یافتن پست: #غریبانه

♥هـــُدا♥
105256.jpg ♥هـــُدا♥
خدایا تو را غریب دیدم و غریبانه غریبت شدم.....

تورا بخشنده پنداشتم و گناهکار شدم.............

تو را وفادار دیدم و هر جا که رفتم بازگشتم............

تورا گرم دیدم و در سردترین لحظات به سراغت آمدم ...........

تو مرا چه دیدی که وفا دار ماندی؟
... ادامه
مائده
مائده
در پشت سکوت
شاید هم در پناهش
و نگاه تلخ تو
شاید هم در پناهش
باتو..شاید هم در پناه تو
دم با تو خرج میکنم
میگذرد و میگذردو در شاهد شب
و سوگندی غریبانه به ماه
من را هدیه میکنم به غریزه ات
آن دم ، دردَم... بی فوت وقت می پذیری
بی چرا
بی شک
بی چون.بی زیرا
رخوت هذیان هایت در تنم می پیچد
و دردم،در دَم در ناله ای گم میشود!
صدای گرمت
نوای رحمی که به من داری
و تلاطم نبض های داغت
همه و همه دردم را مسکوت میکند
شب است.. شاهد ما
ودر ناله ی جیرجیرک ها
بی شک و بی چرا
با خود میگویم
تو عاشق ترینی اما
بی شک کذب محض است
صبح میشود وباز اغاز بازنگری لحظات قبل تر از شب
هذیان نمیگویی
شاهدی نیست
پر از شک وچرا
پر از خالی.
اما بازمیگویم تو عاشق ترینی
درپناه بی پناهی ها
هر لحظه ذکر زبانم دوستت دارم جاری میکنم
تا باورکنی...
اما...من...باور نمیکنم
و دوستت دارم
من ِ بی منم را پیش تو امانت میدهم
تا در بی قراری فردا
بی پناهی ها
زیر سلطه ی جمع من و تو
فردا روزی
در صبحِ خود صبح
بی غریزه
نه به یاد قبل تراز شب
جان نثار که نه
یک محبت بی غریزه نثارم کنی
یک بوسه ی بی هوس
یک بوسه ی بی هویت
تا باشد صبحی بی هیچ شبی
شک طلب نکنی
... ادامه
دیدگاه · 1392/06/1 - 00:40 ·
8
ıllı YAŁĐA ıllı
83564186287092883810.jpg ıllı YAŁĐA ıllı
... ادامه
...
...
نیماغم دل گوکه غریبانه بگرییم
سرپیش هم آریم ودودیوانه بگرییم
من ازدل این غاروتوازقله ی آن قاف
ازدل به هم افتیم وبه جانانه بگرییم
دودی ست دراین خانه که کوریم زدیدن
چشمی به کف آریم وبه این خانه بگرییم
آخرنه چراغیم که خندیم به ایوان
شمعیم که درگوشه کاشانه بگرییم
این شانه پریشان کن کاشانه ی دلهاست
یک شب به پریشانی ازاین شانه بگرییم
من نیزچوتوشاعرافسانه خویشم
بازآبه هم ای شاعرافسانه بگرییم
پیمان خط جام یکی جرعه به ماداد
کزدورحریفان دوسه پیمانه بگرییم
برگشتن ازآیین خرابات نه مردی ست
می٫مرده بیادرصف میخانه بگرییم
ازجوش وخروش خم وخمخانه خبرنیست
باجوش وخروش خم وخمخاه بگرییم
باوحشت دیوانه بخندیم ونهانی
درفاجعه ی حکمت فرزانه بگرییم
باچشم صدف خیزکه برگردن ایام
خرمهره ببینیم وبه دردانه بگرییم
آئین عروسی وچک وچانه زدن نیست
بستندهمه چشم وچک وچانه بگرییم
بلبل که نبودیم بخوانیم به گلزار
جغدی شده شبگیربه ویرانه بگرییم
پروانه نبودیم دراین مشعله باری
شمعی شده درماتم پروانه بگرییم
بیگانه کنددرغم ماخنده ولی ما
باچشم خودی درغم بیگانه بگرییم
بگذاربه هذیان توطفلانه بخندند
ماهم به تب طفل طبیبانه بگرییم
... ادامه
دیدگاه · 1392/05/19 - 04:12 ·
3
شهرزاد
suspension.jpg شهرزاد
این روزها، روزهای سختی است برای تو و من...
اکنون می فهمم معنی عطش را، معنی خواستن را، معنی گشتن و نیافتن را.
حالا احساس گم شده ای که صاحبش را گم کرده است درک می کنم.
حالا درک می کنم غریبانه ها را...
حالا می فهمم خلاء یعنی چه.
این زمان است که می دانم گرسنه گی و تشنگی چقدر طاقت فرساست.
و می فهمم درد آسمان بدون ستاره ، دریای بدون ماهی، باغ بدون باغبان و گل بدون گلدان را.
آیا نه اینست که اینها همه با هم عهد کرده بودند که با هم باشند؟!
... ادامه
Mohammad
Mohammad
تاکه ما همسفر عشق به افلاک شویم / بارالها!مددی کن که همه پاک شویم

دست تقدیر چنان کن که پس از دادن جان / درجوارحرم عشق همه خاک شویم

Mohammad
Mohammad
یا حضرت معصومه، ای یادگار زهرا

بزم عزا به پا کن امشب برای بابا

ای شیعیان بیارید عطر و گلاب و قرآن

موسی بن جعفر آزاد، گردد ز کنج زندان

Mostafa
Mostafa
بیا بنگر، چه غمگین و غریبانه

در این ایوان سرپوشیده، وین تالاب مالامال

دلی خوش کرده‌ام با این پرستوها و ماهی‌ها

و این نیلوفر آبی و این تالاب مهتابی

بیا ای همگناه ِ من درین برزخ

بهشتم نیز و هم دوزخ

به دیدارم بیا، ای همگناه، ای مهربان با من

که اینان زود می‌پوشند رو در خواب‌های بی گناهی‌ها

و من می‌مانم و بیداد بی خوابی

در این ایوان سرپوشیدهٔ متروک

شب افتاده ست و در تالاب ِ من دیری ست

که در خوابند آن نیلوفر آبی و ماهی‌ها، پرستوها

بیا امشب که بس تاریک و تن‌هایم

بیا ای روشنی، اما بپوشان روی

که می‌ترسم ترا خورشید پندارند

و می‌ترسم همه از خواب برخیزند

و می‌ترسم همه از خواب برخیزند

و می‌ترسم که چشم از خواب بردارند

نمی‌خواهم ببیند هیچ کس ما را

نمی‌خواهم بداند هیچ کس ما را

و نیلوفر که سر بر می‌کشد از آب

پرستوها که با پرواز و با آواز

و ماهی‌ها که با آن رقص غوغایی

نمی‌خواهم بفهمانند بیدارند

شب افتاده ست و من تنها و تاریکم

و در ایوان و در تالاب من دیری ست در خوابند

پرستوها و ماهی‌ها و آن نیلوفر آبی

بیا ای مهربان با من!

بیا ای یاد مهتابی!
... ادامه
دیدگاه · 1392/02/13 - 13:41 ·
1
Noosha
8685955-b.jpg Noosha
آنشرلی هم نشدیم که کسی از ما بپرسد آنه تکرار غریبانه ی روزهایت چگونه گذشت؟{-41-}
دیدگاه · 1392/02/3 - 01:53 ·
3
Mostafa
Mostafa
غریبانه در سکوت سهمگین نامت را بر حاشیه ی قلبم حک کردم تا با هر ضربانش بگویم دوستت دارم ، هیچوقت تو و محبتهایت را از یاد نمی برم . . .
دیدگاه · 1392/02/2 - 14:00 ·
3
hossein
hossein
هیچ کس با من نیست
مانده ام تا به چه اندیشه کنم
مانده ام در قفس تنهایی
در قفس می خوانم
چه غریبانه شبی است
شب تنهایی من . . .
بهترین چیز
رسیدن به نگاهی است
که از حادثه ی عشق تر است . . .
... ادامه
دیدگاه · 1392/01/5 - 01:11 ·
3
...
...
نرودستم به دامانت، نگودیگرنمی آیی، که میمیرم غریبانه امان ازدردتنهایی...
دیدگاه · 1392/01/4 - 03:39 توسط Mobile ·
3
♥هـــُدا♥
♥هـــُدا♥
. . . هـمـه فکر میکنند تنها بودن شما را غریب میکند . . .
. . . اما این صحیح نیست . . .
. . . گرفتار فردی بی لیاقت بودن . . .
. . . غریبانه ترین حس دنیاست . . .
... ادامه
دیدگاه · 1392/01/3 - 17:05 ·
2
Mohammad
Mohammad
خدایا

تو را غریب دیدم و غریبانه غریبت شدم

تو را بخشنده پنداشتم و گنهکار شدم

تو را وفادار دیدم و هر جا رفتم بازگشتم

تو مرا چه دیدی وفادار ماندی ؟!!!
... ادامه
دیدگاه · 1391/12/28 - 02:22 ·
2
نگار
3.jpg نگار
صدای غریب..
صدای اشک هایم را گوش کن
ببین چه غریبانه می سوزم..
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
kglxn2n6si5zmwjjhce.jpg shaghayegh(پارتی_السلطنه)
کاش می*دانستی

من سکوتم حرف است

حرفهایم حرف است

خنده*هایم حرف است

کاش می*دانستی

می*توانم همه را پیش تو تفسیر کنم

کاش می*دانستی

کاش می*فهمیدی

کاش و صد کاش نمی*ترسیدی

که مبادا دل من پیش دلت گیر کند

یا نگاهم تلی از عشق بدستان تو زنجیر کند

من کمی زودتر از خیلی دیر

مثل نور از شب چشم تو سفر خواهم کرد

تو نترس...

سایه*ها بوی مرا سوی مشام تو نخواهند آورد

کاش می*دانستی

چه غریبانه به دنبال دلم خواهی گشت

در زمانی که برای غربتت سینه دلسوزی نیست

تازه خواهی فهمید

مثل من عاشق مغرور شب*افروزی نیست
... ادامه
دیدگاه · 1391/11/25 - 00:55 ·
♥ یلدا♥
o9375_2asd_www.jpg ♥ یلدا♥
" آنه "تکرار غریبانه روزهایت چگونه گذشت؟
وقتی روشنی چشمهایت در پشت پرده های مه آلود اندوه پنهان بود؟
بامن بگو از لحظه لحظه های مبهم کودکیت
از تنهایی معصومانه دستهایت
آیا می دانی در هجوم درد ها و غم هایت
و در گیر و دار ملال آور دوران زندگیت
حقیقت زلالی دریاچه نقره ای نهفته بود؟
”آنه" اکنون آمده ام تا دست هایت را
به پنجه طلایی خورشید دوستی بسپاری
در آبی بیکران مهربانیها به پرواز درآوری
و اینک" آنه"
شکفتن و سبز شدن در انتظار توست
در انتظار تو...
... ادامه
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
دلم میگیرد… دلم برای دلم میگیرد
برای غربت غریبانه اش،پذیرش بی چون و چرایش و سهم نه چندان عادلانه اش میگیرد
و دلم برای غمهای دلم می گیرد…
میخواهم دل داریش دهم آرام نمیگیرد،میخواهم ندیده اش بگیرم تحمل نمی آورد،
گاه توبیخش میکنم از تمام گردشهای احساس محکومش میکنم و در قفس احساس محکوم به ماندن ،
اما باز دلم برای دلم میگیرد
... ادامه
دیدگاه · 1391/11/1 - 23:51 ·
5
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
دلم میگیرد… دلم برای دلم میگیرد
برای غربت غریبانه اش،پذیرش بی چون و چرایش و سهم نه چندان عادلانه اش میگیرد

و دلم برای غمهای دلم می گیرد…

میخواهم دل داریش دهم آرام نمیگیرد،میخواهم ندیده اش بگیرم تحمل نمی آورد،

گاه توبیخش میکنم از تمام گردشهای احساس محکومش میکنم و در قفس احساس محکوم به ماندن ،

اما باز دلم برای دلم میگیرد
... ادامه
دیدگاه · 1391/11/1 - 00:47 ·
3
MONA
Sunset-Beach-Girl-Landscape-Photography-485x728.jpg MONA
طلوع اندامت

در غروب خورشید

و من

مسحور این لحظه ی گرگ و میش..
B e HZ a D
B e HZ a D
آخرش که چی ؟؟
همون کلاغ قصه ها که هیچ وقت به خونش نرسید ...
همون غریبه که نیومده باید به فکر رفتنش باشه...
همون آسمون آبی که واسه دیگران آرزو بشه و خودت تو حسرت دیدنش باشی...
همون حرارتی که با سرما و سکوت فرقی نمیکنه ...
همون سادگیه غریبانه ای ک فقط واسه تنهایی هات آشناست ...
... ادامه
صفحات: 1 2 3

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ