Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 209

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 210

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 209

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 210

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 209

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 210

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 209

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 210

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 209

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 210

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 209

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 210

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 209

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 210

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 209

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 210

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 209

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 210

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 209

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 210

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 209

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 210
شبکه اجتماعی نمیدونم - جستجو در پست ها

 

یافتن پست: #كوچه

MahnaZ
MahnaZ
بابا معني سياست چيه ؟
Mostafa
Mostafa
پیغام گیر تلفن برخی از شاعران ایرانی!
صوفياجون
صوفياجون



آهاي دختر چوپون آهاي دختر چوپون
دل ديوونه رو كشوندي تو دشت و بيابون
از اين سو به اون سو
چه پاك و آشناست ساده نگاهت
چه بي رياست نجابت سلامت
من حتي توي خوابم نمي ديدم
كه چشمام وا بشه به روي ماهت
از تو پس كوچه تنهاي دل
عشق تو منو صدا كرد
خودمو بي خبر از من گرفت
با تب عشق آشنا كرد
آهاي دختر چوپون آهاي دختر چوپون
دل ديوونمو كشوندي تو دشت و بيابون
از اين سو به اون سو
همه عالمو من گشتمو ديدم
تا به دشت و ديار تو رسيدم
زير چارقد گلدار روي موهات
منم به عشق آخرم رسيدم
آهاي دختر چوپون آهاي دختر چوپون
دل ديوونمو كشوندي تو دشت و بيابون
از اين سو به اون سو
از اون راه رفتنت برقصه موهات
گل بوسه خورشيد روي لبهات
منو تا اوج بودن مي كشوني
اگه جا بدي دستامو تو دستات
هوس بوسه ز لبهاي تو
انگاري خوابه و رويا
شبو تا صبح به سحر رسوندم
با تو انگار كه يه دنيام
آهاي دختر چوپون آهاي دختر چوپون
منه ديوونه رو كشوندي تو دشت و بيابون
از اين سو به اون سو
آهاي دختر چوپون آهاي دختر چوپون
گل عشقو تو صحراي دلم كاشتي چه آسون
تو كاشتي چه آسون
آهاي دختر چوپون آهاي دختر چوپون
{-205-} {-225-}{-220-}
Mostafa
Mostafa
♥هـــُدا♥
لا به لاي گل سرخ.در ميان كوچه سبز خيال شاديت حس قشنگيست كه من ميطلبم.
تاريخ تولد بهانه ايست تا فراموش نكني آمدنت را.
صوفياجون
صوفياجون

ديگه تورو ندارمت و

.....بيقرارمت و

دلم به انتظارته

شب به اميد خوابته



دلم تنگته واي تنگته واي تنگته

دلم تنگته واي تنگته واي تنگته



كاش ميشد داشتمت و

دست من تو دست تو

دلم من به عشق تو

دل تو به عشق من

ميديدم اون چشمه تو



دلم تنگته واي تنگته واي تنگته

دلم تنگته واي تنگته واي تنگته



ديگه ندارمت تو رو ديونه،دلم شب و روز واسه تو ميخونه،آره ميخونه تنگه واسه تو، شبا ميخوابم ببينم خوابتو،اگه بري بموني پاي تو ميمونم،تا وقتي ميتونم واسه تو ميخونم،مي خونم بموني هميشه ،نميشه بي تو يه لحظه رو سر كرد،اينقدر ناز نكن سريع برگرد،برم قربونت اون اداهات كه دل پانتر رو سريع خر كرد



دلم تنگته

دلم تنگته



دلم تنگته واي تنگته واي تنگته

دلم تنگته واي تنگته واي تنگته



كاش ميشد داشتمت و

دست من تو دست تو

دلم من به عشق تو

دل تو به عشق من

ميديدم اون چشمه تو
دلم تنگته واي تنگته واي تنگته

دلم تنگته واي تنگته واي تنگته
... ادامه
Mohammad
Mohammad
وقتی كه برگی رو زمین می افته
حس میكنم گریه ی بی صداشو
حس میكنم چی می گذره تو قلبش
وقتی می بینه مرگ لحظه هاش
اخه منم یه برگ خشك و زردم

كه بی صدا یه عمره گریه كردم
وقتی با چشمام می بینم كه یك برگ
سیلی بی جا می خوره از تگرگ

پا میزاره خزون به باغ دلم
باز كلاغا سر می دن آواز مرگ

یخ میزنه تو سینه قلب پوچم
اخه من از تبار این خزونم
وقتی كه پرپر میشه گل تو گلدون
خالیه از كبوترا آسمون
حباب بغضم تو گلو میشكنه
ابر چشام دوباره میشه بارون
كبوتر دلم به فكر كوچه
برای من زندگی سرد و پوچه

[فایل]
♥هـــُدا♥
♥هـــُدا♥
كنار سيب و رازقي
نشسته عطر عاشقي
من از تبار خستگي
بي خبر از دلبستگي
عاشقم
ابر شدم صدا شدي
شاه شدم گدا شدي
شعر شدم قلم شدي
عشق شدم تو غم شدي
ليلاي من درياي من
آسوده در روياي من
اين لحظه در هواي تو
گمشده در صداي تو
من عاشقم مجنون تو
گمگشته در بارون تو
مجنون ليلي بي خبر
در كوچه هاي در به در
مست و پريشون و خراب
هر آرزو نقش بر آب
شايد كه روزي عاقبت
آروم بگيرد در دلت

كنار هر ستاره اي
نشسته ابر پاره اي
من از تبار سادگي
بي خبر از دلدادگي
عاشقم
ماه شدم ابر شدي
اشك شدم صبر شدي
برف شدم آب شدي
قصه شدم خواب شدي
ليلاي من درياي من
آسوده در روياي من
اين لحظه در هواي تو
گمشده در صداي تو
من عاشقم
مجنون تو
گمگشته در بارون تو
مجنون ليلي بي خبر
در كوچه هاي در به در
مست و پريشون و خراب
هر آرزو نقش بر آب
شايد كه روزي عاقبت
آروم بگيرد در دلت
Mostafa
Mostafa
بزن تار
♥هـــُدا♥
نمیدونی کنار تو چه حالی داره بیداری بذار باور کنم امشب تو هم حال منو داری.jpg ♥هـــُدا♥
كاش امشب عاشقی هم پا می گرفت

تشنگی هم طعم دریا می گرفت

كاش امشب كوچه های منتظر

یك سلام گرم از ما می گرفت

این سكوت تلخ . دنیای من است

كاش دستت . دست دنیا میگرفت

آسمان ابری ترین اندوه را

از دل سنگین شبها می گرفت

پنجره دلتنگ چشمی شناست

كاش می شد عاشقی پا می گرفت
... ادامه
Noosha
412dbbf82d76f223941c4d6a361321af-425.jpg Noosha
اگر آمدى

به دلت بد نیار

شهر همان شهر است

كوچه همان كوچه خانه همان

... تنها من،

كمى مرده ام .
شهرزاد
شهرزاد
مادرم يك چشم نداشت. در كودكي براثر حادثه يك چشمش را ازدست داده بود. من كلاس سوم دبستان بودم و برادرم كلاس اول. براي من آنقدر قيافه مامان عادي شده بود كه در نقاشي‌هايم هم متوجه نقص عضو او نمي‌شدم و هميشه او را با دو چشم نقاشي مي‌كردم. فقط در اتوبوس يا خيابان وقتي بچه‌ها و مادر و پدرشان با تعجب به مامان نگاه مي‌كردند و پدر و مادرها كه سعي مي‌كردند سوال بچه خود را به نحوي كه مامان متوجه يا ناراحت نشود، جواب بدهند، متوجه اين موضوع مي‌شدم و گهگاه يادم مي‌افتاد كه مامان يك چشم ندارد. يك روز برادرم از مدرسه آمد و با ديدن مامان يك‌دفعه گريه كرد. مامان او را نوازش كرد و علت گريه‌اش را پرسيد. برادرم دفتر نقاشي را نشانش داد. مامان با ديدن دفتر بغضي كرد و سعي كرد جلوي گريه‌اش را بگيرد. مامان دفتر را گذاشت زمين و برادرم را درآغوش گرفت و بوسيد. به او گفت: فردا مي‌رود مدرسه و با معلم نقاشي صحبت مي‌كند. برادرم اشك‌هايش را پاك كرد و دويد سمت كوچه تا با دوستانش بازي كند. مامان رفت داخل آشپزخانه. خم شدم و دفتر را برداشتم. نقاشي داداش را نگاه كردم و فرق بين دختر و پسر بودن را آن زمان فهميدم.
...
... ادامه
♥هـــُدا♥
♥هـــُدا♥
خانه ات زيباست

نقش هايت همه سحرانگيز است

پرده هايت همه از جنس حرير

خانه اما بي عشق ، جاي خنديدن نيست

جاي ماندن هم نيست

بايد از كوچه گذشت

به خيابان پيوست

و تكاپوي كنان

عشق را بر لب جوي و گذر عمر و خيابان جوئيد

عشق بي همهمه در بطن تحرك جاريست.{-35-}
دیدگاه · 1392/01/23 - 13:25 ·
3
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
78869493946759157541.jpg shaghayegh(پارتی_السلطنه)
من نشاني از تو ندارم اما نشاني ام را براي تو مي نويسم: در عصر ها انتظاربه حوالي بي

كسي قدم بگذار ! خيابان غربت را پيدا كن و وارد كوچه پس كوچه هاي تنهاي شو ،كلبهي

غريبي ام را پيدا كن كنار بيد مجنون خزان زاه و كنار مرداب آرزوهاي رنگي ام! در كلبه را باز

كن و به سراغ بغض خيس پنجره برو ٬ حرير غمش را كنار بزن او را مي يابي ...
... ادامه
دیدگاه · 1392/01/8 - 15:05 ·
8
Majid
Majid
يعني الان تو خيابون داره دنبالم ميگرده
باز خيالاتي شدم من اين خيابونا چه سرده
انگار جدي جدي بيتو يه فقير كوچه گردم
گرچه مغرورم ولي تو بگي برگرد برميگردم
... ادامه
دیدگاه · 1392/01/8 - 02:28 ·
4
Mostafa
Mostafa
باران
بهانه اي بود
كه زير چتر من
تا انتهاي كوچه بيايي
كاش
نه كوچه انتهايي داشت
و نه باران بند مي آمد...
دیدگاه · 1391/12/12 - 14:04 ·
1
lavani
lavani
اشكي از شاخه فرو ريخت مرغ شب، نالة تلخي زد و بگريخت ... اشك در چشم تو لرزيد، ماه بر عشق تو خنديد! يادم آيد كه : دگر از تو جوابي نشنيدم پاي در دامن اندوه كشيدم. نگسستم، نرميدم. رفت در ظلمت غم، آن شب و شب‌هاي دگر هم، نه گرفتي دگر از عاشق آزرده خبر هم، نه كني ديگر از آن كوچه گذر هم ... بي تو، اما، به چه حالي من از آن كوچه گذشتم!
Contacts not in your listReport All as Spam
... ادامه
دیدگاه · 1391/11/27 - 13:17 ·
♥هـــُدا♥
Avazak.ir601.jpg ♥هـــُدا♥
تو میری آره می دونم ، نمیگم که بمون پیشم ،
ولی تا لحظه ی رفتن ، یه عالم عاشقت میشم
♥هـــُدا♥
03.jpg ♥هـــُدا♥
شاعر از كوچه مهتاب گذشت
ليك شعري نسرود
نه كه معشوقه نداشت
نه كه سرگشته نبود
سالها بود دگركوچه مهتاب
خيابان شده بود
Mohammad
603293_4407053581991_1559519848_n.jpg Mohammad
هر شب
شاباش‌ ماه
یك مشت پولكِ نقره‌ای است
برایِ كودكانِ سر به هوایِ همین كوچه

دیدگاه · 1391/11/21 - 23:02 ·
6
Noosha
12be81e7dd2dd331b4086013ad7a5140-300.jpg Noosha
کوچه‌های قدیمی را باریک می‌ساختند
تا آدم‌ها به هم نزدیک‌تر شوند…
حتی در یک گذر؛

اکنون چقدر آواره ایم
در این همه اتوبان سرد .........
... ادامه
parsa
parsa
اين پسرايي كه ته ريش دارن اينايي كه باشگاه نرفتن و هزار تا قرص و آمپول نزدن اينايي كه زير ابرو بر نداشتن اينايي كه قدشون نه خيلي بلنده نه كوتاه اينايي كه موهاشون نه بلنده نه بلوند اينايي كه واسه جلب توجه دخترا تو خيابووون هزارتا دلقك بازي در نميارن اينايي كه وقتي كه تو كوچه تاريك دختر از روبرو بياد سرشونو پايين ميندازن تا دختره احساس آرامش كنه اينايي كه تو تاكسي جمع ميشينن تا دختره راحت باشه اينايي كه با دوس دخترشون مثه پرنسس رفتار ميكنن اينايي كه وقتي دوس دخترش تو بغلشه به جاي لباش، پيشونيشو بوس مي كنه اينايي كه تك پرن اينا ... هنوزم هستن ...
... ادامه
دیدگاه · 1391/11/6 - 00:11 ·
6
♥ یلدا♥
♥ یلدا♥
وقتي سارا دخترك هشت ساله اي بود، شنيد كه پدر ومادرش درباره برادر كوچكترش صحبت مي كنند. فهميد برادرش سخت بيمار است و آنها پولي براي مداواي او ندارند. پدر به تازگي كارش را از دست داده بود و نمي توانست هزينه جراحي پرخرج برادر را بپردازد. سارا شنيد كه پدر آهسته به مادر گفت: فقط معجزه مي تواند پسرمان را نجات دهد.
سارا با ناراحتي به اتاق خوابش رفت و از زير تخت، قلك كوچكش را درآورد. قلك را شكست، سكه ها را روي تخت ريخت و آنها را شمرد، فقط 5 دلار.
بعد آهسته از در عقبي خانه خارج شد و چند كوچه بالاتر به داروخانه رفت. جلوي پيشخوان انتظار كشيد تا داروساز به او توجه كند ولي داروساز سرش شلوغ تر از آن بود كه متوجه بچه اي هشت ساله شود. دخترك پاهايش را به هم مي زد و سرفه مي كرد، ولي داروساز توجهي نمي كرد، بالاخره حوصله سارا سر رفت و سكه ها را محكم روي شيشه پيشخوان ريخت.
داروساز جا خورد، رو به دخترك كرد و گفت: چه مي خواهي؟
دخترك جواب داد: برادرم خيلي مريض است، مي خواهم معجزه بخرم.

داروساز با تعجب پرسيد: ببخشيد؟!!
... ادامه
صفحات: 1 2 3

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ