یافتن پست: #منظره

Mohammad
uO4coa9ilJ.jpg Mohammad
{-29-}
ebrahim
ebrahim
آن سوي پنجره
در بيمارستاني ، دو مرد بيمار در يك اتاق بستري بودند . يكي از بيماران
اجازه داشت كه هر روز بعد از ظهر يك ساعت روي تختش بنشيند . تخت
او در كنار تنها پنجره اتاق بود . اما بيمار ديگر مجبور بود ه يچ تكاني نخورد
و هميشه پشت به هم اتاقيش روي تخت بخوابد . آنها ساع ت ها با يكديگر
صحبت مي كردند؛ از همسر، خانواده، خانه ، سر بازي يا تعطيلاتشان با هم
حرف مي زدند .
هر روز بعد از ظهر، بيماري كه تختش كنار پنجره بود، مي نشست و تمام
چيزهايي كه بيرون از پنجره مي ديد، براي ه م اتاقيش توصيف مي كرد. بيمار
ديگر در مدت اين يك ساعت ، با ش نيدن حال و هواي دنياي بيرون، روحي
تازه مي گرفت.
مرد كنار پنجره از پاركي كه پنجره رو به آن باز مي شد مي گفت. اين پارك
درياچه زيبايي داشت . مرغابي ها و قوها در درياچه شنا مي كردند و كودكان
با قايق هاي تفريحي شان در آب سرگرم بودند . درختان كهن منظره زيبايي به
آنجا بخشيده بودند و تصويري زي با از شهر در افق دوردست ديده مي شد .
مرد ديگر كه نمي توانست آنها را ببيند چشمانش را مي بست و اين مناظر را
در ذهن خود مجسم مي كرد و احساس زندگي مي كرد.
... ادامه
Mostafa
Mostafa
قهوه‌ی مبادا...
با یکی از دوستانم وارد قهوه‌خانه‌‌ای کوچک شدیم و سفارش‌ دادیم...
بسمت میزمان می‌رفتیم که دو نفر دیگر وارد قهوه‌خانه شدند...
و سفارش دادند: پنج‌تا قهوه لطفا... دوتا برای ما و سه تا هم قهوه مبادا... سفارش‌شان را حساب کردند،
و دوتا قهوه‌شان را برداشتند و رفتند...
از دوستم پرسیدم: ماجرای این قهوه‌های مبادا چی بود؟
دوستم گفت: اگه کمی صبر کنی بزودی تا چند لحظه دیگه حقیقت رو می‌فهمی..
آدم‌های دیگری وارد کافه شدند... دو تا دختر آمدند، نفری یک قهوه سفارش دادند، پرداخت کردند و رفتند...
سفارش بعدی هفت‌تا قهوه بود از طرف سه تا وکیل... سه تا قهوه برای خودشان و چهارتا قهوه مبادا...
همان‌طور که به ماجرای قهوه‌های مبادا فکر می‌کردم و از هوای آفتابی و منظره‌ی زیبای میدان روبروی کافه لذت می‌بردم،
مردی با لباس‌های مندرس وارد کافه شد که بیشتر به گداها شباهت داشت... با مهربانی از قهوه‌چی پرسید: قهوه‌ی مبادا دارید؟
خیلی ساده‌ ست! مردم به جای کسانی که نمی‌توانند پول قهوه و نوشیدنی گرم بدهند، به حساب خودشان قهوه مبادا می‌خرند..
... ادامه
♥هـــُدا♥
56890_320.jpg ♥هـــُدا♥
... ادامه
صوفياجون
mo7412.jpg صوفياجون

روی پنجره
آینه موجب جلب توجه در یک اتاق می شود. در این اتاق خواب، طراح با اضافه کردن یک آینه هشت ضلعی به جلوی پنجره، باعث شده که توجه ما به آن جلب شود و بزرگی اتاق و منظره جنگل از اتاق کمی محدود شود و به فضا حالت صمیمی تری داده شود.
... ادامه
ebrahim
ebrahim
17
نوعي حسِ گستردگي مرا گر فته
بود؛ نمي فهميدم كه دارم به كلاه و دامن كلوديا نگاه مي كنم يا ب ه منظره . پاييز بود اما هوا تميز بود و از آلودگي خبر ي نبود، ولي
يك خبرهايي بود : مه غليظي پاي كوه ها بود، رگه هاي غبار روي رودخانه ها، زنجير هي ابرها؛ و باد همه ي اين چيزها را تكان مي داد.
به ديواره ي كوتاهي تكي ه كرده بوديم : من دست انداخته بودم دورِ كمر كلوديا و داشتم به نماهاي بي پايان چشم انداز نگاه
مي كردم ، يك دفعه ويرِش به جانم افتاد كه اين چيزها را تحليل كنم ، ولي از خود م ناراضي بودم چ ون به اندازه ي كافي به نام
مكان ها و پديده هاي طبيعي وارد نبودم ؛ ب ه جايش كلوديا داشت احساسات ش را از غليان و فوران عشق بيان مي كرد و نشان مي داد
نگاه كن ! آن » . كه باهاش نمي شود كار ي كرد . در اين لحظه چيزي ديدم . به مچ كلوديا چنگ انداختم و محك م فشارش دادم
...«! پايين را نگا ه كن ...............اخرین
... ادامه
ebrahim
ebrahim
16
قبل از اي ن كه به آن رستوران كوچك برويم ، ب ه پيرمردِ رانند ه گفتم كه ما را يك جايي ببرد تا از بالا منظره را ببينيم . از ماشين
پياده شديم . كلوديا يك كلاه بزرگ سياه سرش گذاشته بود و دور خودش مي چرخيد و توي دامنش باد افتاده بود. من اين طرف
و آن طرف مي پريدم و قله ي سفيد كوه هاي آلپ را نشان ش مي دادم كه بالاي ابرها بود (اسمِ كوه ها را الكي مي گفتم چون همه شان
را نمي شناختم ). بعد طرفِ ديگر را نشان ش دادم ، رديفِ دندان ه دندانه ي تپه ها با دهكده ها و جاده ها و رودخانه ها، و آن پايين ، شهر را كه مثل شبكه اي از چيزهاي كوچك درخشان و تار بود ك ه به دقت پشت هم رديف شده بودند .
... ادامه
Noosha
0.jpg Noosha
یا قصر
سازه ای بسیار عظیم به اندازه ۱۴۰ در ۷۰ متر دارد و هنوز هم در راهروهای چوبی آن چند فوت آب جاری است. ۳۳۵ ستون، سقف کلیسا مانند این بنا را بالا نگه داشته و منظره ای زیبا را بوجود آورده اند.
... ادامه
♥هـــُدا♥
IMAGE634812423100171035.jpg ♥هـــُدا♥
... ادامه
♥هـــُدا♥
IMAGE634812422607054169.jpg ♥هـــُدا♥
... ادامه
شهرزاد
abraham-lake-1_custom-76e57355758902d298089c1dfb738137d9c1e120-s4.jpg شهرزاد
دریاچه یخ‌زده زیبا، اما خطرناک

این عکسی از یک دریاچه یخ‌‌زده در نزدیکی قطب است.
این حباب‌های زیبا، منظره دریاچه را بسیار زیبا کرده‌اند، اما همین حباب‌ها دریاچه را تبدیل به یک بمب بالقوه کرده‌اند.

این حباب‌های گاز متان به دام افتاده در یخ هستند. متان در نتیجه تخمیر موادی مانند اجساد جانوران و بقایای گیاهان توسط باکتری‌ها ایجاد می‌شود.
وقتی بهار بیاید و یخ‌ها ذوب شوند، متان کم‌کم آزاد می‌شود و بر حسب تعداد حباب‌های ذوب شده، فضا انباشه از گاز متان می‌شود.
... ادامه
دیدگاه · 1392/01/21 - 00:26 ·
7
Mohammad
fardin2.jpg Mohammad
خاطره ای از فردین
نگار
نگار
شهريار از کدوم خاطره برگشتی به من

که دوباره از تو رویایی شدم

همه دنیا نمیدیدن منو

من کنار تو تماشایی شدم

از کدوم پنجره می تابی به شب

که شبونه با تو خلوت میکنم

من خدا را هرشب این ثانیه ها

به تماشای تو دعوت میکنم

تو هوایی که برای یک نفس

خودمو از تو جدا نمیکنم

تو برای من خوده غرورمی

من غرورمو رها نمیکنم

تا به اعجاز تو تکیه میکنم

شکل آغوش تو میگیره تنم

اون کسی که پیش چشم یک جهان

به رسالت تو تن میده منم

تو هوایی که برای یک نفس

خودمو از تو جدا نمیکنم

تو برای من خوده غرورمی

من غرورمو رها نمیکنم
saeid
0.654795001358453541_taknaz_ir.jpg saeid
منظره قشنگیه!{-27-}
دیدگاه · 1391/11/2 - 09:58 ·
2
MONA
cow-stormy-sky-animal-nature-485x728.jpg MONA
Majid
Majid
متأسفانه يا خوشبختانه، نگاه کردن به پر شدن دانلود از نگاه کردن به منظره‌ي دشت‌هاي پيچيده در باد لذيذتر است.
دیدگاه · 1391/10/15 - 00:25 ·
4
Noosha
Noosha
گاهی برای فهمیدن حقیقت، باید دروغ گفت...

گاهی بخشش بهترین مجازات است...

گاهی تاریکی بهترین منظره است...

گاهی سکوت بهترین حرف است...

گاهی تنهایی بهترین درد است...

گاهی زنده ماندن جرم است...

گاهی زهر ، پادزهر است...

گاهی آب کشنده است...

...گاهی درد بزرگترمساوی مرگ...
... ادامه
دیدگاه · 1391/10/10 - 17:39 ·
9
mamadlsd
mamadlsd
یکی قشنگی منظره رومیبینه ویکی کثیفی پنجره!این تویی که تصمیم میگیری چی ببینی. امیدوارم همیشه قشنگ ببینی حتی ازپشت پنجره ی کثیف!!!
دیدگاه · 1391/10/2 - 01:07 ·
6
Noosha
0.828980001306796409_irannaz_com.jpg Noosha
بازم منظره ای از اسالم _خلخال

قابل نوجه مصطفی عزیز{-18-}
شهريار
شهريار
وقتی کسی را دوست دارید، حتی فکر کردن به او باعث شادی و آرامشتان می‌شود.
وقتی کسی را دوست دارید، در کنار او که هستید، احساس امنیت می‌کنید.
وقتی کسی را دوست دارید، حتی با شنیدن صدایش، ضربان قلب خود را در سینه حس می‌کنید.
وقتی کسی را دوست دارید، زمانی که در کنارش راه می‌روید احساس غرور می‌کنید.
وقتی کسی را دوست دارید، تحمل دوری‌اش برایتان سخت و دشوار است.
وقتی کسی را دوست دارید، شادی‌اش برایتان زیباترین منظره دنیا و ناراحتی‌اش برایتان سنگین‌ترین غم دنیا ست.
وقتی کسی را دوست دارید، حتی تصور بدون او زیستن برایتان دشوار است.
وقتی کسی را دوست دارید، شیرین‌ترین لحظات عمرتان لحظاتی است که با او گذرانده‎اید.
وقتی کسی را دوست دارید، حاضرید برای خوشحالی‌اش دست به هرکاری بزنید.
وقتی کسی را دوست دارید، هر چیزی را که متعلق به اوست، دوست دارید.
وقتی کسی را دوست دارید، در مواقعی که به بن‌بست می‌رسید، با صحبت کردن با او به آرامش می‌رسید.
وقتی کسی را دوست دارید، برای دیدن مجددش لحظه شماری می‌کنید.
وقتی کسی را دوست دارید، حاضرید از خواسته‌های خود برای شادی او بگذرید.
... ادامه
Noosha
0.564207001303629796_taknaz_ir.jpg Noosha
منظره ای زیبا از بالای شیطان كوه لاهیجان در استان گیلان
MONA
328946_190780117672827_480450802_o.jpg MONA
منظره طلوع آفتاب از پارک فجر لنگــرود:)
Noosha
karmandnews_1058609015.jpg Noosha
منظره رویایی از جاده خلخال به اسالم...{-67-}

نرفتم تا حالا ولی از دیدن عکس این منظره کلی حال کردم...واقعا ایران ما عجب جاهایی داره
شهرزاد
539680_499952136688179_988983885_n.jpg شهرزاد
اگه مـن عاشـق ِ دیـــــوار بودم ! ترک میخورد و یه پنجـره میشد
اگه غـــم ِ چشامـو آینـه می دید ... دلش درگیـر ِ این منظره میشد
اگه تنهائیـمـو به شب میگفتم همه شهـر و برام بیـدار میکرد
اگه با کـوه درددل میکـردم صدامـو لااقـل تکرار میکرد !
......
نشون میدی به من بی اعتنایی! تـو رو میخوام ولی به چه بهایی ؟!؟
شایـد با مهربونـی ِ زیـادم .. خودمـو اشتبـاه توضیح دادم ! . . .
منم اونکه میـون ِ شب ِ تیره .. نتونست هیچکی نادیده م بگیره !!
همونکه با نگاهش به تو فهموند ، میشه مغــرور بود ...اما نرنجوند ..
میرم جایی که گریه م بی صـدا شه .... فراموش کردنم آسـون نباشه !
از این تقـدیـر می لرزه وجودم
مـن امتحانمو پـس داده بودم !

مونا برزویی
... ادامه
دیدگاه · 1391/06/10 - 16:54 ·
5
صفحات: 3 4 5 6 7

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ