یافتن پست: #قفس

شهرزاد
409651_502124609804265_775081852_n.jpg شهرزاد
وقتی تمام دنیایت قفس باشد

فرقی نمی کند که وسعتش به اندازه ی اقیانوس باشد

یا یک کف دست
...
اسمان را که از تو بگیرند تو اسیری
... ادامه
دیدگاه · 1391/11/22 - 12:29 ·
6
نگار
نگار
پرنده ای که بال و پرش ریخته باشد مظلومیت خاصی دارد !
باز گذاشتن در قفسش توهینی است به او !
در قفس را ببند تا زندان دلیل زمینگیر شدنش باشد نه پر و بال ریخته اش !
... ادامه
دیدگاه · 1391/11/16 - 13:52 ·
7
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
e02936ab_jpg_792df8fd__ngah.jpg shaghayegh(پارتی_السلطنه)
گفته بودی برایت چیزی بنویسم
چیزی نمی نویسم !
چشم هایم را که بخوانی
برای ســـــــــــال ها از تو نوشتن کافی است . . .
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
هر که به من می رسد ، بوی قفس می دهد ! جز تو که پر می دهی تا بپرانی مرا !
دیدگاه · 1391/11/14 - 16:04 ·
6
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
ئ.jpg shaghayegh(پارتی_السلطنه)
از جداشدن نوشتی رو تن زخمی هر برگ

گریه کردم و نوشتم نازینم یا تو یا مرگ

به تو گفتم باورم کن میون این همه دیوار

تو با خنده ای نوشتی هم قفس خدا نگهدار

بنویس مهلت موندن یه نفس بود

سهم من از همه دنیا یه قفس بود

بنویس که خیلی وقته واسه تو گریه نکردم

سر رو شونه هات نذاشتم مثل دستات سرد سردم
... ادامه
♥ یلدا♥
005Ghasedak2.jpg ♥ یلدا♥
نه سراغی ، نه سلامی...خبری می خواهم

قدر یک قاصدک از تو اثری می خواهم

خواب و بیدار، شب و روز به دنبال من است؛

جز مگر یاد تو یار سفری می خواهم؟

در خودم هر چه فرو رفتم و ماندم کافی است

رو به بیرون زدن از خویش، دری می خواهم

بعد عمری که قفس واشد و آزاد شدم

تازه برگشتم و دیدم که پری می خواهم

سر به راهم تو مرا سر به هوا می خواهی

پس نه راهی، نه هوایی، نه سری می خواهم

چشم در شوق تو بیدارتری می طلبم

دلِ در دام تو افتاده تری می خواهم

در زمین ریشه گرفتم که سرافراز شوم

بی تو خشکیدم و لطف تبری می خواهم



مهدی فرجی
... ادامه
دیدگاه · 1391/11/6 - 17:59 ·
4
شهرزاد
شهرزاد
کاش پرنده نبودی!
رد پروازی در آسمان برایم نگذاشته ای...
کاش پرنده بودم!

(سید علی صالحی)
...
...
داستان جالب و آموزنده زوجی که عاشق یکدیگر بودند



پس از ۱۱ سال زوجی صاحب فرزند پسری شدند. آن دو عاشق هم بودند و پسرشان را بسیار دوست داشتند. فرزندشان حدوداً دو ساله بود که روزی مرد بطری باز یک دارو را در وسط آشپزخانه مشاهده کرد و چون برای رسیدن به محل کار دیرش شده بود به همسرش گفت که درب بطری را ببندد و آنرا در قفسه قرار دهد. مادر پر مشغله موضوع را به کل فراموش کرد.

پسر بچه کوچک بطری را دید و رنگ آن توجهش را جلب کرد به سمتش رفت و همه آنرا خورد. او دچار مسمومیت شدید شد و به زمین افتاد. مادرش سریع او را به بیمارستان رساند ولی شدت مسمومیت به حدی بود که آن کودک جان سپرد. مادر بهت زده شد و بسیار از اینکه با شوهرش مواجه شود وحشت داشت.

وقتی شوهر پریشان حال به بیمارستان آمد و دید که فرزندش از دنیا رفته رو به همسرش کرد و فقط سه کلمه بزبان آورد.

فکر میکنید آن سه کلمه چه بودند؟

شوهر فقط گفت: “عزیزم دوستت دارم!”

عکس العمل کاملاً غیر منتظره شوهر یک رفتار فراکُنشی بود. کودک مرده بود و برگشتنش به زندگی محال. هیچ نکته ای برای خطا کار دانستن مادر وجود نداشت. بعلاوه اگر او وقت میگذاشت و خودش بطری
... ادامه
دیدگاه · 1391/11/4 - 21:16 ·
4
♥ یلدا♥
♥ یلدا♥
مه شب مرغ دلم بر سر دیوار تو بود / میپرد از قفس و عاشق دیدار تو بود
خبرت هست که از خوبی خود بی خبری / به خدا خوبتر از خوبتر از خوبتری
دیدگاه · 1391/11/4 - 07:42 ·
3
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
دلم میگیرد… دلم برای دلم میگیرد
برای غربت غریبانه اش،پذیرش بی چون و چرایش و سهم نه چندان عادلانه اش میگیرد
و دلم برای غمهای دلم می گیرد…
میخواهم دل داریش دهم آرام نمیگیرد،میخواهم ندیده اش بگیرم تحمل نمی آورد،
گاه توبیخش میکنم از تمام گردشهای احساس محکومش میکنم و در قفس احساس محکوم به ماندن ،
اما باز دلم برای دلم میگیرد
... ادامه
دیدگاه · 1391/11/1 - 23:51 ·
5
Noosha
2815d12f9ed3008262999442c5b9bebe-300.jpg Noosha
من درون قفس سرد اتاقم دلتنگ
می پرد مرغ نگاهم تا دور..
باران..................
شیشه ی پنجره را باران شست............
از دل من چه كسی نقش تو را خواهد شست!!؟؟
... ادامه
دیدگاه · 1391/11/1 - 20:28 ·
6
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
طرح چشمان قشنگت در اتاقم نقش بسته … شعر می گویم به یادت در قفس غمگینو خسته … من چه تنها و غریبم بی تو در دریای هستی … ساحلم شو غرق گشتم بی تو در شبهای مستی
... ادامه
دیدگاه · 1391/11/1 - 11:31 ·
3
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
دلم میگیرد… دلم برای دلم میگیرد
برای غربت غریبانه اش،پذیرش بی چون و چرایش و سهم نه چندان عادلانه اش میگیرد

و دلم برای غمهای دلم می گیرد…

میخواهم دل داریش دهم آرام نمیگیرد،میخواهم ندیده اش بگیرم تحمل نمی آورد،

گاه توبیخش میکنم از تمام گردشهای احساس محکومش میکنم و در قفس احساس محکوم به ماندن ،

اما باز دلم برای دلم میگیرد
... ادامه
دیدگاه · 1391/11/1 - 00:47 ·
3
صوفياجون
atsp14dotvfz4nvy7ffb.jpg صوفياجون

{-35-}{-35-}{-41-}{-41-}{-23-}{-23-}
شک می کنم تو چشم تو
گاهی به چشمای خودم
گاهی به دنیای تو وو
گاهی به رویای خودم

شک می کنم وقتیکه تو امروز و فردا می کنی
وقتی که گاهی بی سبب با من مدارا می کنی

شک میکنم حتی به عشق با هر تپش با هرنفس
شک می کنم به آسمون پشت در باز قفس
وقتی که دلتنگ همیم وقتی که عادت می کنیم
وقتی که از هم خسته ایم وقتی رعایت می کنیم


شک می کنم حتی به این احساس های مشترک
گاهی به تو گاهی خودم گاهی به این احساس شک
وقتی که پشت گریه هات لبخند تو بو می کشم
وقتی که قلب گیجم و این سو و اون سو میکشم

شک میکنم حتی به عشق با هر تپش با هرنفس
شک می کنم به آسمون پشت در باز قفس
وقتی که دلتنگ همیم وقتی که عادت می کنیم
وقتی که از هم خسته ایم وقتی رعایت می کنیم
...
...
آب:نوشیدن مقادیر کافی آب در هر روز به پوست کمک می کند که ظاهری صاف نرم انعطاف پذیر و جوان تر داشته باشید. وقتی بدن را هیدراته(دارای آب) نگه میدارید ظاهر کلی شما از نظر بافت پوست مو ناخن ها بهبود می یابد. اگر احساس رم می کنید ممکن است به دلیل افزایش میزان سدیم بدن شما باشد. افزایش دریافت آب به خروج سدیم از بدن کمک می کند.

” جان بلانکارد ” از روی نیمکت برخاست لباس ارتشی اش را مرتب کرد و به تماشای انبوه مردم که راه خود را از میان ایستگاه بزرگ مرکزی پیش می گرفتند مشغول شد . او به دنبال دختری می گشت که چهره او را هرگز ندیده بود اما قلبش را می شناخت دختری با یک گل سرخ . از سیزده ماه پیش دلبستگی‌اش به او آغاز شده بود. از یک کتابخانه مرکزی در فلوریدا, با برداشتن کتابی از قفسه ناگهان خود را شیفته و مسحور یافته بود, اما نه شیفته کلمات کتاب بلکه شیفته یادداشتهایی با مداد, که در حاشیه صفحات آن به چشم می‌خورد .دست خطی لطیف که بازتابی از ذهنی هوشیار و درون بین و باطنی ژرف داشت در صفحه اول ” جان” توانست نام صاحب کتاب را بیابد: “دوشیزه هالیس می نل” . با اندکی جست و جو و صرف وقت او توانست نشانی دوشیزه
... ادامه
دیدگاه · 1391/10/28 - 22:06 ·
9
...
dastane-asheghane.jpg ...
داستان عاشقانه "گل سرخ" - www.RadsMs.com

” جان بلانکارد ” از روی نیمکت برخاست لباس ارتشی اش را مرتب کرد و به تماشای انبوه مردم که راه خود را از میان ایستگاه بزرگ مرکزی پیش می گرفتند مشغول شد . او به دنبال دختری می گشت که چهره او را هرگز ندیده بود اما قلبش را می شناخت دختری با یک گل سرخ . از سیزده ماه پیش دلبستگی‌اش به او آغاز شده بود. از یک کتابخانه مرکزی در فلوریدا, با برداشتن کتابی از قفسه ناگهان خود را شیفته و مسحور یافته بود, اما نه شیفته کلمات کتاب بلکه شیفته یادداشتهایی با مداد, که در حاشیه صفحات آن به چشم می‌خورد .دست خطی لطیف که بازتابی از ذهنی هوشیار و درون بین و باطنی ژرف داشت در صفحه اول ” جان” توانست نام صاحب کتاب را بیابد: “دوشیزه هالیس می نل” . با اندکی جست و جو و صرف وقت او توانست نشانی دوشیزه هالیس را پیدا کند.
” جان ” برای او نامه ای نوشت و ضمن معرفی خود از او درخواست کرد که به نامه نگاری با او بپردازد . روز بعد جان سوار کشتی شد تا برای خدمت در جنگ جهانی دوم عازم شود .در طول یکسال و یک ماه پس از آن , آن دو به تدریج با مکاتبه و نامه نگاری به شناخت یکدیگر پرداختند . ه
... ادامه
دیدگاه · 1391/10/28 - 17:57 ·
7
نگار
نگار
با دوستم رفتیم باغ وحش،جلوی قفسِ شیر وایسادیم. دوستم میگه:شیرِ؟

میگم:پَــــ نَ پَــــ… گربه اس باباش مرده ریش گذاشته!!!!
دیدگاه · 1391/10/28 - 14:02 ·
6
MONA
1354626533_flight-siavashghomayshi.jpg MONA
من و تو دو تا پرنده تو قفس زندونی بودیم / جای پر زدن نداشتیم ولی آسمونی بودیم

ابر و بارونو می دیدیم اما دنیامون قفس بود / چشم به دور دستها نداشتیم همینم واسه ما بس بود

اما یک روز اونایی که ما رو با هم دوست نداشتن/ تورو پر دادنو جاتم یه دونه آینه گذاشتن

من خوش باور ساده فکر می کردم رو به رومی / گاهی اشتباه میکردم من کودومم تو کودومی

با تو زندگی می کردم قفس تنگ و سیاهو / عشق تو از خاطرم برد عشق پر زدن تا ماهو

اما یک روز باد وحشی رویاهامو با خودش برد / قفس افتادو شکستو آیینه افتادو ترک خورد

تازه فهمیدم دروغ بود دنیایی که ساخته بودم / دردم از اینه که عمری خودمو نشناخته بودم

تو تو آسمونا بودی با پرنده های آزاد / من تن خسته رو حتی یه دفعه یادت نیفتاد

حالا این قفس شکسته راه آسمون شده باز

اما تو قفس نشستم دیگه یادم رفته پرواز{-61-}
[لینک]
...
...
عشق را دوست دارم نه در قفس

بوسه را دوست دارم نه در هوس

تورادوست دارم تا آخرين نفس{-35-}{-35-}{-35-}{-35-}
دیدگاه · 1391/10/21 - 22:54 ·
3
Majid
moraffah.jpg Majid
واي، باران؛

باران؛

شيشه پنجره را باران شست .

از اهل دل من اما،

- چه كسي نقش تو را خواهد شست ؟



آسمان سربي رنگ،

من درون قفس سرد اتاقم دلتنگ .

مي پرد مرغ نگاهم تا دور،

واي، باران،

باران،

پر مرغان نگاهم را شست .

*****

خواب روياي فراموشيهاست !

خواب را دريابم،

كه در آن دولت خواموشيهاست .

من شكوفايي گلهاي اميدم را در روياها مي بينم،



و ندايي كه به من ميگويد :

« گر چه شب تاريك است

« دل قوي دار،

سحر نزديك است



دل من، در دل شب،

خواب پروانه شدن مي بيند .

مهر در صبحدمان داس به دست

آسمانها آبي،

- پر مرغان صداقت آبي ست -

ديده در آينه صبح تو را مي بيند .



از گريبان تو صبح صادق،

مي گشايد پرو بال .

تو گل سرخ مني

تو گل ياسمني

تو چنان شبنم پاك سحري ؟

- نه؟

از آن پاكتري .

تو بهاري ؟

- نه،

- بهاران از توست .

از تو مي گيرد وام،

هر بهار اينهمه زيبايي را .



هوس باغ و بهارانم نيست

اي بهين باغ و بهارانم تو !
... ادامه
دیدگاه · 1391/10/17 - 21:03 ·
5
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
من خود


به تو پر پرواز دادم


اما ...


به همه گفتم درب قفسش باز بود و ...


پرید!
دیدگاه · 1391/10/17 - 00:47 ·
4
صفحات: 7 8 9 10 11

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ