(y) #لايك عجقم
1392/07/16 - 19:50خییییییییییییییییلیییییی
زیبابود...
مهنازجان
ممنون طلایه جون و یلدا جونی و آقا نیما #لاااااااااااااااااایک برا حضورتون
1392/07/16 - 22:18خواهش
1392/07/17 - 08:48رضاجان:
اسم هم خیلی مهمه...
بیشترشبکه های مجازی کاربراش گول اسمشو
میخورن...
اسم سایت منظورته ؟
1392/07/12 - 16:33آره..
1392/07/12 - 16:34خب من دنبال کاربر سطح پایین نیستم .
خیلی خزه برم اسم یه سایت بزرگ رو کپی بزنم . هزار سال دیگه همچین کاری نمی کنم .
راحت باش . مشکلی نیست اما اگه منظورت اینه تو یه شبکه دیگه تبلیغ کنیم به نظرم کار درستی نیست .
1392/07/7 - 02:05چراکه نه...
همه همین کارومیکنن...
اصلااول ازمدیرسایت کسب تکلیف میکنی...
برای پیشرفت بایدهرکاری کرد....
ممکنه کاربری بره جای دیگه دوستانش رو دعوت کنه که قلان جا بهتره . اما من به شخصه انجام نمیدم.
شما میتونین دوستانتون رو دعوت کنین بیان قدمشون روی چشم .
رضاجان:
من کاری به دعوت دوستان ندارم...
بعداز۴سال این مهمه که شبکه هنوزاینترنشنال که نشده که هیچ...درجاهم زده...بنظرم یه شبکه مجازی جذابیتهای مجازی وروشهای مجازی هم نیازداره..دعوت کاربران راحته مثلا
من میتونم کاری کنم همین فردا۱۰۰تاکاربر بریزن اینجا...اماتداوم مهمه...
خب از نظر امکنات نمیدونم نسبت به خیلی سایتهای دیگه کامله تا جایی هم ممکن بود سرعت سیات رو بهینه کردم. شما واقعا میتونی فردا 100 نفر وارد کن خودشون موندگار میشن مثل بقیه که همش میان .
این نمیدونم و این شما با 100 تا کاربر که قراره بیاری.
رضاجان:
قصددخالت ندارم...شماخودتون صاحب فن وصاحب نظرید...
کافیه من ازنام کاربریم ومسندخود استفاده کنم
کاری نداره..ولی تااونجایی که به من ربط داره
شبکه نمیدونم بااین شرایط تا۱۰سال آینده هم
تنهابا۱۰کاربرآنلاین ادامه خواهدداد...
مگرتغییررویه ایجادبشه..
شما 100 تا کاربری که گفتی دعوت کن فقط ثبت نام کنن نموندن هم اشکال نداره باشه ؟
نیما جان رویه اینجا چه مشکلی داره ؟ خوبه مثل جاهای دیگه کاربر هر چی دلش میخواد بنویسه و هر عکسی بذاره ؟ منظورت همینه ؟ عزیزدلم قبل اینکه خیلی ها حتی آنلاین بشن ما شبکه اجتماعی داشتیم که فیلتر شد بخاطر همون سخت گیری می کنیم .
در ضمن نمیدونم تو ستاد ساماندهی سایتهای اینترنتی ثبت شده .
شما 100 تا کاربر رو بیار نموندن هم مهم نیست فقط همون تعداد تو 1 روز ثبت نام کنن خوبه
شبت خوش
نمیدونم!!
شایدیه روز
نمیدونم هم پیشرفت کنه...
ونامش توگینس ثبت شه...
مصطفی / برای من کیفیت مهمه نه کمیت مثل سایت فیس ... و چند تای دیگه .
1392/07/7 - 14:15یلدا لعنت ب اونی ک اسم تو رو گذاشت مجازی
1392/07/5 - 12:06لیلا
1392/07/5 - 13:15مصطفی جک گفتم؟
1392/07/5 - 14:12نمیدونم ولی هرچی بود خنده دار بود
1392/07/5 - 14:13خوبه بخند دنیا بخنده ب روت
1392/07/5 - 14:33 #ليلايي خودت بيا بحثتو بيشتر باز كن من بفهمم چي ميخواي ب من بگي
مصطفي
یلدا ینی خیلی سخت بود درکش؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
ینی خیلی دوس میدارمت ب زبانی
الان افتاد یلدا
1392/07/6 - 21:51بله
1393/07/28 - 05:52تولد نیما 27 شهریور ماه بودااااااااااا مصطفی جان
1392/07/3 - 21:49نبودم اون روز الان اومدم گفتم
1392/07/3 - 21:52مرسی مصطفی وندای عزیز...
واقعاسوپرایز شدم...
توقع نداشتم
نمیدونم چطوری تشکرکنم...
نمیدونم چی بگم...
فقط میگم یک دنیاممنون...
دوستدارشما: نیماراد
مرسی مهنازعزیز...
ممنون ازالطاف بیکران شما...
متن زیبای شماراخوانده
بردیده نهاده
بسی خرسندگشتم
بخداسوگند:””که شادبودن شماتنهاآرزوی منست””
زبان الکنم قاصرازبیان میباشد
وواژه درمیماندازوصف الطاف شما
همین بس که بگویم:
”””یک دنیاممنون”””
دوستدارشما:
نیماراد
نیما جان تولدت مبارک . امیدوارم همیشه شاد و موفق باشی .
1392/07/3 - 23:51رضای بهترازجانم:
توراسپاس...
بابت این محفل امن آرامش...
وتورادرود
که درقالب شبکه ای مجازی
دوستانی حقیقی به من بخشیدی...
نمیدانم به کدامین واژه تورابستایم
چراکه باهمه ادعایم
کنون به گاه مدح الطاف بی منتت
بی ادعاترینم...
””نمیدونم چی بگم””
تاحق مطلب رواداکرده باشم
فقط همین بس که بگویم:
یک دنیاممنون
رضای بامحبت
رضای باعشق
رضای بااحساس
دوستدارشما:
ارادتمندهمیشگی تان:
نیماراد
مرسی
یلدای بهترازجانم...
مراباابرازمحبت بیکرانت
بسی شرمنده وخوشحال کردی...
باشدکه بتوانم قطره ای ازدریای الطاف بیکران احساسات راجبران کنم...
باشدکه لایق اینهمه لطف ومحبت باشم...
باشدکه....
باشدکه....
نمیدونم چی بگم...
که شایدجبران الطاف شماراکرده باشم...
نمیدونم چی بگم...
فقط میگم...
ازشمانیز
””یک دنیاممنون””
باشدکه عمری باقی باشدتاجبران کنم...
یلدای عزیز””توبهترین نوستالژی خاطراتم هستی””
دوستدارشما:
نیماراد
خواهش کاری نکردم نیما جان شما لطف داری
1392/07/4 - 14:52اشکال نداره نتیجه زحماتتونه دیگه
1392/06/26 - 23:07فدای تو مظلوووممم بشم
1392/06/27 - 00:54جالب بود ممنون
1392/06/27 - 12:01خیلی جالب بود .
1392/07/4 - 00:04اکبر رستم زاده آپاراتچی قدیمی سینما خاطرات بسیاری از روزهای پرشور سینمای ایران در ذهن دارد.
روزهایی که مردم از هشت صبح در انتظار بلیت می ایستادند تا شاید بتوانند 10 شب به تماشای فیلم دلخواهشان بنشینند و در آن دوره خوردن تنقلات در سینماها رایج بود. او به خاطر دارد، کیمیایی بعد از اکران قیصر گفته است: تخمه ای که در فیلم قیصر فروخته شد با فروش کل سینمای ایران برابر بود.
بسیاری از سینماگران قدیمی اکبر آسیا را می شناسند؛ آپاراتچی قدیمی سینما که روزگاری عشقش نمایش فیلم برای مردم بود و حالا میان انبوه مغازه های ساختمان آلومینیوم در دفتر خدمات فیلمبرداری اش تمام روز خود را سپری می کند. ساختمانی که در گذشته تعداد زیادی از کمپانی های فیلمسازی خارجی در آن جا شعبه داشتند و امروز جای آنها را دفاتر تعمیر دوربین و وسایل برقی گرفته است.
اکبر رستم زاده سال 1348 با آپارات سینما رکس پا به عرصه دنیای آپارات و سینما گذاشت و اندکی بعد به خواست خانواده اش و به دلیل محیط نامناسب اطراف سینما رکس، راهی سینما آسیا شد. می گوید الگویش محمد علی فردین بوده اما علاقه چندانی به تماشای فیلم نداشته و ندارد و با آموختن رشته الکترونیک خود را از مرگ شغلی که در این دوره گریبان آپاراتچی ها را گرفته، نجات داده است. وی از 33 سال کار در سینما آسیا خاطرات فراوانی به خاطر دارد که شنیدن این خاطرات در روز ملی سینما برای علاقمندان خالی از لطف نیست.
آقای رستم زاده چرا کار در سینما و شغل آپارات را انتخاب کردید؟
پدر من آپاراتچی سینما بود و به همین دلیل در سن 6 سالگی برای اولین بار دنیای سینما را تجربه کردم. در آن دوره آپاراتچی ها جایگاه خوبی میان مردم داشتند و من هم به کار با آپارات علاقه داشتم. پدرم با ورود من به سینما مخالف بود و خودش پس از مدتی بنا به دلایلی کار با آپارات را رها کرد اما از آن جایی که من علاقه زیادی برای نمایش فیلم برای مردم داشتم از سال 48 کار با آپارات را شروع کردم و در سینما ماندم.
آپارات ها در آن دوره زغالی بودند و کار با آن ها بسیار سخت و حساس بود. باید تمام مدت مراقب بودیم تا زغال تمام نشود و یا فاصله میان دو شمع زغالی آپارات کم نشود. ساعت کار سینما از 8 صبح تا 11 شب بود و آپاراتچی فرصت کوچکترین استراحتی نداشت. در همان سال ها بود که از آقای فردین که صاحب سینما آسیا بود، خواستم تا اجازه بدهد شیفتی کار کنیم. فردین گفت اگر مشکلی برای نمایش فیلم در سینما ایجاد نشود، اشکالی ندارد.
من و فرد دیگری که تا پیش از آن هر دو پای آپارات می نشستیم ساعت ها را بین خود تقسیم کردیم و به این شکل برای اولین بار شیفت بندی برای آپاراتچی ها ایجاد شد. همین شیفت بندی هم بود که زندگی من را تغییر داد و فرصتی پیدا کردم تا در سال 1355 در رشته الکترومکانیک مدرک فنی و حرفه ای بگیرم و وارد عرصه تعمیر آپارات و تامین تجهیزات برای فیلمبرداری شوم.
اکبر رستم زاده آپاراتچی قدیمی سینما
به همین دلیل محمد علی فردین الگوی شما در زندگی شد؟
فردین بسیار با اخلاق بود. هیچ وقت فراموش نمی کنم در پشت صحنه فیلمی کار می کردیم و تهیه کننده فیلم در خرج برای عوامل پشت صحنه بسیار خسیس بود. روزی فردین که در آن فیلم بازی می کرد از در وارد شد و دید هر سه نفر از ما یک کاسه آبگوشت داریم و با هم مشغول خوردن غذا هستیم. تهیه کننده برای او کباب سفارش داد. فردین اعتراض کرد و گفت یا برای من هم از غذایی که عوامل می خورند، بیاورید و یا برای آن ها هم کباب سفارش دهید. همیشه مردم را دوست داشت و در دوره ای که در سینما "آسیا" کار می کردم کمک های زیادی به من کرد که هیچ وقت فراموش نمی کنم.
گفتید که در آن زمان آپاراتچی ها احترام زیادی بین مردم داشتند. این احترام به چه دلیل شکل گرفته بود؟
مردم علاقه زیادی به سینما داشتند و فکر می کردند کسی که باعث نقش بستن فیلم ها روی پرده سینما می شود، مسلما فرد جالبی است. به همین دلیل وقتی در خیابان راه می رفتیم و کسی می فهمید ما آپاراتچی سینما هستیم شروع می کردند به پرسیدن سوال های مختلف در مورد فیلم ها. همیشه هم به ما اصرار داشتند تا برایشان بلیت تهیه کنیم چرا که باید ساعت ها در صف خرید بلیت می ماندند تا بتوانند یک فیلم تماشا کنند. در آن سال ها فردی به نام نندو از اهالی هندوستان شریک محمد علی فردین بود. به خواست نندو آپارات کوچکی را که خریده بودم شب ها به خانه اش می بردم و برایشان فیلم های هندی جدیدی را که از هندوستان می آورد، نمایش می دادم. فردین و گاهی سینماگران دیگر می آمدند و نندو برایشان فیلم را ترجمه می کرد در همین نمایش خصوصی بود که در مورد اکران کردن فیلم ها در سینماها تصمیم می گرفتند. اما پیش از نمایش نمونه ای مشابه با آن فیلم را در ایران می ساختند و نمایش می دادند بعد از آن فیلم هندی نمایش داده می شد. مردم هم فکر می کردند که سینمای هند از فیلم های ایرانی کپی برداری می کند، غافل از این که برعکس بود.
با توجه به امکانات آن زمان ساخت فیلم در دهه 50 کار دشواری بوده است؟
در آن زمان فیلم ها همه سیاه و سفید بودند و برای فیلمبرداری نیاز به نور فراوان بود. آرک سینمایی به شکل امروزی وجود نداشت. پنج نفر به سختی می توانستند یک آرک را که با زغال نور تولید می کرد، تکان دهند. به همین دلیل بیشتر فیلم ها در روز فیلمبرداری می شد. بسیاری از فیلمسازان مانند عباس کسایی اگر سناریویی داشتند که باید در شب فیلمبرداری می شد به دلیل نبود امکانات در روز آن را می ساختند.
مردم به غیر از خرید بلیت چه درخواست هایی از یک آپاراتچی سینما داشتند؟
آن هایی که عشق فیلم داشتند در آن زمان حاضر بودند پنج تا ده هزار تومان که در آن دوره پول زیادی محسوب می شد و حقوق ما صد تومان بیشتر نبود، پرداخت کنند تا یک متر از نگاتیوهای یک فیلم را که بیشتر مربوط به کلوزآپ های یک بازیگر بود داشته باشند. این نگاتیوها را در آلبوم های جفتی می چسباندند و بسیار گران خرید و فروش می شد.
لطمه ای به فیلم وارد نمی شد؟
بریده شدن چند سانت از یک فیلمی که 24 فریم بود، تاثیری نداشت. تنها یک ایراد داشت مثلا اوایل فیلم سنگام بازیگرانش از جمله راج کاپور در نماهایی از فیلم با صورت های درشت حضور داشتند اما در ادامه با بریدن های بی شمار گویی این بازیگران با دوربین بیگانه می شدند و نمایی از نزدیک به آن ها اختصاص نداشت چرا که بخش های مربوط به این نماها توسط آپاراتچی ها فروخته شده بود.
یک بار فردی به نام عباس پیش من آمد که حاضر بود حقوق 15 روزم را پرداخت کند تا ده ثانیه از فیلم آپاچی را داشته باشد اما من قبول نکردم. آن زمان که سی دی و دی وی دی نبود، مردم دلشان به این فیلم های بریده شده در آلبوم های جفتی خوش بود. بعضی ها هم به من التماس می کردند که آن ها را پیش فردین ببرم تا عکس بگیرند من هم گاهی به عنوان یکی از خویشاوندانم آن ها را به فردین معرفی می کردم تا بتوانند یک عکس بگیرند البته برای این کار پول هم به من می دادند. یک روز فردین به من گفت تو مگر چند تا فامیل داری؟ خندیدم و برایش تعریف کردم و گفتم از این به بعد پولی را که می گیرم تقسیم می کنیم. خندید و حرفی نزد.
پس یک آپاراتچی درآمدهای زیادی داشت. علاوه بر درخواست های خنده دار، درخواست های عجیب هم در میان بود؟
در سال 55 که رشته الکترونیک می خواندم، همکلاسی و دوستی داشتم به نام شاه محمدی که خیلی خوب با الکترونیک آشنا بود و به همین دلیل پیشرفت کرد و رییس شرکت سونی شد. در آن زمان تلویزیون ها همه سیاه و سفید بود و ویدیوهایی تازه به کشور وارد شده بود به نام گراندیک که نمونه ای از آن را برای موزه سینما نگه داشته ام. این ویدیو شبیه به آجر بود. در همان دوره شرکت سونی یک تلویزیون رنگی وارد ایران کرده بود و از آن جایی که فرستنده های ایران تصاویرشان سیاه و سفید بود این تلویزیون قابلیت پخش برنامه های شبکه های ایران را نداشت به همین دلیل از آن ویدیو گراندیک برای نمایش فیلم در این تلویزیون استفاده می شد.
مردم بسیاری با تعجب ساعت ها به تماشای فیلم های آمریکایی از این تلویزیون جلوی مغازه می ایستادند. شاه محمدی به من پیشنهاد داد تا برای فردی که می شناخت در مکانی فیلم نمایش دهم. در آن زمان من که آپارات داشتم برای انجمن هایی چون شرکت نفت فیلم نمایش می دادم و معمولا این فیلم ها را از احمد جورقانیان می گرفتم. در این گونه نمایش ها، به عنوان مثال هزار تومان جهت کرایه فیلم و هزار تومان برای پخش فیلم توسط آپارات دریافت می کردیم. به خواست فردی به نام علی که در فیلم «می خواهم زنده بمانم» دستیار کارگردان ایرج قادری بود، رفتم تا فیلم نمایش دهم. وارد ساختمان که شدم خبری از صندلی و تماشاگر نبود با تعجب و به خواست مرد فیلم «گنج قارون» را نمایش دادم و اجاره بها را گرفتم. روز بعد هم خبری از تماشاگر نبود. روز سوم «قیصر» را نمایش دادم و به او گفتم مگر پول شما اضافه است که فیلم را برای سالن خالی نمایش می دهید. همان روز به من توضیح داد که فیلم ها را با دوربینی سیاه و سفید ضبط می کند و به مشتری هایی که «ویدیو گراندیک» دارند می فروشد.
جالب این که در آن زمان تنقلات زیادی در سینماها فروخته می شد و مسوولان بوفه سینماها حاضر بودند مبلغی به آپاراتچی پرداخت کنند تا وقفه ای در پخش فریم بعدی داشته باشد. در این زمان وارد سینما می شدند و نوشابه و تنقلات می فروختند. بعد از پایان اکران فیلم «قیصر» مسعود کیمیایی می گفت: تخمه ای که موقع اکران فیلم قیصر در سینما شکسته شد به اندازه فروش کل سینمای ایران بود.
اکبر رستم زاده آپاراتچی قدیمی سینما
البته فکر می کنم آپاراتچی ها نگرانی های بسیاری هم داشتند مثل نرسیدن یک حلقه از فیلم درست وسط اکران؟
بله. در آن زمان هم مثل حالا نگاتیو گران بود و برای صرفه جویی راهی را پیدا کرده بودند به نام فیلم بری به این معنی که سینماهایی که در محدوده نزدیک هم بودند با نیم ساعت تفاوت در پخش فیلم هایشان، یک نسخه از فیلم را اکران می کردند به این شکل که سینما کاپری یا همان بهمن اگر سانس 9.30 بود سینما آسیا ساعت 10 و سینما حافظ ساعت 10.30 نمایش فیلمشان را شروع می کردند وقتی پخش حلقه اول در سینما کاپری تمام می شد یک موتورسوار یا چرخی این فیلم را به سینمای دوم می رساند و به همین ترتیب یک کپی فیلم در میان سه سینما تا شب جابه جا می شد.
سه نفر کار فیلم بری را برعهده داشتند؛ یکی سید عزیز بود که در خیابان استخر موتورسازی داشت و کسانی که موتور نداشتند به آن ها موتور اجاره می داد تا فیلم ها را جابه جا کنند و پول کمتری دریافت می کردند. آن هایی هم که موتور داشتند پول بیشتری به دست می آوردند. حسن چرخی کسی بود که پول نداشت موتور تهیه کند و یک چرخ خریده بود و فیلم ها را با آن جا به جا می کرد.
سه سینما فیلم «سنگام» را نمایش می دادند سینمای آسیا و دو سینمای دیگر. یک روز زمستانی که باران تندی می بارید حسن چرخی لیز خورد و حلقه دوم فیلم در جوی آب خیس شد. ما در سینما آسیا حلقه اول را نشان دادیم و حسن چرخی نیامد. مردم سوت می زدند و از حلقه دوم خبری نبود. وقتی فیلم را آورد قابل استفاده نبود و سه سینما برای چند روز تعطیل شدند. از آن زمان به بعد حسن چرخی فیلم بری را رها کرد. البته تا همین اواخر هم فیلم بری وجود داشت. یادم هست که نسخه ای از فیلم «کلاه قرمزی و بچه ننه» به دلیل خراب شدن پخش دیجیتال سینما ملت میان این سینما و حافظ جا به جا می شد. دستگاه های دیجیتال یک مزیت بد دارد. اگر اواسط اکران برق سالن قطع می شود فیلم از ابتدا نمایش داده می شود و نمی توان آن را از جایی که فیلم قطع شده نمایش داد.
این همه علاقه به سینما چرا به یکباره از بین رفت و آپاراتچی ها کم کم فراموش شدند؟
سینما به نظر من شبیه حمام است. در دوران بچگی ما صبح زود به حمام می رفتیم تا یک کمد خالی برای پدرمان نگه داریم تا او به حمام بیاید. اما از زمانی که حمام به خانه مردم راه یافت کسی نیاز به حمام عمومی نداشت. سینما هم با همین مشکل مواجه شد. مردمی که چندین ساعت برای دریافت چند بلیت در صف می ماندند با ظهور سی دی و راه یافتن فیلم به خانه هایشان نیازی به سینما احساس نمی کنند.
چه کسی فکر می کرد که کمپانی های ساخت نگاتیو همه جمع شوند و دیجیتال جایگزین نگاتیو شود. هیچ کس به این نکته فکر نمی کند که اگر نگاتیو نبود هیچ کس چارلی چاپلین را نمی شناخت و بسیاری از فیلم ها در همان سال های اولیه ساخت نابود می شدند چرا که هنوز هم نگاتیو بهترین راه برای ثبت یک فیلم و ماندگار شدن آن است اما در سال های اخیر به دلیل گرانی و کمبود پوزتیو سینماها به ویژه در شهرستان ها رو به تعطیلی هستند و همین مسئله در کنار ورود دیجیتال باعث بیکار شدن بسیاری از آپاراتچی ها شده است.
من هم اگر در دوره نوجوانی به فکر شغل دیگری نبودم شاید الان مثل سیف الله و علی اسقاطی کنار خیابان می مردم و یا دیوانه می شدم. متاسفانه هر چه سانسور بیشتر باشد مردم از سینما دورتر می شوند و توجه شان به ماهواره و فیلم های غیرمجاز بیشتر جلب خواهد شد. در آن دوره فیلم هایی مثل «قیصر» یا «سنگام» را 50 بار و در سانس های مختلف نمایش می دادیم اما در شرایط فعلی نمی توان یک فیلم را بیش از یک بار در سینما نمایش داد چرا که کسی برای تماشای آن در دومین اکران نمی رود.
]چرا؟اون کسی که اشتباه میکنه هم باید محکوم بشه
1392/06/8 - 15:44حتما برای اون کارش دلیلی داشته ما توی موقیعیت اون نبودیم شاید بدتر از اون رفتار میکردیم
1392/06/8 - 20:58یعنی میخوای بگی همه اونایی که اشتباه میکنن حق دارن؟نه خیلی ها باید محکوم بشن چون پشیمون نمیشن چون بازم حماقت میکنن
1392/06/8 - 21:03نه باید مجازات بشه ولی تا جایی که امکانش هست باید بخشید
1392/06/9 - 00:16همون ی فرصت که گفته بودم؟؟؟یعنی باید ب هرکسی ی فرصت دوباره داد
1392/06/9 - 00:22آفرین منم منظورم همینه
1392/06/9 - 00:25دو پسرخاله که دختران جوان را میربودند و مورد آزار جنسی قرار میدادند در جلسه محاکمهشان اتهامات را رد کردند و مدعی شدند گفتههای شاکیان دروغ است.
این دو پسرخاله که گفته میشود چهار زن جوان را مورد تعرض قرار دادهاند متهم هستند آنها را ربوده و در یک سوله متروکه مورد تجاوز قرار داده و اموال یکی از آنها را سرقت کردهاند. شکایت از شاهرخ و مهدی پنج ماه قبل به ماموران پلیس داده شد. در اولین شکایت دختری به نام نگار به ماموران پلیس گفت از سوی دو مرد جوان مورد آزار قرار گرفته است. او گفت: در خیابان ولیعصر یک موتوری موبایلم را دزدیده بود و من خیلی ترسیده بودم و داشتم گریه میکردم. به خیابان راهآهن که رسیدم سوار ماشین پرایدی شدم که دو مرد سوار آن بودند و به نظر میرسید مسافربر هستند. آنها که گریه من را دیدند پرسیدند چه شده است من هم گفتم موبایلم را دزدیدهاند. یکی از متهمان که جثه بزرگی هم داشت رو به من کرد و گفت فکر میکند میداند سارق موبایلم کیست. وقتی حواسم به او جلب شد یکدفعه از روی صندلی جلو به عقب آمد و بعد هم مرد راننده از مسیر اصلی خارج شد. او چاقویی زیر گلوی من گذاشت و گفت حرفی نزن. آنها من را به یک سوله بردند و مورد آزار قرار دادند. گفتند اگر در برابرمان مقاومت کنی تو را میکشیم و نمیتوانی کاری بکنی. کسی هم متوجه نمیشود. بعد از شکایت این دختر جوان چند شکایت مشابه دیگر هم به ماموران اعلام شد. با مشخصاتی که ماموران از دو پسر جوان به دست آوردند، توانستند
تجاوز به دختر جوان توسط پسر خاله ها
آنها را شناسایی و در پاسگاه نعمتآباد بازداشت کنند. شاهرخ و مهدی – دو پسرخاله- زمانی که در برابر بازپرس قرار گرفتند مدعی شدند شکایاتی که علیه آنها مطرح شده دروغ است اما وقتی از سوی اولین شاکی شناسایی شدند به جرمشان اعتراف کردند. شاهرخ گفت: «ماشین برای من بود. من و شاهرخ باهم در میدان میوه و ترهبار کار میکردیم. بعداز ظهرها که بیکار بودیم با هم بیرون میرفتیم تا اینکه به مهدی پیشنهاد دادم دختران را سوار ماشین کنیم. جایش را هم داشتیم، میتوانستیم آنها را به سولهای در اطراف ترهبار ببریم. اولین بار به این دختر-شاکی- برخورد و او را سوار ماشین
کردیم و به داخل سوله بردیم و مورد تجاوز قرار دادیم بعد رهایش کردیم.»
وقتی خبر دستگیری این دو متهم در روزنامهها چاپ شد شاکیان دیگری هم به پلیس مراجعه کردند و مدعی شدند توسط این دو، مورد تجاوز قرارگرفتهاند.
یکی از این دختران گفت: «داشتم به خانه میرفتم چون تاکسی نبود سوار پرایدی شدم که به نظر مسافربر بود. روی صندلی عقب نشسته بودم که یکدفعه راننده مسیرش را عوض کرد و بعد هم مرد درشتهیکلی که روی صندلی جلو نشسته بود به عقب پرید و با تهدید مرا وادار به سکوت کرد و بعد هم در یک سوله من را مورد آزار قرار دادند.» متهمان گفتههای این شاکی را هم انکار کردند اما شاکی مشخصات داخل ماشین متهمان را به پلیس داد.
وقتی پلیس خودرو را بازرسی کرد متوجه شد این مشخصات درست است. در تحقیقات بعدی دو شاکی دیگر هم به ماموران مراجعه و متهمان را شناسایی کردند ضمن اینکه در بازرسی از خانه دوپسرخاله تلفن همراه یکی از شاکیان که حاوی فیلم و عکسهای خانوادگیاش بود پیدا شد. متهمان درنهایت مجبور شدند به تجاوز به این زنان نیز اعتراف کنند.با توجه به اعتراف اولیه در مورد تجاوز و صدور کیفرخواست درخصوص آدمربایی و سرقت موبایل یکی از قربانیان پرونده برای رسیدگی به شعبه ۷۵ دادگاه کیفریاستان تهران به ریاست قاضی معتمدی فرستاده شد. بعد از انجام چندین جلسه بازجویی و تحقیق روز گذشته فلاح نماینده دادستان تهران در جایگاه حاضر شد و با خواندن کیفرخواست درخواست صدور حکم قانونی را در این خصوص کرد.
سپس دو شاکی که در جلسه دادگاه حاضر بودند جزییات ربایش و تجاوز را توضیح دادند اما دو شاکی دیگر که به گفته خانوادههایشان بدحال بودند دردادگاه حاضر نشدند. مادران این دو شاکی از دستگاه قضایی خواستند تا متهمان را مجازات کند. یکی از آنها گفت: دختر من شوهر دارد و از وقتی این اتفاق برایش افتاده رنگ آرامش را در زندگیاش ندیده. او به شدت بدحال است و برای اینکه آبرویش نریزد در دادگاه حاضر نشده است. در ادامه متهمان در جایگاه قرار گرفتند. آنها در جلسه علنی که در مورد اتهام آدمربایی و سرقت بود، گفتند: ما اتهامها را قبول نداریم. این شاکیان خودشان سوار ماشین شدند و هیچ اجباری در کار نبود. ما کسی را ندزدیدیم. متهمان در پاسخ به سوالات قاضی معتمدی –رییس دادگاه- در مورد اینکه اگر شما دختران را ندزدیدید و اصلا از این ماجرا خبر ندارید پس چرا تلفن همراه یکی از آنها در خانه شما پیدا شد و چطور یکی از آنها مشخصات داخل ماشین شما را به پلیس داد، که آنها فقط سکوت کردند. سپس جلسه دادگاه برای رسیدگی به اتهام تجاوز به عنف به چهار شاکی غیرعلنی اعلام شد و متهمان که این اتهام را هم رد کردند دفاعیات خود را ارایه دادند و وکلای آنها نیز دفاعیات خود را مطرح کردند. با پایان یافتن جلسه دادگاه هیات قضات برای صدور رای دادگاه وارد شور شدند.
چندتا دوس پسر داشتی یا داری؟
1392/07/22 - 10:353 4 تا در حد مجازي تو دنياي چت ولي كلا از اين كارا خوشم نمياد
1392/07/22 - 10:41اعتقاد دارم روابط بايد علني به صورت خواهر برادري باشه و الا ضربه ميخورن اينطور روابط پايدارتره
1392/07/22 - 11:20اگه دست رد ب سينه ي كسي زدن دل شكستنه من افتخار ميكنم ب اينكه دل خيليا رو شكستم
1392/07/22 - 13:29به روح اعتقاد داری ?
1392/07/22 - 16:23نه اعتقاد ندارم عمه هم ندارم
1392/07/22 - 16:30تو کصافطی؟
1392/07/23 - 01:38شخصیت یه پسرو تو چیش میبینی ؟؟؟
1392/07/23 - 21:23سوال چالشی پرسید ج بده
1392/07/23 - 21:30لیلایی خیلی تهشم
1392/07/23 - 22:46کیانا عزیزم من یعنی از خودم سوال کن دختر ولی در کل شخصیت یه پسر تو شعورشو فرهنگش میبینم
مصطفی ج دادم