یافتن پست: #نمیدانم

Noosha
pcb80b97520da401c4dfa4e5e5d9fb13d6_9458.jpg Noosha
نمیدانم چرا این روزها ...

هوای دلم مثل پاییز دلگیر است..

انگار قرار است اتفاقی بیافتد...

بغضم منتظر یک تلنگر...

چشمانم منتظر بارش..

قلبم اماده ی ایستادن....

هر چه هست...

زودتر بیفتد....
... ادامه
دیدگاه · 1391/07/30 - 15:19 ·
6
Mostafa
Mostafa
اگر سهراب سپهری در زمان ما دانشجو بود
اهل دانشگاهم
رشته ام علافیست
جیبهایم خالیست
پدری دارم

حسرتش یک شب خواب!
دوستانی همه از دم ناباب
و خدایی که مرا کرده جواب
اهل دانشگاهم
قبله ام استاد است
جانمازم نمره!

خوب میفهمم سهم آینده من بیکاریست
من نمیدانم که چرا میگویند
مرد تاجر خوب است و مهندس بیکار
و چرا در وسط سفره ما مدرک نیست
چشم ها را باید شست
جور دیگر باید دید

باید از مردم دانا ترسید!
باید از قیمت دانش نالید!
وبه آنها فهماند
که من اینجا فهم را فهمیدم
من به گور پدر علم و هنر خندیدم
... ادامه
دیدگاه · 1391/07/6 - 19:56 ·
4
نگار
نگار
خوبِ من؛

در پایانه ی شلوغ دنیا، بی تو خسته و سرگردانم

در این ناکجاآباد ، بدنبال بلیطی می گردم که من را به تو برساند ...

قیمتش را محبت تو درج کرده اند

نمیدانم این قلب سیاه را قابل میدانند یا نه !

خوبِ من

اشکهایم کوچکند و سیاهی هایم بزرگ

آه که در این گستره چه ناتوانم

خوبِ من

دستی برآر و قلبم را از غیر خودت بتکان؛

میدانم ، دستان مهربانت سیاه نمیشوند ،

اما قلبی را درخشان خواهی کرد

قلبی که آن را خرج رسیدن به تو خواهم کرد

وه که عطرِ دستانِ معطرت چقدر نزدیکند ،

انگار همیشه اینجا بوده اند ...
... ادامه
دیدگاه · 1391/07/6 - 14:34 ·
5
MONA
MONA
این روزها عجیب درگیر ِ سکوتم

حرفهایم نمیدانم چرا

به جای گلو

از چشمانم بیرون می آیند!!!!
دیدگاه · 1391/06/30 - 01:19 ·
9
Mostafa
Mostafa
تو را گم کرده ام امروز
و حالا لحظه های من گرفتار سکوتی سرد و سنگینند
و چشمانم که تا دیروز به عشقت میدرخشیدند
نمیدانم چه غمگینند
برایم چشمهای روشن تو
چراغ روشن شب بود
نمیدانم چه خواهد شد
پر از دلشوره ام بی تاب و دلگیرم
کجا ماندی؟
که من بی تو هزاران بار هر لحظه میمیرم...
... ادامه
دیدگاه · 1391/06/24 - 01:15 ·
3
melodi
melodi
دیگر نمیدانم که را باید صدا زد / این قلب را تا کی به طوفان بلا زد / من باغبان فصلهای انتظارم / تو خوب میدانی من اینجا بی قرارم .
melodi
melodi
مرا از شهر بیرون می پسندی / مرا مجنون مجنون می پسندی / نمیدانم چرا ای خنده ی محض / مرا با دیده ی خون می پسندی .
Seddigheh
Seddigheh
می دانم که نمی دانم<br>الهی می دانم که از جماعت نادان بندگان تو هستم<br>می دانم که هیچ فهمی از حکمت خالقیت تو ندارم<br>می دانم که میان عقل و وهم را نمی توانم درک کنم<br>می دانم از آن دسته افرادی هستم که هیچ تلاشی برای دانستن نکرده ام<br>میدانم که نخواستم بدانم میدانم که تورا بسیار چشم به راه گذاشتم<br>می دانم که نمیدانم چقدر مرا دوست داری<br>می دانم که...<br><br>و در نهایت، خیلی نمیدانم</strong>!<br><br>{-104-}
دیدگاه · 1390/07/15 - 01:39 ·
5
صفحات: 10 11 12 13 14

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ