یافتن پست: #پدرم

orkhan
testere7-e1393453097203.jpg orkhan
اینم یه فیلم باحال که هفت قسمتشو دیدم قسمت 8 فیلم saw اره 3Dاخر اچ تی و ترسناکترین فیلم کلا عاشقشم
حامد دراگون
حامد دراگون
آقای مجری: کلاه قرمزی بگو ببینم؛ما برای چی خونه تکونی میکنیم؟؟کلاه قرمزی:برا اینکه پدرمون در بیاد ..! inam bara khoone tekooni eyd
دیدگاه · 1392/12/12 - 23:37 ·
4
محسن
محسن
ساعت چهار صبح است



من شام می خورم ،



و پدرم صبحانه...!



عجب فاصله ای است میان دو نسل...
دیدگاه · 1392/12/7 - 00:15 ·
3
soheil
08.jpg soheil
نیم ساعت پیش،

خدا را دیدم


که قوز کرده با پالتوی مشکی بلندش

سرفه کنان

در حیاط از کنار دو سرو سیاه گذشت

و رو به ایوانی که من ایستاده بودم آمد،

آواز که خواند تازه فهمیدم

پدرم را با او اشتباهی گرفته ام.
... ادامه
دیدگاه · 1392/12/3 - 12:25 ·
5
ოօհʂεղ
1378744905742741_orig.gif ოօհʂεղ
{-41-}{-35-}
hastii
images.jpg hastii
.
Noosha
Noosha
رفتم رب گوجه رو بردارم واسه مایه ماکارانی از دستم افتاد رو سرامیکای کف آشپزخونه...
یعنی الان دلم میخواد خودمو از همین طبقه سوم پرت کنم پایین...
حالا چطوری جمع کنم این همه شیشه خورده رو...وای خدااااااااااا همه کابینتا شده رب گوجه فرنگی....{-118-}
صوفياجون
صوفياجون
بود
ميروم در ايوان، تا بپرسم از خود

زندگي يعني چه؟

مادرم سيني چايي در دست

گل لبخندي چيد، هديه‌اش داد به من

خواهرم تكه‌ي ناني آورد، آمد آنجا

لب پاشويه نشست

پدرم دفتر شعري آورد، تكيه بر پشتي داد

شعر زيبايي خواند، و مرا برد به آرامش زيباي يقين

با خودم مي‌گفتم:

زندگي، راز بزرگيست كه در ما جاريست

زندگي فاصله‌ي آمدن و رفتن ماست

رود دنيا جاريست

زندگي، آبتني كردن در اين رود است

وقت رفتن به همان عرياني، كه به هنگام ورود آمده‌ايم

دست ما در كف اين رود به دنبال چه مي‌گردد؟

هيچ!!!

زندگي، وزن نگاهي است كه در خاطره‌ها مي‌ماند

شايد اين حسرت بيهوده كه بر دل داري

شعله‌ي گرمي اميد تورا خواهد كشت

زندگي درك همين اكنون است

زندگي شوق رسيدن به همان

فردايي است، كه نخواهد آمد

تو نه در ديروزي، و نه در فردايي

ظرف امروز، پر از بودن توست

شايد اين خنده كه امروز، دريغش كردي

آخرين فرصت همراهي با، اميد است

زندگي ياد غريبي است، كه در سينه‌ي خاك

به جا مي‌ماند

زندگي، سبزترين آيه، در انديشه‌ي برگ

زندگي، خاطر يك قطره، در آرامش رود

زندگي، حس شكوفايي يك مزرعه، در باور بذر

زندگي، باور درياست در انديشه‌ي ماهي، در تنگ

زندگي ترجمه‌ي روشن خاك است، در آيينه‌‌‌ي عشق

زندگي، فهم نفهميدن‌هاست

زندگي، پنجره‌اي باز به دنياي وجود

تا كه اين پنجره باز است، جهاني با ماست

آسمان، نور، خدا، عشق، سعادت با ماست

فرصت بازي اين پنچره را دريابيم

در نبنديم به نور، در نبنديم به آرامش پرمهر نسيم

پرده از ساحت دل برگيريم

روبه اين پنجره، با شوق، سلامي بكنيم

زندگي، رسم پذيرايي از تقدير است

وزن خوشبختي من، وزن رضايتمنديست

زندگي، شايد شعر پدرم بود كه خواند

چاي مادر، كه مرا گرم نمود

نان خواهر كه به ماهي‌ها داد

زندگي شايد آن لبخنديست، كه دريغش كرديم

زندگي زمزمه‌ي پاك حياتست، ميان دو سكوت

زندگي، خاطره‌ي آمدن و رفتن ماست

لحظه‌ي آمدن و رفتن ما تنهاييست

من دلم مي‌خواهد

قدر اين خاطره را دريابيم


{-41-}{-41-}{-35-}{-35-}
حامد@ پسر تنها
n00010877-b.jpg حامد@ پسر تنها
دستان خشکید ه ات را به من بده
مرا نوازش کن پدرم{-35-}
Morteza
1661544_206435019550012_381125057_n.jpg Morteza
فامیل دور :اقای مجری این نصیحت پدرم برام می کرد

وقتی تن کسی رو زخمی می کنی

دیگه بعدش نوازش کردنش فقط دردشو بیشتر می کنه

آقای مجری ما آدما چرا همیشه اول زخمی می کنیم بعد نوازش
... ادامه
دیدگاه · 1392/11/9 - 11:05 ·
2
NEGAR
NEGAR
ﺯﻥ : ﻧﻤﯽ ﺩﻭﻧﻢ ﭼﺮﺍ ﺍﯾﻨﻘﺪﺭ ﺳﺮﺩﻣﻪ ؟!
ﻣﺮﺩ : ﺧﻮﺏ ﭘﺎﺷﻮ کتتو ﺑﭙﻮﺵ !
ﺯﻥ : ﺑﺎ ﮐﺖ ﮔﺮﻡ ﻧﻤﯿﺸﻢ !
ﻣﺮﺩ : ﺑﺮﻭ ﺟﻠﻮﯼ ﺑﺨﺎﺭﯼ !
ﺯﻥ : ﺁﺧﻪ ﺧﯿﻠﯽ ﺳﺮﺩﻩ ﺍﻭﻧﺠﺎ ﻫﻢ ﮔﺮﻡ ﻧﻤﯿﺸﻢ !
ﻣﺮﺩ : ﺑﺮﻭ یه ﭘﺘﻮ ﺑﯿﺎﺭ ﺟﻠﻮﯼ ﺑﺨﺎﺭﯼ ﺑﻨﺪﺍﺯ ﺭﻭ ﺧﻮﺩﺕ !
ﺯﻥ : ﺧﻮﻧﻪ ﭘﺪﺭﻡ ﮐﻪ ﺑﻮﺩﻡ ﻭﻗﺘﯽ ﺳﺮﺩﻡ میشد ﻣﺎﻣﺎﻧﻢ ﻣﻨﻮ ﺑﻐﻞ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ ﺗﺎ ﮔﺮﻡ ﻣﯿﺸﺪﻡ !
ﻣﺮﺩ : ﻫﻤﯿﻦ ﻣﻮﻧﺪﻩ که ﺗﺎ ﺁﺧﺮ ﺯمستون ﻣﺎﺩﺭﺗﻮ ﺑﯿﺎﺭﯾﻢ ﺧﻮﻧﻤﻮﻥ !!
زن: {-15-}
دوباره زن: :!
سه باره زن: {-60-}
چارباره زن:{-31-}
دیدگاه · 1392/10/22 - 22:35 ·
4
...
عروسک های کوچک و زیبا(02).jpg ...
""عروسک ویترینی""
یک روزی همه آرزوم بودکه بخرمت
داشته باشمت
مال من باشی
به پدرم گفتم:شال وکلاه کرد
ورفتیم:وتوروخریدیم
و
آوردمت خونه
حرف مادرم هیچوقت یادم نمیره
که میگفت:اون عروسک پشت ویترین یه عمرتنهابوده...
وبه تنهایی خوکرده...
خوب فکراتوکن...
ابتدابه حرفاش توجهی نمیکردم..
چراکه چشم من فقط اونوگرفته بودوبس...
ولی..
ولی...
حالاکه رفته و
تنهام گذاشته...
میفهمم مادرم چی میگفت...
اما
پدرم وقتی که رفت
بی تفاوت گفت:
غصه نخور...
یکی بهترشوبرات میخرم...
پدرم
ولی
هرگزبهم نگفت:
تکلیف دل شکسته ام چی میشه!
متن ازنیما
{-38-}
دیدگاه · 1392/10/13 - 19:38 ·
7
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
1387986674490045_large.jpg shaghayegh(پارتی_السلطنه)
ReyHaNE (دختر همسایه)
ReyHaNE (دختر همسایه)
WHEN I CAME DRENCHED IN THE RAIN

وقتی خیس از باران به خانه رسیدم
BROTHER SAID : “ WHY DON’T YOU TAKE AN UMBRELLA WITH YOU?”

برادرم گفت: چرا چتری با خود نبردی؟
SISTER SAID:”WHY DIDN’T YOU WAIT UNTILL IT STOPPED”

خواهرم گفت: چرا تا بند آمدن باران صبر نکردی؟
DAD ANGRILIY SAID: “ONLY AFTER GETTING COLD YOU WILL REALISE”.

پدرم با عصبانیت گفت: تنها وقتی سرما خوردی متوجه خواهی شد
BUT MY MOM AS SHE WAS DRYING MY HAIR SAID”

اما مادرم در حالی که موهای مرا خشک می کرد گفت
“STUPID RAIN”
باران احمق
THAT’S MOM!!!
... ادامه
دیدگاه · 1392/10/11 - 17:56 ·
5
bamdad
bamdad
نیم ساعت پیش ،

خدا را دیدم قوز کرده با پالتوی مشکی بلندش

سرفه کنان در حیاط از کنار دو سرو سیاه گذشت

و رو به ایوانی که من ایستاده بودم آمد ،

آواز که خواند تازه فهمیدم ،

پدرم را با او اشتباهی گرفته ام !

حسین پناهی
... ادامه
دیدگاه · 1392/10/8 - 22:05 ·
8
bamdad
bamdad
عجیب است

نه به پدرم رفته ام، نه مادرم!

من بر باد رفته ام...
دیدگاه · 1392/10/4 - 23:02 ·
9
...
imam%20zaman%20(1).jpg ...
میگن سه شنبه هاموعددیدارمنجیه..
میگن:یه چاه هست توجمکران که میتونی دلنوشته هاتوبنویسی وبندازی توش تاآقابخونه وحاجت روات کنه...
امشب هم سه شنبه است..
اگه الان جمکران بودی حرف دلت چی بود..
چی مینوشتی واسه آقا؟؟
... ادامه
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
89791537403547817299.jpg shaghayegh(پارتی_السلطنه)
اگر کمی چشمانــــــــم را سیاه کنم ... تغییـــــــر میکنم!!!

لاکــــــــــ بــــــــزنم!!!

پاشنه های کفشــــــــم بلند باشد!!

با گل سری کوچک زیبایی موهــــــــــایم زیباتر میشود!

با نگاه دخترانه ام ...

دلِ پدرم را میلــــــرزانم!

با اشکــــــــــــم دلش نــــــــــرم میشود!

خـــــودم را برای " آدمــــــــــش " لـــــــوس میکنم!!!

گاهی ضعیف تر از تو باشم و کمکم کنی..!

تکیه میکنم به مَــــــرد زندگی ام!!!

مـوهای ژولیده ی صبح...

صدای نخــــــراشیده ام در صبح!

شیطنــــــت برای کسی که دوسش دارم...!!

" بعـــــــــــــله"...

"زندگی دختـــــــــــــرانه ام را دوست دارم!"{-41-}
دیدگاه · 1392/10/3 - 01:11 ·
9
Morteza
Morteza
لیوان از دستم افتاد و شکست خودم گفتم:وای.

پدرم گفت: قسمت بوده

مادرم گفت:حیف شد
...
خواهرم گفت :خیلی قشنگ بود

برادرم گفت: کاشکی لنگشو داشتیم

ولی چرا وقتی قلب من شکست هیچ کس به فکرش هم نبود
... ادامه
دیدگاه · 1392/10/2 - 18:45 ·
10
zoha
zoha
این روز ها وقتی بوی سیگار میدهم...
پدرم دیگر به من چشم غره نمیرود...!!
شاید گمان میکند ، خطر سرطان ، از عطر تو بر لباسم کمتر است....!!
دیدگاه · 1392/10/1 - 20:32 ·
8
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
دیدین این فیلمارو که بچه گم میشه بعد پدرمادرشون پیداش میکنن نیم ساعت تو بغل همدیگه گریه میکنن؟ والا ما بچه بودیم گم میشدیم بعدِ اینکه پیدامون میکردن نیم ساعت مثه خر کتک میخوردیم{-7-}
صفحات: 1 2 3 4 5

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ