشق تعارف نکنيد
سيرم...
من به تنهايي کنار ساحل قدم ميزنم
به تنهايي به ديدن غروب ميروم
به تنهايي تنها ميمانم!
عشق را ميسپارم به چشمان آزاد و نترس ِ موش هاي صحرايي
من شکستم ، ديروز تکه تکه هايم را با دست جمع کردم ،
دستم بريد ! از فردا خودم را گچ ميگيرم
شايد ديگر هرگز پرواز نکنم،اما هرگز زمين نميخورم...
شايد نخندم،اما گريه هم نميکنم...
شايد جاودانه نشوم،اما آسوده ميميرم...
فردا قلبم را از جا ميکنم ، چالش ميکنم زير خروارها خاک نم کشيده ي کوير
شما هم ميتوانيد در مراسم تدفينش شرکت کنيد
فقط لطفا قلبم را ندزديد
من عاشق نميشوم
حتي به قيمت پوسيدن...!
... ادامه
مائده
images.jpg مائده
بگـذار ترکتــ کنند ؛
بگـذار بخواهی و نشود
بگـذار دیگر فرقی بین شبــ و روزتــ نباشد...
بگـذار جا خوش کنند
دستآنتــ رو به آسمان...
بگـذار آرزویتــ برآورده نشده بماند
بگـذار اشکـ شود و دریا دریا بباری برایش
بگـذار درد شود
بگـذار جآی زخمـش باقی بماند
بگـذار تنها بمانی و
با سکوتی تلخ غروب هایتــ را بگذرانی...
بگـذار دنیـآ هـر چه میخواهد سرت بیاورد
تـو امّا تحمّل کن ؛
تـو " خدایتــ " را داری ..
""خدایی ڪه چـوبش صـدا ندارد ..""
... ادامه
iman
iman
جرا من نمیتونم عکس بذارم؟
چرا بعضیا نوار چتو ندارن؟چرا؟چرا؟
چرا..؟
MONA
1076984_181996318642515_625102665_o.jpg MONA
پرنده به پنجره میکوبید
من خواب می دیدم در جنگلی پراز فریاد درختان_شیر تورا دوست داریم که گیاه خواران را میخوری و گیاهی نمیخوری_می دویدم؛
بیدار شدم؛ پنجره را باز کردم؛
پرنده داخل شد؛ از میان عطسه ام گذشت وچون تاجی برسرمجسمه ی نیمه ساخته ی روی میز کارم نشست و اسرافیل آن روز من شد؛
اگر آن پرنده نبود خواب می ماندم؛ هوا ابری می شد
باعجله خانه راترک کردم.
کولی ام؛ صبح ها خورشید را از بچه های آن طرف زمین می گیرم؛ غروب به بچه های این طرف می دهم
آن غروب؛ هنگامی که به خانه برگشتم؛
پیش از آن که کلید رادر قفل بچرخانم؛ دربازشد؛ باچشمان بسته پرسیدم شما؟
گفت:بانو...ناپدیدشد
بعد از آن همه چیز زیباشد؛ امامن...
راستی؛ اگر جایی بانو را دیدی نشانش را به من بگو و مرا ببخش که تا پایان عمر به توحسادت خواهم کرد؛
که این بار تو اول بانو را دیده ای...

Mostafa
Mostafa
به سلامتی همه اوونایی که دلشون از یکی دیگه گرفته ولی برای اینکه خودشون رو آروم کنن میگن بخاطره غروب پاییزه.
دیدگاه · 1392/04/21 - 17:48 ·
5
Morteza
Morteza
چه جمعه ها که يک به يک غروب شد نيامدي...
چه بغض ها که در گلو رسوب شد نيامدي
تمام طول هفته را در انتظار جمعه ام...
دوباره صبح، ظهر، غروب شد نيامدي
اللهم عجل لوليک الفرج.
... ادامه
دیدگاه · 1392/04/21 - 15:18 ·
8
Reza Babaei
Fantasy-Purple Night Shadow.jpg Reza Babaei
-چه بسیارند کسانی که به هنگام غروب آفتاب چنان می گریند که ریزش اشک ها مانع از دیدن ستاره ها می شود.@Mostafa
Mostafa
Mostafa
ای زادگاه قافیــه ها چشــــم های تـــو

بگــــذار تا نگاه تـــو را جستــــجو کنمـــــ

به اين غروب غريبم بخند حرفي نيست

طلسم اشک مرا با فريب دزديدند

تو هم براي فريبم بخند حرفي نيست
... ادامه
دیدگاه · 1392/04/19 - 15:34 ·
3
Mostafa
Mostafa
ای لای اجرا با ارکستر ارمنی به رهبری لوریس چکناوریان

اری وفدای بالاد بام آزیزم روژی چوار جاره
آه فدای قامتت شوم عزیزم روزی چهار بار

اری صبح و نیمه رو آزیزم عصر و ایو
اره صبح و ظهر ، بعد از ظهر و غروب

لای لای لای لای که ژوله ی چاو که ژالم
لالا لالا ، زیبای چشم چون آهوی من

اری وفدای مالکه ی آزیزم پای پراوت بام
فدای آن خانه ای که در دامنه ی کوه پراو داری

اری وفدای دو دیده ی شو بی خواد بام
آه فدای دو چشم شب زنده دارت

لای لای لای لای که ژوله ی چاو که ژالم
لالا لالا ، زیبای چشم چون آهوی من

اری امشو چن شوه آزیزم دور له یارانم
آه امشب چندمین شب دوری از یاران است

اری وک باغچه ی بی آو آزیزم تشنه ی وارانم
آه که چون باغچه ی بدون آب ، تشنه ی بارانم

لای لای لای لای که ژوله ی چاو که ژالم
لالا لالا ، زیبای چشم چون آهوی من

رضا
رضا
Mostafa
Mostafa
گيدي ايتا روز غروب وقت، آلبرت خسته وکوفته بوشو بَخانه . تاخو کفشَ در باَوَرده،
اَنه مار بُگُفت : واااي ، خودا مَرَه مرگ بَده ازَ دستِ اَ زاي. زَکَم اَنقَدر پَرچَل (شلخته)؟
خودا تي جورابَ بيصاحاب بوکونه، اَمرَه بيگير باَورده کی خوو درس خَندَندَرَمَ. درس بَخَندي تي جوراب سگِ بوکونه؟
آلبرت بُگُفت: چيسه مار، اصلاً بوشوبوم فوتبال.خياليه؟ پَلا دوکون ويشتايي كره مَردَندَرم.
هَچین تا بوشو مبلِ سربينيشينه،
اَنه مار داد بَزه: اَي َنيشتن نَوا . تي شلوارَکثافت وَجه.
آلبرت، هيچ خوُره نَنَه. اَنه مارِ اعصاب خوردَبُست و ايتا جارو اوسادو
داد بَزه: نيشنوي؟ تَرَگم : اَيَ نيشتن نَوا ، اَيَ نيشتن نَوا.
همساده یَن هم کي همه آلماني بيد و قاعدتا ًگيلکي اَشَنَ حالی نُبُستی و هر روز اَجمله يَ ايشنوستيدي،به اَ جمع بندي فَرسئيد کي اَ زاکِ نام اَي َنيشتنه.
هن بو کي آلبرت، آلمان ِدورونی معروف بُبُستِبه آلبرت اَيَ نيشتن، کي به مرور زمان دچار تغییراتی بُبُسته و به آلبرت انيشتین امروزی تبدیل بُبُست!
... ادامه
15 دیدگاه · 1392/04/11 - 16:47 در گیلک ·
9
Mohammad
49730167080705428809.jpg Mohammad
ندیدمت که بگویم چقدر زیبایی
نیامدی که ببینم شبیه دریایی ،
ببین دوباره غروب است و جاده آماده
بنا به گفته مردم غروب می آیی !
شکوه آمدنت را ببخش به چشمانم
بیا الهه غربت سوار صحرایی .

دیدگاه · 1392/04/7 - 14:53 در حسینیه ·
5
NEGAR
NEGAR
غروب شد، خورشيد رفت، آفتابگردان به دنبال خورشيد مي‌گشت. ناگهان ستاره چشمك زد. آفتابگردان سرش را پايين انداخت، آری گل‌ها هرگز خيانت نمي‌كنند.....!!
... ادامه
دیدگاه · 1392/04/6 - 23:25 ·
9
Mostafa
caricator-radsms19.jpg Mostafa
کاریکاتور خرافات
♥هـــُدا♥
♥هـــُدا♥
اومدی اومدی اومدی چه خوب کردی اومدی
روزای خالی دلمو غروب کردی اومدی
اومدی وقتی که اشکم لحظهء چکیدنش بود
وقتیکه غنچهء لبهام صبح خوب چیدنش بود
اومدی وقتیکه بارون میومد رو طاق ایوون
وقتیکه پرندهء عشق لحظهء رسیدنش بود

اومدی وقتیکه دلگیر بودم
تو خودم اسیر و زنجیر بودم
اومدی مثل یه خورشید اومدی
وقتی از بود و نبود سیر بودم

اومدی اومدی اومدی چه خوب کردی اومدی
روزای خالی دلمو غروب کردی اومدی

تو که اومدی هوای شب من رنگ سحر شد
اومدی با تپش عشق همه جا زمزمه سر شد
تو که اومدی بهار گونه هام رنگ دگر شد
گل تازه جون گرفته روی شاخه تازه تر شد

اومدی وقتیکه دلگیر بودم
تو خودم اسیر و زنجیر بودم
اومدی مثل یه خورشید اومدی
وقتی از بود و نبود سیر بودم


MahnaZ
57208_704.jpg MahnaZ
تماشای غروب آفتاب در نیومکزیکو
عکاس: کالین پینسکی
Mostafa
Mostafa
سیاوش

باغ بارون زده

من از صداي گريه تو
به غربت بارون رسيدم
تو چشات باغ بارون زده ديدم...

چشم تو همرنگ يه باغه
تو غربت غروب پاييز
مثل من از يه درد کهنه لبريز...

با تو بوي کاهگل و خاک
عطر کوچه باغ نمناک
زنده ميشه...

با تو بوي خاک و بارون
عطر ترمه و گلابدون
زنده ميشه...

تو مثل شهر کوچيک من
هنوز برام خاطره سازي
هنوزم قبله معصوم نمازه...

تو مثل ياد بازي من
تو کوچه هاي پير و خاکي
هنوزم براي من عزيز و پاکي...
... ادامه
Mostafa
Mostafa
سیاوش
غروب
چشماي منتظر به پيچ جاده
دلهره هاي دل پاک و ساده
پنجره ي باز و غروب پاييز
نم نم بارون تو خيابون خيس

ياد تو هر تنگ غروب تو قلب من مي کوبه
سهم من از با تو بودن غم تلخ غروبه
غروب هميشه واسه من نشوني از تو بوده
برام يه يادگاريه جز اون چيزي نمونده



تو ذهن کوچه هاي آشنايي
پر شده از پاييز تن طلائي
تو نيستي و وجودم و گرفته
شاخهء خشک پيچک تنهایی
... ادامه
صفحات: 12 13 14 15 16

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ