یافتن پست: #مقدس

Mohammad
1375801033674780_large.jpg Mohammad
به میرسی...
نقل خاطره از: جناب آقای محمدرضا موکل
مدتها بود که آرزوی زیارت بارگاه ملکوتی حضرت زینب (سلام الله علیها ) را در دل داشتم . ماه مبارک رمضان سال ۱۳۸۷ شبی بعد از نماز مغرب حال معنوی خوبی پیدا کردم و در حال خواندن زیارت ناحیه مقدسه بودم ، به این فراز از زیارت شریف رسیده بودم که می فرماید: (( وبفضلک افضل آمال…. )) یعنی ( به فضل خودت ما را به آرزوهایمان برسان ) درآن لحظه از خدا خواستم که آرزویم برآورده شود. همان شب شهید بزرگوار عباس بابایی بخوابم آمد، با همان لباس ساده و سر تراشیده و به من لبخند زد و گفت: ( بالامجان به آرزویت میرسی ). بعد ازچند روز زیارت حضرت زینب(سلام الله علیها) نصیبم شد و راهی سفر گشتم.

من هر شب به نیابت شهدا زیارت عاشورا میخوانم و ثواب آن را به شهدا هدیه کرده و بارها شهیدان عباس بابایی و اردستانی و ستاری رادر خواب دیده ام. امیدوارم مورد شفاعت شهدای عزیز قرار گیریم.
... ادامه
⌘⌘ RAHGOZAR ⌘⌘
22.jpg ⌘⌘ RAHGOZAR ⌘⌘
.:: عادت ::.

به غیر من به روی وا نکن

منو از این دلخوشی و آرامشم جدا نکن

من برای با تو بودن پر عشق و خواهشم

واسه بودن کنارت تو بگو به هر کجا پر میکشم ...
مائده
مائده
ﺯﯾﺎﺩﻥ ﺩﺧﺘﺮﺍﯾﯽ ﮐﻪ نگرﺍﻥ ﭘﺎﮎ ﺷﺪﻥ ﺁﺭﺍﯾﺸﺸﻮﻥ ﻧﯿﺴﺘﻦ،ﭼﻮﻥ ﺁﺭﺍﯾﺸﯽ ﻧﺪﺍﺭﻥ. ﺭﻭ ﺳﺮﺷﻮﻥ ﻫﻢ ﮔﻨﺒﺪ ﺍﻣﺎﻣﺰﺍﺩﻩ ﺩﺍﻭﺩ ﺩﺭﺳﺖ ﻧﻤﯿﮑﻨﻦ . ﺯﯾﺎﺩﻥ ﺩﺧﺘﺮﺍﯾﯽ ﮐﻪ ﻭﻗﺘﯽ ﯾﻪ ﭘﺴﺮ ﭘﻮﻟﺪﺍﺭ ﻣﯿﺒﯿﻨﻦ ﺩﻟﺸﻮﻥ ﻧﻤﯿﻠﺮﺯﻩ،ﭼﻮﻥ ﺩﻟﺸﻮﻥ ﺩﻟﻪ ﻧﻪ ﮊﻟﻪ. ﺯﯾﺎﺩﻥ ﺩﺧﺘﺮﺍﯾﯽ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺩﯾﺪﻥ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﭘﺴﺮﺍ ﮐﻒ ﻧﻤﯿﮑﻨﻦ،ﭼﻮﻥ ﺍﯾﻨﺎ ﺩﺧﺘﺮﻥ ﻧﻪ ﺩﻟﺴﺘﺮ،ﻋﺸﻖ ﺑﺮﺍﺷﻮﻥ ﻣﻘﺪﺳﻪ،ﺍﮔﻪ ﺑﻬﺶ ﺩﭼﺎﺭ ﺑﺸﻦ ﻫﻤﻪ ﮐﺎﺭ ﺑﺮﺍی ﻃﺮﻓﺸﻮﻥ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﻣیدن...
... ادامه
Mostafa
4.jpg Mostafa
آتشکده یزد
محل نگه‌داری آتش مقدس زرتشتیان و نیایشگاه زرتشتیان.
Mostafa
Mostafa
بیوگرافــــی / بهـرام رادان
Majid
haMed-No1-Big-03.jpg Majid
Majid
Hamkhoone-Big-09.jpg Majid
داداشــــی
ای خدا فکر نمیکردم
که یک روز ازم جدا شه
باورش سخته که دیگه
سایه اش رو سرم نباشه
گرچه سرده دست گرمت
اما واسه من همونی
با تمام خاطراتت
توی ذهن من میمونی
داداشی چشماتو وا کن
داداشی چشماتو وا کن
بذار دستاتو بگیرم
دوباره بیا به خوابم
دارم از دوریت میمیرم
ای خدا من اونو میخوام
اما تو ازم گرفتی
دستشو گذاشت تو قلبم
خاطراتش مثل آتیش
باورم نمیشه رفته
گرچه اون برنمیگرده
داداشی غمهای دنیا
ببین با دلم چه کرده
داداشی چشماتو بستی
نمیگیری تو سراغم
دیگه تنها دلخوشیمه
عکس تو تووی اتاقم
داداشی چشماتو وا کن
بذار دستاتو بگیرم
دوباره بیا به خوابم
دارم از دوریت میمیرم
ای خدا من اونو میخوام
اما تو ازم گرفتی
دستشو گذاشت تو قلبم
خاطراتش مثل آتیش
ای خدا فکر نمیکردم
که یک روز ازم جدا شه
باورش سخته که دیگه
سایه اش رو سرم نباشه
گرچه سرده دست گرمت
اما واسه من همونی
با تمام خاطراتت
توی ذهن من میمونی
داداشی چشماتو وا کن
داداشی چشماتو وا کن
... ادامه
Mostafa
Mostafa
هدیه فارغ التخصیلی
♥هـــُدا♥
جــدایی (1347).jpg ♥هـــُدا♥
اعتراف میکنم خسته ام



خسته از گریز...



گریز از این همه تلخی....ا



از انکار خواسته هایم



من حتی از خالی از احساس بودن هم



خسته ام ...



از این تنهایی مقدسی که عجین شده با بودن هایم...



خسته از تمام آدمک ها



کسی بیاید و اثبات کند



میشود دلخوش بود هنوز به آدمها...

به پاک بودنشان...
... ادامه
دیدگاه · 1392/04/21 - 10:59 ·
3
Mostafa
Mostafa
خداوندا به پیمان مقدس دوستی سوگند ، بهترین درودهایم نثار آنانی باد که کاستی هایم را می بینند و باز دوستم دارند . خدایا به خاطر همه چیز ممنونم
... ادامه
دیدگاه · 1392/04/17 - 23:54 ·
6
amir hossein
amir hossein
شرکت سایپا در اقدامی باارزش باصادرات
پراید به عراق
انتقام خون شهیدان ۸سال دفاع مقدس را خواهدگرفت
دیدگاه · 1392/04/4 - 22:43 ·
7
صوفياجون
صوفياجون


. آرژانتین :سرزمین نقره(اسپانیایی)

2. آفریقای جنوبی :سرزمین بدون سرما(آفتابی) جنوبی(لاتین،یونانی)

3. آفریقای مرکزی:سرزمین بدون سرما(آفتابی) مرکزی(لاتین،یونانی )

4. آلبانی :سرزمین کوهنشینان

5. آلمان :سرزمین همه مردان یا قوم ژرمن(فرانسوی � ژرمنی)

6. آنگولا :از واژه نگولا که لقب فرمانروایان محلی بود

7. اتریش : شاهنشاهی شرق (ژرمنی)

8. اتیوپی : سرزمین چهره سوختگان (یونانی)

9. ازبکستان : سرزمین خودسالارها (سغدی-ترکی-فارسی/ دری)

10. اسپانیا : سرزمین خرگوش کوهی (فنیقی)

11. استرالیا : سرزمین جنوبی (از لاتین)

12. استونی : راه شرقی (ژرمنی)A

13. اسرائیل : جنگیده با خدا (عبری)

14. اسکاتلند :سرزمین اسکات ها{در لاتین قوم گائل را گویند}(لاتین)

15. افغانستان :سرزمین قوم افغان( فارسی)

16. اکوادور :خط استوا (اسپانیایی(

17. الجزایر :جزیره ها(عربی)

18. السالوادور :رهایی بخش مقدس(اسپانیایی)

19. امارات متحده عربی :شاهزاده نشین های یکپارچه عربی(عربی)

{-57-}
صوفياجون
صوفياجون
طنز در گذر زمان
یك هفته پس از خلقت آدم:

چون حوا بدون پدر و مادر بود آدم اصلا مشكلی نداشت و چای داغ را روی خودش نریخت.

پانصد سال پس از خلقت آدم:

با یه دونه دامن از اون چینی خال پلنگی ها میری توی غار طرف.بلند داد می زنی:هاكومبازانومبا(یعنی من موقع زنمه(
بعد میری توی غار پدر و مادر دختره. با دامن چین چینی جلوت نشسته اند و می گن:از خودت غار داری؟دایناسور آخرین مدل داری؟بلدی كروكدیل شكار كنی؟خدمت جنگ علیه قبیله ادم خوارها رو انجام دادی؟بعد عروس خانم كه اون هم از این دامنای چین چینی پوشیده با ظرفی كه از جمجمه سر بچه دایناسور ساخته شده برات چای میاره و تو می ریزی روی خودت.
دو هزار و پانصد سال بعد از اختراع آدم:

انسان تازه كشاورزی را آموخته.وقتی داری توی مزرعه به عنوان شخم زدن زمین عمل می كنی با دیدن یه دختر متوجه میشی كه باید ازدواج كنی.برای همین با مقدار زیادی گندم به مزرعه پدر دختره میری .اونجا از تو می پرسند:جز خوت كه اومدی خواستگاری چند تا خر دیگه داری؟چند متر زمین داری؟چند تا خوشه گندم برداشت می كنی؟ آیا خدمت در لشگر پادشاه رو به انجام رسانده ای؟
غزل
عغتالغات.jpeg غزل
؟؟؟؟؟؟؟؟؟ {-36-}
MahnaZ
MahnaZ
پس از رسیدن یک تماس تلفنی برای یک عمل جراحی اورژانسی،
پزشک با عجله راهی بیمارستان شد , او پس از اینکه جواب تلفن را داد،
بلافاصله لباسهایش را عوض کرد و مستقیم وارد بخش جراحی شد.
او پدر پسر را دید که در راهرو می رفت و می آمد و منتظر دکتر بود.
به محض دیدن دکتر، پدر داد زد: چرا اینقدر طول کشید تا بیایی؟
مگر نمیدانی زندگی پسر من در خطر است؟ مگر تو احساس مسئولیت نداری؟
پزشک لبخندی زد و گفت: "متأسفم، من در بیمارستان نبودم و پس از دریافت تماس تلفنی،
هرچه سریعتر خودم را رساندم , و اکنون، امیدوارم شما آرام باشید تا من بتوانم کارم را انجام دهم ,
پدر با عصبانیت گفت: "آرام باشم؟! اگر پسر خودت همین حالا توی همین اتاق بود آیا تو میتوانستی آرام بگیری؟
اگر پسر خودت همین حالا میمرد چکار میکردی؟"
پزشک دوباره لبخندی زد و پاسخ داد: "من جوابی را که در کتاب مقدس انجیل گفته شده میگویم"
از خاک آمده ایم و به خاک باز می گردیم ,,, شفادهنده یکی از اسمهای خداوند است ,,,
پزشک نمیتواند عمر را افزایش دهد ,,, برو و برای پسرت از خدا شفاعت بخواه ,,,
ما بهترین کارمان را انجام می دهیم به لطف و منت خدا "
... ادامه
Mostafa
Mostafa


آهنگ مورد علاقه من {-41-}
♥هـــُدا♥
جــدایی (1721).jpg ♥هـــُدا♥
zizi ⌘⌘ RAHGOZAR ⌘⌘ طـناز محـبـوبـهـ saghar ıllı YAŁĐA ıllı لی لا Reza Babaei . MahnaZ غزل ღ sepide ღ @Tandis MONA SeTaReH ღ×گیلدا×ღ Noosha ♥ یلدا♥ saeid Mostafa @Ruby شهرزاد امید ramin@at-ali صوفياجون LeilA iman linkoln @toh@anoshka @oneill رضا شهريار نگار
از مرد فرانسوی پرسیدند:

چرا دست زن را می بوسی؟

پاسخ داد:

چون زن محترم است و نیمه گمشده مرد

مرد آلمانی به این سوال اینگونه پاسخ داد:

زن مقدس است چون میزاید و ادامه زندگی در اوست

و پاسخ مرد ایرانی:

بالاخره باید از یه جایی شروع کنم دیگه!!!!
MahnaZ
MahnaZ
دو چیز را از هم جدا کن:
عشق و هوس
چون اولی مقدس است و دومی شیطانی، اولی تو را به پاکی می برد و دومی به پلیدی.
در دنیا فقط ۳ نفر هستند که بدون هیچ چشمداشت و منتی و فقط به خاطر خودت
خواسته هایت را بر طرف میکنند، پدر و مادرت و نفر سومی که خودت پیدایش میکنی،
مواظب باش که از دستش ندهی و بدان که تو هم برای او نفر سوم خواهی بود.
چشم و زبان ، دو سلاح بزرگ در نزد تواند، چگونه از آنها استفاده میکنی؟
مانند تیری زهرآلود یا آفتابی جهانتاب، زندگی گیر یا زندگی بخش؟
بدان که قلبت کوچک است پس نمیتوانی تقسیمش کنی،
هرگاه خواستی آنرا ببخشی با تمام وجودت ببخش که کوچکیش جبران شود.
هیچگاه عشق را با محبت، دلسوزی، ترحم و دوست داشتن یکی ندان،
همه اینها اجزاء کوچکتر عشق هستند نه خود عشق.
همیشه با خدا درد دل کن نه با خلق خدا و فقط به او توکل کن،
آنگاه می بینی که چگونه قبل از اینکه خودت دست به کار شوی ، کارها به خوبی پیش می روند.
... ادامه
شهرزاد
شهرزاد
مرد جوانی ، از دانشکده فارغ التحصیل شد . ماهها بود که ماشین اسپرت زیبایی ، پشت شیشه های یک نمایشگاه به سختی توجهش را جلب کرده بود و از ته دل آرزو می کرد که روزی صاحب آن ماشین شود . مرد جوان ، از پدرش خواسته بود که برای هدیه فارغ التحصیلی ، آن ماشین را برایش بخرد . او می دانست که پدر توانایی خرید آن را دارد .

بالاخره روز فارغ التحصیلی فرا رسید و پدرش او را به اتاق مطالعه خصوصی اش فرا خواند

و به او گفت : من از داشتن پسر خوبی مثل تو بی نهایت مغرور و شاد هستم و تو را بیش از هر کس دیگری در دنیا دوست دارم . سپس یک جعبه به دست او داد . پسر ، کنجکاو ولی ناامید ، جعبه را گشود و در آن یک انجیل زیبا ، که روی آن نام او طلاکوب شده بود ، یافت . با عصبانیت فریادی بر سر پدر کشید و گفت : با تمام مال و دارایی که داری ، یک انجیل به من می دهی ؟ کتاب مقدس را روی میز گذاشت و پدر را ترک کرد .
...
... ادامه
ebrahim
ebrahim
راز خوشبختي
تاجري پسرش را براي آموختن راز خوشبختي نزد خردمندي فرستاد . پسر
جوان چهل روز تمام در صحرا راه رفت تا اينكه سرانجام به قصري زيبا بر
فراز قله كوهي رسيد. مرد خردمندي كه او در جستجويش بود آنجا زندگي
مي كرد.
به جاي اينكه با يك مرد مقدس روب ه رو شود وارد تالاري شد كه جنب و
جوش بسياري در آن به چشم مي خورد، فروشندگان وارد و خارج
مي شدند، مرد م در گوشه اي گفتگو مي كردند، اركستر كوچكي موسيقي
لطيفي مي نواخت و روي يك ميز انواع و اقسام خوراكي ها لذيذ چيده شده
بود. خردمند با اين و آن در گفتگو بود و جوان ناچار شد دو ساعت صبر
كند تا نوبتش فرا رسد.
... ادامه
pezhman
pezhman
رو برگم اعتراض گذاشتم بعد یه ساعت گشتم از بین 100 تا برگه برگمو پیدا کردم می دم دسته استاد میگه این برگته؟!
پـَـَـ نــه پـَـَــــ این یه نقاشیه که دوست خوبمون علی کوچولو از مشهد مقدس برامون ارسال کرده.
... ادامه
دیدگاه · 1392/02/28 - 04:06 ·
7
Mostafa
Mostafa
بابونه

اقوام اروپایی بابونه را گیاهی مقدس می‌پنداشتند. بابونه اکنون در سراسر جهان دیده می‌شود. چای بابونه آرامبخش است. روغن آن به خصوص برای پوست‌های شکننده و حساس بسیار مفید است و مصارفی برای ناراحتی معده و روده نیز دارد. چای بابونه آرام‌بخش است.
... ادامه
رضا
images رضا
به مناسبت 1 اردی بهشت روز بزرگداشت

اول دفتر به نام ایزد دانا/صانع پروردگار حی توانا

اکبر و اعظم خدای عالم و آدم/صورت خوب آفرید و سیرت زیبا

از در بخشندگی و بنده نوازی/مرغ هوا را نصیب و ماهی دریا

قسمت خود می‌خورند منعم و درویش/روزی خود می‌برند پشه و عنقا

حاجت موری به علم غیب بداند/در بن چاهی به زیر صخره صما

جانور از نطفه می‌کند شکر از نی/برگ‌تر از چوب خشک و چشمه ز خارا

شربت نوش آفرید از مگس نحل/نخل تناور کند ز دانه خرما

از همگان بی‌نیاز و بر همه مشفق/از همه عالم نهان و بر همه پیدا

پرتو نور سرادقات جلالش/از عظمت ماورای فکرت دانا

خود نه زبان در دهان عارف مدهوش/حمد و ثنا می‌کند که موی بر اعضا

هر که نداند سپاس نعمت امروز/حیف خورد بر نصیب رحمت فردا

بارخدایا مهیمنی و مدبر/وز همه عیبی مقدسی و مبرا

ما نتوانیم حق حمد تو گفتن/با همه کروبیان عالم بالا

سعدی از آن جا که فهم اوست سخن گفت/ور نه کمال تو وهم کی رسد آن جا


غزل ۱
Mostafa
Mostafa
چشات واسه من مقدس اند
نبینم بارونی شن ،دلم تاب این همه زجر را ندارد
دیدگاه · 1392/01/30 - 21:01 ·
2
صفحات: 2 3 4 5 6

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ