چه جالب

منم شمالی بلدنیستم
ولی متن فارسیشوتوصفحه ام گذاشتم
شاهین برای مادرازدست رفته اش خونده
عاشقشم..

راحته زبووونشوونا. قشنگ میگیرم منظورشو. درضمن لعنت بر شاهین خود فروش

دیوونه شم...
عشق فقط شاهین...

از سال ۸۴ آ
ک کسی نمیشناختش آهنگاشو گوش میدادم تا ۹۰. دو ساله معلومه کلا از مسیرش منحرف شده و داره به افرادی ک مشخص نیس کیان خدمت می کنه. ضمنا مرام و ملیت ایرانیشم از دس داده و...

کیوان جان...
کاری به کسی ندارم...
من شاهینودوس دارم
کاری به گرایشش ندارم..
جیگرشودوست دارم
حتی اگه حساب کاربریم حذف بشه
که میدونم میشه
تاآخرعمرم باشاهین خواهم بود..
دنیایکی ...
شاهین یکی..
این جوون مازنی یه شیرمرده..

مازنی!!!
بچه انزلیه. گیلکی میشه .
بعدشم، مث آدمای عامه نباش داداش گلم، پذیرش آهنگ فرد یعنی تایید غیرمستقیم شخصیت اون فرد ،یعنی همپوشی خودت با اون فرد.
نمیشه من ساسی مانکن گوش بدم اما بگم کاری به خودش ندارم کیه و چیه !!!!
من تاز افراد سبک متنفرم ، حتی اگه ترانه هاش زیبا و جذاب باشه....

.......................
.......................
......................
....................

بچه انزلیه

مثل همون ویچت

هعی شیک میزدی چینی میومد...همشونم مثل هم بودن

کلا تو کره از چند مدل کپی زدن و پیست کردن

اها اره لامذهب 1 میلیاردن گوشی گرفتن بیکار میشن شیک میزنن

وای یاد اون شب افتادم خندم میگیره

چیو یاد بگیرم؟؟؟؟؟؟؟

دختری باشی که بتونی دنای عشقتو به زیباترین شکل ممکن بسازی هم با خوشگلیت و هم با غیرتت آبجی

عشقم؟؟؟؟؟؟؟ کوووجا بودد؟؟؟؟؟؟؟؟
من سر جام هستم این #مرد #واقعی هستش که باید بیاد به سمت من
البته الان دور از جون بچه های سایت #نمیدونم هر کی رو دیدم #مرد نبوده

آخه
آبجی
مرد برا زندگی یه چیزی دیگست ولی مرد بودن
به زنو مردش نیست
مرد بودن به معنای واقعی کلمه هستش نه جنسیتش
مردهاییو دیدم که زنها از اونا مرد ترن
حالا تو میاد با اسب سفیدش انشالله

وایییییییییییی نگوووووو این تابلوهارو میبینم همش میگم وای پس کی میرسم #رشت از شهسوار چشم به 135کیلومتر خورد مغزم سوت کشید ولی وقتی رسیدم کوچصفهان 15کیلومتر دیدم کلی ذوق کردم به تابلو به شهر رشت خوش آمدید که اصن احساس آزادی رهایی بهم دست داد البته من دانشگاه هم میرفتم این تابلوها آزار دهنده بودن واسم

منم بابل میرفتم دانشگاه
موقع رفتن غمگین غمگین
ولی موقع برگشتن دل تو دلم نبود
چون فاصله دور بود به لنگرود و لاهیجان که میرسیدم دیگه تصور میکردم تو رشت هستم
ولی اتوبوس لعنتی فاصله ی لاهیجان تا رشت رو دقیقأ تو یکساعت میومد
اگه اونموقع هم ماشین داشتم من حتما تو 15مین میومدم

هرچند دوران دانشگاه بیشتر خسته بودم تو مینی بوس میخوابیدم هم موقع رفت هم برگشت چون دور بود سعی میکردم کل واحد رو تو 2روز بردارم فقط بدبختیش این بود که باید از 5 صبح پا میشدم کلاس از 7:30 شروع میشدن من رشت میرفتم ساعت شروع 8 بود خیلی نامرد بودن مثلا سر ریاضی اگر 2دقیقه دیر میرفتی استاده کل تابلو رو پر میکرد . از اون ورم ساعت 9 شب میرسیدم خونه یعنی مرده میرسیدم خونه خیلی سخت بود . ولی بهرحال هرچی بود گذشت

#رشت شهر خاطرات شیرین نه چندان دور من...حیف که زود گذشت

مرسی...