ای وای صوفیاکی تولدش بود؟ من اصن نمیدونستم ... مگه اون موقع سایت باز بود؟؟
مصطفی ببخشید من اصن نمیدونستم اما برات جشن میگیرم اما حالا نمیتونم واست کیک درست کنم باید تا شب بم فرصت بدی خودت میدونی که یکم کار داره
فعلا این #تولدتـــــــــــــــــــ#مبــــــــــــــــارکـــــــــــــــــ رو داشته باش تا واست کیک درست کنم
هی هی هی چه فازه سنگینی همه چی سفید سیاهه چیزی رنگی نی بازم منو یه جسم لشو بی حال دوباره رنگه پوسته شده کچه دیوار وای انقد کشیدم که نمیگیره خندم با چشمام قفلم به این آتیشه رو فندک یه اتاق تاریک با بوی دود گاهی چه بخت گندی داری تو جیب خالی نگو که هستیم رنگ مشابه من یه عمره رو صورتم خنده قاچاقه من مردم پسر یه عقدم که سر تا پای مسیرو همیشه خوردم به سنگ اگه که مردم حلال کنید اما آره تا الان ساختم ولی الان بریدم از خودم از همه از میزه محکمه از فکره فرداها که روی مغزمه من مردم یا زندم دقیق نمیدونم یه زمین خورده خاکی از دنیا بدورم بی خی زندگی شدم که پره پیچو خمه رسیدم تهش کشیدم بیرون کل زیرو بمش اونقد بالاعم که نمیتونم حرفی بزنم اونقد میکشم تا بمیرم دل نمیکنم گوشت نشد به تنم اونکه تا حالا خوردم باختم هموناییم که تا حالا بردم ببین قانونشه فرصتاتو پشت سر میذاری اونوقتی که تو رویاهات داری چشماتو میمالی ولش کن بابا بزا یه بارم دنیا ببره قبل اینکه یکی تو رو 3 تا گل اون بزنه حسرت جفت پاهام واسه صاف وایسادن ببین چیه با وجدان خودم داستان دارم این رسمه روزگاره مثله تنه ماره دور دو دستتو تو زندگیت ادامه داره
جدی پس اینو نظز بده بینم الان گفتم از خودمه هنوز کامل نیسا
امشب چرا غ خانه را با چشم دل رو شن کنم
امشب لب پروانه را با چنتا بوسه تر کنم
امشب هوای دیگریس بی تو کجا منزل کنم
*دس نوشته پسر تنها *
میدونم که یک دفعه دیگه هیچ چیزی برنمیگرده و عوض نمیشه
میدونم که اشک چشمام هیچی نمیفهمه
دیگه بدون تو تو جهنمم نمیتونم زندگی کنم یا تو جهنن که باشم بدون تو زندگی رو نمیخوام....
من اینطوری اینو ترجمه کردم طبق اون چیزی که بلدم
#چقدر#گفتم#نرو....
چقدر گفتم بمان با من
بمان من بی تو میمیرم
چقدر گفتم بدون تو
یه دنیا غصه میگیرم
چقدر گفتم نرو عشقم
نرو من بی تو مجنونم
من حتی یک نفس بی تو
نمیتونم نمیمونم
چقدر گفتم عزیزی تو
تو امروزی تو فردایی
چقدر گفتم تو این زندون
برای من یه دنیایی
ولی رفتی و حالا من
شدم تنها و بی یاور
من اکنون در وجود خود
ندارم عشق را باور
چقدر باید تحمل کرد
چقدر باید مدارا کرد
چقدر باید درون خود
محبتها را حاشا کرد
خدایا دل بریدم من
خدایا من نمیمونم
خدایا بسه دلتنگی
نمیتونم نمیتونم
یه خواهش دارمت یارب
نکن دیگر تو دلبستم
که از بی معرفتهایت
دگر من خسته ی خستم
شاعر: بامداد #همشهری#من
وای
ممنونم صوفیا
عجب کاری کردی؟
به این زودی؟!!!!
عاشق این شعر هستم
یعنی نمیدونی که چه خاطره ای با این شعر دارم؟!!!!!
وقتی این شعر رو مینوشتم ، اشک امونم نمیداد
همینجوری اشک میریختم و اشک میریختم
وای چه شب سختی بود!!!!!!!
ممنونم ازت همشهری مهربون...
صوفياجون اجی از این عکس نوشته های دختر باس پسر باس بزار من میخوام
صوفياجون
قدرت گرفته توسط شِیرترانیکس
فارسی
.شبت بخیر.به امید دیدار
بعد بگین 
دیگه تا اخر عمر با هامونه باید بسازیم باش
Mostafa
1392/11/29 - 22:47
1392/11/29 - 23:05