یه فکری میکنم نگران نباش عزیزم
1392/05/18 - 23:34من یه فکری کردم....بیا به رضا بگیم مارو مهمون کنه..خرج کم رو دستشه خب..ما باید به فکر باشیم
1392/05/18 - 23:37وای نه الان بشنوه غش میکنه میگه که درامدش 000000000 آجی ما مهمونش کنیم خوشحال شه
1392/05/18 - 23:38صوفیاااااا............از جیب نزن برای پسرا حتی مدیر خیلی با ادبمون
1392/05/18 - 23:41اشکال نداره صوفیا بالاخره درست میشه
1392/05/18 - 23:41رضاااا چی درست میشه؟من؟؟؟
1392/05/18 - 23:42فک کنم منظورش درآمدش بود
1392/05/18 - 23:43مائده اوضاع سایت . به اصلاح شماها امیدی نیست
1392/05/18 - 23:43رضااا آ آ تازه داشتم به کار خیر فکر میکردم..امیدی نیست دیگه؟؟؟؟
1392/05/18 - 23:45خب تبصره هم داریم کمی وقت بگذاریم همه درست میشن
1392/05/18 - 23:48مهناز جیگرتوووووووووووو
عزیزم شوخی کردم فداتشم شما هم تو قلب ما جا داری خانوم طلا
قربونت برم عروس خانم
1392/05/16 - 14:14لیلایی آب شدی چرا ؟؟؟؟؟ لپات چه سوراخن مثه پرسپولیس
1392/05/20 - 18:20یلداااااا توهین نداریم..با احترام برخورد کن با پرسپولیسم
1392/05/20 - 18:27بر ب ب
1392/05/21 - 05:52من متوجه نمیشم زیاد شنیدم این حرف و ولی نپرسیدم یعنی چی ولی محض اطمینان خودتی
1392/05/21 - 20:39یلدا خب بهم گفت عروس خانوم خخخخخ
1392/05/26 - 10:52پس به افتخار عروس خانوم گل
1392/05/26 - 11:10فکر میکردم بچه ها همه اینجا خوب باشن کسی مزاحم کسی نمیشه
واقعا متاسفم
مصطفی این بار تکرار بشه دیگه حساب کاربری غیرفعال و معلق نمیشه یکسره حذفش میکنم .
1392/05/13 - 19:38واقعا مزاحمم میشن؟؟؟؟؟؟؟؟
1392/05/13 - 19:38رضا یه لحظه فکر کردم با منی
اخه خطابت به من بود
مصطفی تو که دادش من هستی این چه حرفیه به تو اطمینان کامل دارم .
1392/05/13 - 19:48این کارامال توفیسه...
اینجاهمه داداش آبجی اند...
من خودم تو۱۵شبکه عضوم...اونجاهمه چی آزاده ولی ازبین همه اونهانمیدونم انتخاب اول وآخرمه...
احسنت نیما . اگه قرار بود این کارها تو نمیدونم هم باشه که اینجا میشد فیسبوق . همه با هم دوست هستند نفر اضافه رو پس میزنن .
1392/05/13 - 20:12رضا دمت داداش ...
1392/05/13 - 20:18خوب نیست اینقدر شبکه های دیگه رو بکوبونیدااانمیدونم نیاز به تعریف نداره چون کاملا مشخصه...اون چیزی که عیانه نیاز به بیان نیست
1392/05/13 - 22:10انیشتین برای رفتن به سخنرانی ها و تدریس در دانشگاه از راننده مورد اطمینان خود کمک می گرفت. راننده وی نه تنها ماشین او را هدایت می کرد بلکه همیشه در طول سخنرانی ها در میان شنوندگان حضور داشت بطوریکه به مباحث انیشتین تسلط پیدا کرده بود! یک روز انیشتین در حالی که در راه دانشگاه بود با صدای بلند گفت که خیلی احساس خستگی می کند؟
راننده اش پیشنهاد داد که آنها جایشان را عوض کنند و ...
او جای انیشتین سخنرانی کند چرا که انیشتین تنها در یک دانشگاه استاد بود و در دانشگاهی که سخنرانی داشت کسی او را نمی شناخت و طبعا نمی توانستند او را از راننده اصلی تشخیص دهند. انیشتین قبول کرد، اما در مورد اینکه اگر پس از سخنرانی سوالات سختی از وی بپرسند او چه می کند، کمی تردید داشت.
به هر حال سخنرانی راننده به نحوی عالی انجام شد ولی تصور انیشتین درست از آب درامد. دانشجویان در پایان سخنرانی شروع به مطرح کردن سوالات خود کردند. در این حین راننده باهوش گفت: سوالات به قدری ساده هستند که حتی راننده من نیز می تواند به آنها پاسخ دهد. سپس انیشتین از میان حضار برخواست و به راحتی به سوالات پاسخ داد به حدی که باعث شگفتی حضار شد!
دختر دانش آموزی صورتی زشت داشت. دندان هایی نامتناسب با گونه هایش، موهای کم پشت و رنگ چهره ای تیره.
روز اولی که به مدرسه جدید آمد، هیچ دختری حاضر نبود کنار او بنشیند .
نقطه مقابل او دختر زیبارو و پولداری بود که مورد توجه همه قرار داشت.
او در همان روز اول مقابل تازه وارد ایستاد و از او پرسید :
میدونی زشت ترین دختر این کلاسی؟
یک دفعه کلاس از خنده ترکید ...
بعضی ها هم اغراق آمیزتر می خندیدند.
اما تازه وارد با نگاهی مملو از مهربانی و عشق در جوابش جمله ای گفت که موجب شد در همان روز اول، احترام ویژه ای درمیان همه و از جمله من پیدا کند:
اما بر عکس من، تو بسیار زیبا و جذاب هستی .
او با همین یک جمله نشان داد که قابل اطمینان ترین فردی است که می توان به او اعتماد کرد.
و لذا کار به جایی رسید که برای اردوی آخر هفته همه می خواستند با او هم گروه باشند .
او برای هر کسی نام مناسبی انتخاب کرده بود. به یکی می گفت چشم عسلی و به یکی ابرو کمانی و...
به یکی از دبیران، لقب خوش اخلاق ترین معلم دنیا و به مستخدم مدرسه هم محبوب ترین یاور دانش آموزان را داده بود.
آری ویژگی برجسته او، تعریف و تمجیدهایش از دیگران بود که واقعاً به حرف هایش ایمان داشت و دقیقاً به جنبه های مثبت فرد اشاره می کرد.
مثلاً به من می گفت بزرگترین نویسنده دنیا و به خواهرم می گفت بهترین آشپز دنیا ! و حق هم داشت.
آشپزی خواهرم حرف نداشت و من از این تعجب کرده بودم که او توی هفته اول چگونه این را فهمیده بود.
سالها بعد وقتی او به عنوان شهردار شهر کوچک ما انتخاب شده بود به دیدنش رفتم و بدون توجه به صورت ظاهری اش احساس کردم شدیداً به او علاقه مندم.
پنج سال پیش وقتی برای خواستگاریاش رفتم، دلیل علاقهام را جذابیت سحرآمیزش میدانستم.
و او با همان سادگی و وقار همیشگی اش گفت:
برای دیدن جذابیت یک چیز، باید قبل از آن جذاب بود!
در حال حاضر من از او یک دختر سه ساله دارم. دخترم بسیار زیباست و همه از زیبایی صورتش در حیرتند.
روزی مادرم از همسرم سؤال کرد که راز زیبایی دخترمان در چیست؟
همسرم جواب داد :
من زیبایی چهره دخترم را مدیون خانواده پدری او هستم.
و مادرم روز بعد نیمی از دارایی خانواده را به ما بخشید.
شاد بودن، تنها انتقامی است که میتوان از زندگی گرفت.
آیا می دانید این داستان از کیست؟
ارنستو چه گوارا
خسیس ی گل چرا دادی؟؟؟؟؟؟؟ ما بت 2تا گل دادیم، همه دوتا اضافه میکنن شما 2تا کم کردی
1392/04/25 - 01:43فاریا
1392/04/27 - 01:01اتابک
1392/04/27 - 01:06باشه ناراحتی من میرم خب
1392/04/27 - 01:06ای بابا هنوز شما دوتا باهم مشکل دارین اجی مهناز ببخشش دیگه باشه گناه داره آخه داداشم آجی مهناز خواهش میکنم
1392/04/27 - 01:13اوووووووووووووووو چ ناز کن شدی واس من خودت گفتی سخت شد میام
صوفیا جون من کارش ندارم که شما دوتا بازی کنید نه حرف زدیم نه بش بی احترامی کردم هعی ...
خواستم ببینم نازم خریدار داره
1392/04/27 - 01:25آجی بیخی دیگه باید آشتی کنین خوبیت نداره دوتا دوست باهم قهر باشن خواهشا آشتی باشه
1392/04/27 - 01:27سوفیا جان کی قهره ؟ من دارم سر به سر مهناز میزارم
1392/04/27 - 01:31بردار مصطفی ما قرن چندمیم؟؟ دوران ناز کشیدن شما تموم شد فنیش
صوفیا فقط به عشق تو باش سلام و علیک میکنم
خب چرا سربه سرش میزاری نزار دیگه من مردم منوباش کیو با کی میخوام آشتی بدم ملات فکر بد میکنن ای وای نفسم بند اوومد بسلامتی خدارو شکر
1392/04/27 - 01:36یاوران مسم
(ای یاران مستم)
یاوران مسم
(ای یاران مستم)
من مس مخمور باده ی السم
(من مست مخمور باده ی ازلی هستم)
لطف دوس هاما موكم گرد دسم
(لطف دوست آمد محكم گرفت دستم)
شوله ی نارعشق برچی ژ پوسم
(شعله ی آتش عشق برخاست از پوستم)
شوله ی نارعشق برچی ژ پوسم
(شعله ی آتش عشق برخاست از پوستم)
خالی ژ خودی مملو ژ دوسم
(خالی از خودپرستی، سرشار از عشق به دوستم)
یاوران مسم
(ای یاران مستم)
یاوران مسم
(ای یاران مستم)
من مس مخمور باده ی السم
(من مست مخمور باده ی ازلی هستم)
لطف دوس هاما موكم گرد دسم
(لطف دوست آمد محكم گرفت دستم)
یاوران مسم
(ای یاران مستم)
یاوران مسم
(ای یاران مستم)
من مس مخمور باده ی السم
(من مست مخمور باده ی ازلی هستم)
لطف دوس هاما موكم گرد دسم
(لطف دوست آمد محكم گرفت دستم)
لطف دوس هاما موكم گرد دسم
(لطف دوست آمد محكم گرفت دستم)
فرماوه ساقی، باور مینای می
(گفت ساقی، بیاور جام می را)
سرشاكر ساغر، بدر پیاپی
(پر كن ساغر را و پیا پی بده)
پیاپی پر كرد، پیاپی نوشام
(پیا پی پر كرد، پیا پی نوشیدم)
تا كه دیده ی دل هجر له دوس نوشا
(تا كه چشم دل دوری دوست را احساس كرد)
تا كه دیده ی دل هجر له دوس نوشا
(تا كه چشم دل دوری دوست را احساس كرد)
شوله ی نارعشق برچی ژ پوسم
(شعله ی آتش عشق برخاست از پوستم)
شوله ی نارعشق برچی ژ پوسم
(شعله ی آتش عشق برخاست از پوستم)
خالی ژ خودی مملو ژ دوسم
(خالی از خودپرستی، سرشار از عشق به دوستم)
یاوران مسم
(ای یاران مستم)
یاوران مسم
(ای یاران مستم)
من مس مخمور باده ی السم
(من مست مخمور باده ی ازلی هستم)
لطف دوس هاما موكم گرد دسم
(لطف دوست آمد محكم گرفت دستم)
لطف دوس هاما موكم گرد دسم
(لطف دوست آمد محكم گرفت دستم)
ای دل تا كسی چو خم نای و جوش
(ای دل تا كسی همچو خم نیاید به جوش)
ای دل تا كسی چو خم نای و جوش
(ای دل تا كسی همچو خم نیاید به جوش)
ای دل تا كسی چو خم نای و جوش
(ای دل تا كسی همچو خم نیاید به جوش)
حلقه ی بنده گی عشق نه كی وگوش
(حلقه ی بنده گی عشق را نكند به گوش)
محرم نمبو هرگز و اسرار
(محرم نمی شود هرگز به اسرار(عشق))
محرم نمبو هرگز و اسرار
(محرم نمی شود هرگز به اسرار(عشق))
نخل اومیدش دوسی نادی بار
(نخل امیدش دوستی نمیدهد بار)