اینقدر مرا با غم دوریت نیازار
با پای دلم راه بیا قدری و ... بگذار
این قصه سرانجام خوشی داشته باشد
شاید که به آخر برسد این غم بسیار
این فاصله تاب از من دیوانه گرفته
در حیرتم از اینهمه دلسنگی دیوار
هر روز منم بی تو و ... من بی تو و لاغیر
تکرار ... و تکرار ... و تکرار ... و تکرار ...
من زنده به چشمان مسیحای تو هستم
من را به فراموشی این خاطره نسپار
کاری که نگاه تو شبی با دل ما کرد
با خلق نکرده است ، نه چنگیز نه تاتار ...
ای شعر ! چه میفهمی از این حال خرابم
دست از سر این شاعر کم حوصله بردار
حق است اگر مرگِ من و عالم و آدم
بگذار که یکبار بمیریم نه صد بار !
تصمیم خودم بود به هرجا که رسیدم
یک دایره آنقدر بزرگ است که پرگار
اوج غم این قصه در این شعر همین جاست
من بی تو پریشان و ... تو انگار نه انگار !!!
تعطیلات 14 روزه؟!!!!!!
1394/01/15 - 00:07واسه ما که 2 روز بیشتر نبود
خوش به حال اونایی که 14 روز تعطیل بودن
تازه 14 هم نه 15 روز
روز جمعه ی 29 اسفند رو حساب نکردی
خدایا از همینجا دعا میکنم سال دیگه حال ما رو هم خوب کن
حول حالنا علی احسن الحال
شاید باورت نشه
1394/01/15 - 00:11و شاید ناشکری حساب بیاد
ولی خیلی دوست دارم که کاملا شیک و فانتزی و در کمال راحتی همه چیز تموم بشه و خلاص
بعضی وقتا آدما خسته میشن
از خیلی چیزا
بعضی وقتا هم دوست دارن همه چیز تموم بشه ، شاید قبل از اینکه خیلی چیزا شروع بشه
خسته هستم
خیلی خسته...
خب بامداد شغل تو طوری هست که تعطیلات نداری متاسفانه . امیدوارم شغل لهتری پیدا کنی .
1394/01/15 - 00:12امیدوارم...
1394/01/15 - 00:146ساله که امیدوارم
انسان به امید زندست
منم مثل همون انسانا فقط به امید زنده هستم
شب بخیر...
مرخصی بگیر کمی استراحت کن .
1394/01/15 - 00:15نمیدن
1394/01/15 - 00:17حتی یک ساعت
ولش کن
هیچکس نمیتونه درک کنه
میرم بخوابم باید 5:30 بیدار شم برم سرکار
شب بخیر
خداروشکر که تموم شد...
1394/01/15 - 00:28شبت خوش بامداد .
1394/01/15 - 00:33شهرزاد تعطیلات خسته کننده بود .