یافتن پست: #پدرم

رضا
رضا
دو ماه گذشته روزهای سختی داشتیم . پدرم بیمار شد بعد حدود 20 روز بیمارستان بستری بود و در آخر از دنیا رفت . حیف که کاری از دستمون بر نمیومد .
دیدگاه · 1398/05/18 - 17:51 ·
2
رضا
رضا
مثلا تو باغچه سبزی کاشتیم چند تا حلزون شبها میان سراغشون همه رو نابود کردن .
رضا
رضا
پاییز امسال دل آسمون خیلی پر هست غروب بارون خیلی شدید بارید همراهش هم بود اگر چند ساعت اینجور بارون بیاد شهر رو کامل آب می گرفت .
مرجان بانو :)
مرجان بانو :)
ﻟﺮﻩ ﺩﮐﺘﺮ ﻣﯿﺸﻪ ﺍﺯ ﺍﺗﺎﻕ ﻋﻤﻞ ﻣﯿﺎﺩ ﺑﯿﺮﻭﻥ ... ﭘﺴﺮﻩ ﻣﯿﭙﺮﺳﻪ ﺣﺎﻝ ﭘﺪﺭﻡ ﭼﻄﻮﺭﻩ؟ ﻟﺮﻩ ﻣﯿﮕﻪ : ﭘﺪﺭﺕ ﺩﭼﺎﺭ ﻓﺮﺍﻣﻮﺷﯽ ﺷﺪﻩ،ﭘﺎﻫﺎﺵ ﻓﻠﺞ ﺷﺪﻩ،ﻧﻤﯿﺘﻮﻧﻪ ﺣﺮﻑ ﺑﺰﻧﻪ، ﭼﺸﻤﺎﺷﻮ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩﻩ ... ﭘﺴﺮ ﺑﺎ ﻧﺎﺍﻣﯿﺪﯼ ﺗﮑﯿﻪ ﻣﯿﺪﻩ ﺑﻪ ﺩﯾﻮﺍﺭ ﻭ ﮔﺮﻳﻪ ﻣﻴﻜﻨﻪ ... ﻟﺮﻩ ﻣﯿﮕﻪ ﺷﻮﺧﯽ ﮐﺮﺩﻡ ﺑﺎﺑﺎﺕ ﻣﺮﺩ
... ادامه
1 دیدگاه · 1394/06/12 - 23:21 توسط Mobile ·
7
رضا
رضا
فرد موفق : من از صفر شروع کردم به اینهمه سرمایه رسیدم . (البته چند صد میلیون سرمایه از پدرم قرض گرفتم ) البته از صفر شروع کردم که خیلی مهمه !
دیدگاه · 1394/02/20 - 16:49 ·
5
bamdad
bamdad
عيد، «حول حالنا» است
كه واجب است بفهميم

عيد، شوقي است
كه پدرم را به مزرعه مي خواند
عيد، تن پوش كهنه باباست
كه مادر
آن را به قد من كوك مي زند
و من آن قدر بزرگ مي شوم
كه در پيراهن مي گنجم
عيد، تقاضاي سبز شدن است
يا مقلب القلوب!

{-47-}
دیدگاه · 1393/12/29 - 23:03 ·
2
Mohammad
Mohammad
،
.............................................
** روال کار **
در اين پست هركسی بايد اول به سوال نفر قبلش جواب بده
و بعد يه سوال از نفر بعديش كه معلوم نيست كيه بپرسه !!!

** نكته مهم: **
در صورتی كه دو نفر همزمان دیدگاه دادند٬ پست نفر اول قبوله و از اون دیدگاه بايد ادامه داد !
نفر بعدی هم بايد دیدگاه خودش رو حذف كنه !

** قوانين: **
1- بی احترامی نکنید.
2- سوالها باید عمومی باشند.
3- سوالات تكراری، توچی ...، تو بگو... و اينچنين نپرسيد.
4- دیدگاه پشت سر هم اکیداً ممنوع است.
5- دیدگاه شما مطابق با قوانین کلی سایت نمیدونم باشد.
... ادامه
مرجان بانو :)
screenshot_2015-01-10_1002.png مرجان بانو :)
رونوشت مستقیم به:
bamdad
Mohammad
رضا
{-15-}خدایا منو ببخش{-15-}{-15-}

موقت
√√★nima★√√
images-195.jpeg √√★nima★√√
@, , , ,aghar daste man bood ...tamame shabhaye sal ra be namat mazadam...na yekshab ra........yadesh bekheyr, , , ,ki bood akhe be in hame khatere gand zad....{-38-}dishab khabeto didam ke kheyli narahat boodi...emshab in posto be eshghe khodet gozashtam...rasti akset basi ziba bood...hamchon perances ha{-41-}koli nagofte tome ke nemitonam begam...faghat toye ye jomle kholasash konam...★kheyli delam barat tang shode★. Taghdim be toee ke nashnakhtamat..{-35-}{-35-}{-35-}
ıllı YAŁĐA ıllı
Screenshot_2014-11-07-10-06-53-1.png ıllı YAŁĐA ıllı
اصن اشکم در اومد اینارو دیدم :| ...
√√★nima★√√
√√★nima★√√
 شوهر نفهم
ﺯﻥ : ﻧﻤﯽ ﺩﻭﻧﻢ ﭼﺮﺍ ﺍﯾﻨﻘﺪﺭ ﺳﺮﺩﻣﻪ
ﻣﺮﺩ: ﺧﻮﺏ ﭘﺎ ﺷﻮ ﮐﺘﺖ ﺭﻭ ﺑﭙﻮﺵ
ﺯﻥ: ﺑﺎ ﮐﺖ ﮔﺮﻡ ﻧﻤﯿﺸﻢ
ﻣﺮﺩ : ﺑﺮﻭ ﺟﻠﻮﯼ ﺑﺨﺎﺭﯼ
ﺯﻥ: ﺁﺧﻪ ﺧﯿﻠﯽ ﺳﺮﺩﻩ ﺍﻭﻧﺠﺎ ﻫﻢ ﮔﺮﻡ ﻧﻤﯿﺸﻢ
ﻣﺮﺩ: ﺑﺮﻭ ﯾﮏ ﭘﺘﻮ ﺑﯿﺎﺭ ﺟﻠﻮﯼ ﺑﺨﺎﺭﯼ ﺑﻨﺪﺍﺯ ﺭﻭ
ﺧﻮﺩﺕ
ﺯﻥ: ﺧﻮﻧﻪ ﭘﺪﺭﻡ ﮐﻪ ﺑﻮﺩﻡ ﻭﻗﺘﯽ ﺳﺮﺩﻡ ﻣﯽ ﺷﺪ
ﻣﺎﻣﺎﻧﻢ ﻣﻨﻮ ﺑﻐﻞ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ ﺗﺎ ﮔﺮﻡ ﻣﯿﺸﺪﻡ
ﻣﺮﺩ: ﻫﻤﯿﻦ ﻣﻮﻧﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﺗﺎ ﺁﺧﺮ ﺯﻣﺴﺘﺎﻥ ﻣﺎﺩﺭﺗﻮ
ﺑﯿﺎﺭﯾﻢ ﺧﻮﻧﻤﻮﻥ
... ادامه
دیدگاه · 1393/07/6 - 12:32 ·
4
Morteza
Morteza
انصافا خوندنیه
.....................
درددل یک جوان ایرانی
يه خونه مجردي با رفيقامون درست کرده بوديم، اونجا شده بود خونه گناه و معصيت...دیگه توضیحش باخودتون....
شب عاشورا بودهرچي زنگ زدم به رفيقام، هيچکدوم در دسترس نبودند
نه نماز، نه هیئت، نه پیراهن مشکی هيچي
ميگفتم اينارو همش آخوندا درآوردند، دو تا عرب با هم دعواشون شده به ما چه
ماشينو برداشتم برم يه سرکي، چي بهش ميگن؟ گشتي بزنم
تو راه که ميرفتم يه خانمي را ديدم، خانم چادري وسنگینی بود کنارخیابون منتظرتاکسی بود
خلاصه اومدم جلو و سوار ماشينش کردم یه دفعه یه فکری مثل برق توذهنم جرقه زد بله شیطان خوب بلده کجاواردبشه ازچندتاخیابون عبورکردم ورسیدم به میدون ورفتم سمت خونه مجردیمون خانمه که دید مسیری که اون گفته بودنمیرم گفت نگهدارومنم سرعتوبیشترکردموهرچی جیغ ودادمیزدتوجه نمیکردم شانس آوردم درهای ماشین قفل مرکزی داشت وگرنه خودشومینداخت پایین
خلاصه، بردمش توي اون خانه ي مجردي
اينم مثل بيد ميلرزيد و گريه ميکرد و ميگفت بابا مگه تو غيرت نداري؟ آخه شب عاشوراست!!!! بيا به خاطر امام حسين حيا کن
گفتم برو بابا امام حسين کيه؟ اينارو آخوندا درآوردند، اين عربها با هم دعواشون شده به ما ربطي نداره
خانومه که دیگه امیدی به نجات نداشت با گريه گفتش که: خجالت بکش من اولاد زهرام، به خاطر مادرم فاطمه حيا کن!!! من اين کاره نيستم، من داشتم ميرفتم مجلس عزای سیداشهداعزیز فاطمه
گفتم من فاطمه زهرا هم نميشناسم، من فقط يه چيز ميشناسم: جواني، جواني کردن
اينارو هم هيچ حاليم نيست من اینقدرغرق تواین کاراشدم مطمئنم جهنم ميرم پس دیگه آب که ازسرگذشت چه یک وجب چه صدوجب خانمه که ازترس صداش میلرزید باهمون صدای لرزان گفت: تو ازخداوعذاب جهنم نمیترسی درسته ولی لات که هستي، غيرت لاتي داري يا نه؟من شنیدم لاتهااهل لوتی گری ومردونگی هستن
_ خودت داري ميگي من زمين تا آسمون پر گناهم ، اين همه گناه کردي، بيا امشب رو مردونگي کن به حرمت مادرم زهرای مظلومه گناه نکن، اگه دستتو مادرم زهرا نگرفت برو هرکاري دلت ميخواد بکن
آقامن که شهوت جلوچشاموگرفته بود هیچی حالیم نمیشداماباشنیدن کلمه زهرای مظلومه که باصدای لرزان وهمراه باگریه اون زن همراه بود تنم لرزید آقایه لحظه بدنم یخ کرد غيرتي شدم
... ادامه
bamdad
bamdad
خداي من دوستت دارم.

به اندازه تمام برگ هاي دنيا دوستت دارم.

خداي من به اندازه تمام دلسوزي هاي مادرم

به اندازه تمام زحمات پدرم دوستت دارم.

خداي من به اندازه‌ي قلب صبح زود دوستت دارم.

به اندازه همه‌‌ي وقت هايي كه بد بودم و ديدي و نديده گرفتي

به اندازه تمام غم هاي دلم

به اندازه تمام شادي‌هاي دنيا دوستت دارم

خداي من، با من باش...

{-47-}
دیدگاه · 1393/06/30 - 22:37 ·
5
bamdad
bamdad
امـــروز یکـ مرده شــور را دیـدمـ ...آنچنــان زیـبا می شست کـه لکه ای هم باقی نمیـماند ...اما نمیدانم چـرا پدرم از او خوشـش نمی آید !!!و مـدام گریه میکـند و مــادرم نیـز نـفرینش !!!او کـه مرد خوبـی اسـت مـن دوسـتش دارمـ ...فقـط کـاش ناخن هایـش را می گرفـتـ ...تمـامـ بدنـم را زخـم کـرد ...
:(
دیدگاه · 1393/05/17 - 21:14 ·
8
bamdad
bamdad
داستان باغبان و چیدن سیب(از زبان سیب)

دخترک خندید و
پسرک ماتش برد !که به چه دلهره از باغچه ی همسایه، سیب را دزدیده
باغبان از پی او تند دوید
به خیالش می خواست،
حرمت باغچه و دختر کم سالش را
از پسر پس گیرد !غضب آلود به او غیظی کرد !این وسط من بودم،
سیب دندان زده ای که روی خاک افتادم
من که پیغمبر عشقی معصوم،
بین دستان پر از دلهره ی یک عاشق
و لب و دندان ِ
تشنه ی کشف و پر از پرسش دختر بودم
و به خاک افتادم
چون رسولی ناکام !هر دو را بغض ربود…دخترک رفت ولی زیر لب این را می گفت:
” او یقیناً پی معشوق خودش می آید ! ”پسرک ماند ولی روی لبش زمزمه بود:
” مطمئناً که پشیمان شده بر می گردد ! ”سالهاست که پوسیده ام آرام آرام !عشق قربانی مظلوم غرور است هنوز !جسم من تجزیه شد ساده ولی ذرّاتم،
همه اندیشه کنان غرق در این پندارند:این جدایی به خدا رابطه با سیب نداشت

{-35-}
رضا
رضا
تو این تعطیلات همه سمت یعنی یا سرازیر شدن جاده ها هنوز ترافیک هست خیابون شهر ها هم شلوغ .
bamdad
bamdad
پدرم همیشه می گفت: به زندگی بعد از مرگ اعتقاد داشته باش امـــــا من با این مردم به مرگ قبل از زندگی اعتقاد پیدا کردم و هر روز میمیرم بی آنکه زندگی کرده باشم...

... حسین پناهی ...
... ادامه
Majid
2.jpg Majid
فقط دعا كنيد پدرم شهيد بشه!

خشكم زد. گفتم دخترم اين چه دعاييه؟

گفت:آخه بابام موجيه!

گفتم خوب انشاالله خوب ميشه، چرادعاكنم شهيد بشه؟

آخه هروقت موج ميگيردش و حال خودشو نميفهمه شروع ميكنه منو

و مادر و برادر رو كتك ميزنه! ، امامشكل ما اين نيست!

گفتم: دخترم پس مشكل چيه؟

گفت: بعداينكه حالش خوب ميشه ومتوجه ميشه چه كاري كرده.شروع

ميكنه دست و پاهاي همهمون را ماچ ميكنه و معذرت خواهي ميكنه.

ما طاقت نداريم شرمندگي پدرمون را ببينيم.

دعاكنيد پدرم شهيد بشه
... ادامه
دیدگاه · 1393/05/1 - 13:06 ·
4
Majid
index.jpg Majid
شعر زیبای حمید مصدق

توبه من خنديدي و نمي دانستي

من به چه دلهره از باغچه همسايه

سيب را دزديدم

باغبان از پي من تند دويد

سيب را دست تو ديد

غضب آلوده به من كرد نگاه

سيب دندان زده از دست تو افتاد به خاك

وتو رفتي و هنوز،

سال ها هست كه در گوش من آرام،آرام

خش خش گام تو تكراركنان

مي دهد آزارم

و من انديشه كنان

غرق اين پندارم

كه چرا ، خانه كوچك ما سيب نداشت



جواب بسیار زیبای فروغ فرخ زاد :

من به تو خندیدم
چون که می دانستم
تو به چه دلهره از باغچه ی همسایه سیب را دزدیدی
پدرم از پی تو تند دوید
و نمی دانستی باغبان باغچه همسایه


پدر پیر من است
من به تو خندیدم

تا که با خنده خود پا

سخ عشق تو را خالصانه بدهم
بغض چشمان تو لیک

لرزه انداخت به دستان من و

سیب دندان زده از دست من افتاد به خاک

دل من گفت: برو

چون نمی خواست به خاطر بسپارد

گریه تلخ تو را

و من رفتم و هنوز

سالهاست که در ذهن من آرام آرام

حیرت و بغض تو تکرار کنان

می دهد آزارم

و من اندیشه کنان غرق در این پندارم
که چه می شد اگر باغچه خانه ما سیب نداشت...
... ادامه
دیدگاه · 1393/04/31 - 02:27 ·
1
✔♥Дℓɨ♥✔
1404116139840850_large.jpg ✔♥Дℓɨ♥✔
شرار تشنگی دارها
یکجا مشک (ع) کربلا...{-41-}

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
شده ام ارباب به لطف پدرم
شكر آن رزق كه مرا نوكر كرد...
...
916761.jpg ...
یه چمدون پرداشتم ازش بابام دادشون به سبزی فروشی تا1هفته باهاش نمیحرفیدم!
...
1389544225_1388756448_9186100.jpg ...
Noosha
ندای عزیز...
مراتب تألم وتأثراین حقیراراکه ازدرگذشت نابهنگام برادرگرامیتان ابرازمیکنم راپذیرفته و
مرانیزدرغم خویش شریک بدانید...
مرگ پایان کبوترنیست
نداجان
چه بسی سعادت نصیب این عزیزازدست رفته
گشت که مصادف بامولودیگانه منجی عالم بشریت مهدی موعود(ع)پروازبه ملکوت را
آغازیده واوج گرفته وبسان پرندگان سبکبال
برقاف قله عدم آرام گرفت...
نیما
نداجان تسلیت...
من که واژه هارابرای سرودن اشعارازپی هم قطارمیکردم کنون ازغم این داغ بزرگ واژه ای برای بیان نمی یابم!
غلونکرده ام اگرگویم
که زبان ازبیان وصف این حادثه بی عظیم قاصراست وپربیراهه نگفته ام ارکه گویم:
غزل خداحافظی این بزرگوارتلخ ترین شعری بودکه سرودم...
ندای عزیز..
خدایش بیامرزد
برادرگرامتان را
وخدابقای عمرپدرمهربان ودوست داشتنیتان را
برای شمابانوی بااحساس ودلسوزومهربان میسرسازد...
تسلیت ندای عزیز
تسلیت
وتسلیت
......
...
.{-35-}
دیدگاه · 1393/03/27 - 00:33 ·
6
Mohammad
toorar-ghaderi4.jpg Mohammad
قصه مرگ پسر ایرج قادری در سال 1351 + عکس

zoolal
zoolal
آغوش پدرم می گفت که
گرمای خورشید افسانه است !
دیدگاه · 1393/02/30 - 20:23 ·
6
رضا
رضا
امشب از اون شبهاست که سرعت اینترنت خیلی داغونه .
صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ