لحاف من قرمز مشکی بود چرا الان سفیده..؟؟
بالشم مثه پنبه نرم بود چرا الان مثه سنگ شده...؟؟
بابـــا...؟؟
شبا یه لیوان آب برام میذاشتی بالا سرم - چرا الان دیگه نیست..؟؟
مگه بارون اومده چرا همه جا بوی خاک میده...؟؟
چرا شماها منو میشورید - مگه خودم دیگه نمیتونم...؟؟
نکنه..... ؟
نکنـــــه دیگه زنده نیــستم....؟!!
عشقم تو چرا گریه میکنی..؟؟!؟
مگه زنده بودم قدرمو دونستی...؟؟؟؟؟
... ادامه
داشتم تند از اتاق میمودم بیرون اژانس دم در زانوم خورد ب تیزی تخت
1392/12/8 - 23:24لامصب وسط اتاق همش مایه دردسره
ايشالله خوب ميشي
1392/12/8 - 23:26خخخخخخ
1392/12/8 - 23:27میگم که کور بود و تو رو ندید...
اره اصلا من کور نبودما...توام هعی ب در بگو که دیوار بشنوه
1392/12/8 - 23:38ههههههههههههههههههههههه
1392/12/8 - 23:42کدوم در؟ کدوم دیوار؟ کدوم تخت؟
راستی شقایق اگه تو نستی یه اس به ندا بده و حالش رو بپرس ، میگفت چرا شقایق بی معرفت از من خبر نمیگیره؟!!
1392/12/8 - 23:45باجه الان بهش اس میدم
خوبه...
1392/12/8 - 23:46ایشالا زود خوب بشــه
1392/12/10 - 11:23ممنونم از بامداد عزیزم و همه دوستان
1392/12/19 - 19:22