یافتن پست: #هفته

Mostafa
Mostafa
بچه ها کلیک رو تبلیغ یادتون نره
bamdad
attach_4172.jpg bamdad
دلم تنگه...
برای دعا کردن واسه نیومدن معلم
برای خوندن قرآن اول صبحو سرود ایران اول هفته
برای خط کشی کنار دفتر مشق با خودکار آبی و قرمز
برای تخته پاکنو گچ های رنگی کنار تخته سیاه
برای ترس از سوال معلم
برای لیوان آبی که فلوت داشت
دلم برای همه ی دلــــــــــخوشی های کــــــــودکانه تــــنگ شده

:(
رضا
رضا
هر روز هفته میتونه روزی برای شروع باشه حتی اگر موعود و همیشگی نباشه .
رضا
رضا
جهت اطلاع روز مرد نزدیک است {-7-}
رضا
رضا
خواستم تست کنم ببینم چند نفر بهم تلنگر میزنن تو یک هفته 20 نفر شد .
hamed
hamed
خانومی که دنیای بعد از مرگ را دیده
سلام دیروز رفتم افسریه پیش دختر داییم موضوع جالبی رو برام تعریف کرد ،دختر داییم پیش دانشگاهیه وتهران هم دوره های پیش دانشگاهیش از تابستون شروع میشه . میگفت هفته پیش خانومی رو به دبیرستان آوردند که بسیار محجوب و زیبا بود چادری بر سر کرده پوشیه زده بود اما وقتی داخل شد پوشیه را برداشت .گفت میخواهم برایتان اتفاقی که برایم افتاده است را تعریف کنم دوستان من از زبان خود آن خانوم نقل میکنم؛ ۲۱ سالم بود دختر شر وشوری بودم نه اهل نماز نه روزه حتی آیه ای از قرآن را نخوانده بودم مگر به اجبار ودر مدرسه همیشه با تیپ فجیهی به بیرون میرفتم و مادرم را دل آزرده میکردم روزی داشتم از خیابون رد میشدم که ماشینی با من برخورد کرد ومرا ضربه مغزی کرد تا بیمارستان درد کشیدم ووقتی همه را بالای سر دیدم بیهوش شدم که یک دفعه دیدم خودم روی تختم اما دارم خودم را میبینم و متوجه شدم حالا روح هستم روح بشدت حرکت کرد بصورت پرواز روی زمین تا به تونلی رسیدم داخل صحرایی شدم در آنجا آقای بسیار زیبا و بلند قدی را دیدم که نورانی بود تا مرا دید روی برگرداند وپشت برمن کرد روح باز حرکت کرد خود را در اتاقی دیدم که دو صندوق در آن بود و موجودی بسیار ترسناک که همانا شیطان بود بطرفم آمد در صندوق باز شد فرشته ای بمن گفت در اینجا باید کار ای خوبت را از صندوق برداری بطرف او پرتاب کنی من هم شروع کردم و خوبی ها را بسمتش سوق دادم اما طولی نکشید صندوق خالی شد ‌و من تازه فهمیدم که ای وای من درآن دنیا چه کردم هیچ کار خیری ندارم ببه جای دیگری رفتم جهنم را دیدم به شدتی ترسناک بود که روحم تا شد روی زمین آنجا آتش نبود مواد مذاب بود باز همان موجود ترسناک را دیدم با لیوان آبی به سمتم آمد و گفت بخور و بنده من شو من عقب رفتم و پرت شدم باز به همان صحرای اولیه آن آقای بلند قد گفت ببریدش تا مواد مذاب بخورد تو جهنمی هستی در آن جاودانی دو موجود ترسناک مرا شلاق زدند شلاق هایی که بطور حتم اگر جسم بودم تمام استخوان هایم خورد میشد خوک هایی را دیدم که صورت آدم داشتند بسیار ترسناک بود یک دفعه تکانی خوردم و خود را روی تخت یافتم و دکترانی که شک میدادند آری واقعا برای لحظاتی مرده بودم از آن ببعد دیگر خطا نکردم حال۲۸ سال دارم من آن آقای نورانی را در خواب دیدم که لبخند زیبایی بمن میزد :-) . خلاصه که اینم از لحظات
... ادامه
Noosha
11139_8865.jpg Noosha
«عمو پورنگ» به خاطر ماجرای
تهیه‌کننده مجموعه برنامه‌های «عمو پورنگ» گفت: این هفته آخرین قسمت‌های برنامه کتابخانه عموپورنگ روی آنتن می‌رود و بعد از آن از بچه‌ها خداحافظی می‌کنیم.

«مسلم آقاجان زاده» در گفت و گو با فارس گفت: روزهای سه شنبه، چهارشنبه، پنجشنبه و جمعه آخرین قسمت های برنامه تلویزیونی «کتابخانه عمو پورنگ» به روی آنتن خواهد رفت و ما در قسمت آخر که روز جمعه پخش خواهد شد، از بچه ها خداحافظی خواهیم کرد.

وی درباره خداحافظی عمو پورنگ و دلایل آن به فارس گفت: در حقیقت طی سال گذشته ما از سوی برخی جریانات سختی های بسیاری کشیدیم. مثلا در بحث کلید یکسری جریانات به ما حمله کردند در حالی که ما بارها اعلام کردیم این ماجرا به هیچ عنوان ربطی به مسائل سیاسی نداشته و ندارد. یا درباره حضور اسپانسر در برنامه اصلا ما مقصر نبودیم و تصمیم گیرنده در این مورد نبودیم. اما یکسری جریانات که می خواستند آقای ضرغامی یا سازمان صداوسیما را بزنند، این ماجرا را دستاویز خود قرار دادند.

آقاجان زاده تصریح کرد: آقای دارابی تاکید دارند که سری جدید برنامه از ماه مبارک رمضان دوباره به روی آنتن برود اما ما قصد داریم با کسب اجازه از ایشان کمی استراحت کنیم. ساخت برنامه برای کودکان به فکر و خلاقیت نیاز دارد و در این رابطه ما به فکر یک یا دو سال استراحت و یا خداحافظی برای همیشه هستیم.

وی در پایان گفت: ما نیاز به تجدید قوا داریم و اگر آقای دارابی موافقت کنند، فعلا با آنتن خداحافظی می کنیم....
... ادامه
orkhan
orkhan
الا زنگ زدن پدر بزرگم مریض همه خاوادگی رفتن من نبردن رفتم تو حیاط میگم مامان من موندم بهم میگه تو با کامپیوتر بازی کن الا میایم نه به اون که بهم کامپیوتر نمیدن نه به این که الا میدن خلاصه خرم کردن ولی ای کاش چی میشد پدر بزرگم همیشه مریضه بود :دش
... ادامه
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
ســـــــَلآم{-99-}زود جــَوابَــــمو بدینــــــــآ{-38-}
مائده
مائده
و خوب میدانستم
دیگر هیچ نامه ای به مقصد نخواهد رسید ،
همان دَم که کبوترِ شکسته بالم به سنگِ جفا آرمید !
و تو میدانستی
آن همه علاقه
بعد از آن همه صبوری
برای حقیقتِ زندگی
در رویایی غریب ماند.
و می دانستم در خاموشی ات رازی نهفته است
گاهِ گم شدن را نمی پرسم ،
که دستهایم خالی است...
... ادامه
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
سلاااام....شب بخیر{-181-}
bamdad
bamdad
در امتحانات الهی حکمتی نهفته هست


روزی مصلحتـــش را خواهـــــی فهمیـــد


او فقط می خواهد که به او اعتماد کنی


پس با ایمانت قدم بردار نه با چشمانت.
... ادامه
دیدگاه · 1393/02/3 - 22:31 ·
6
bamdad
bamdad
نفرین به زمانه ای که در آن انگار

هر سال پس از دوهفته دیگر نو نیست....
دیدگاه · 1393/02/3 - 19:49 ·
4
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
ﻋﺎﻗﺎ ﮐﻢ ﮐﻢ ﺩﺍﺭﯾﻢ ﺑﻪ ﻟﺤﻈﺎﺕ ﻣﻠﮑﻮﺗﯽ ﻇﻬﻮﺭ ﮔﻮﺟﻪ ﺳﺒﺰ ﻧﺰﺩﯾﮏ ﻣﯿﺸﯿﻢ!{-7-}
zahra
zahra
سکوت سر شار از ناگفته هاست!

دلتنگي هاي آدمي را باد ترانه مي خواند

روياهايش را آسمان پر ستاره ناديده مي گيرد

وهر دانه برفي

به اشكي نريخته مي ماند .

سكوت سرشار از سخنان ناگفته است .

از حركات ناكرده، اعتراف به عشق هاي نهان

وشگفتي هاي بر زبان نيامده

در اين سكوت حقيقت ما نهفته است

حقيقت تو و من .
... ادامه
دیدگاه · 1393/02/2 - 08:41 ·
1
صوفياجون
Shahrokh - Haz Kardam.jpg صوفياجون
رضا
رضا
اگه از اون موقعی که کم آبی دریاچه ارومیه مشخص شده بود هفته ای 1 سطل آب میریختن تو دریاچه الان مشکلش حل شده بود فقط حرف میزنن .
zoolal
zoolal
چند وقت پیش پسر عموم با یه دختره دوست شد و تازگی ها رابطه شون جدی شد،
دختره دیوونش شده اینقد که رو دستش با تیغ نوشته نیما،
حالا چند هفته است تو فامیل جلسه می گبرن که چجوری به دختره بگن اسم این اصغره نه نیما!!!...{-7-}
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
سلام ب همه ....شبتون بخیر{-7-}
بدویین بیاین ک دلم براتون ی ذره شده{-23-}
zoolal
zoolal
سالهاست که می نویسم.
سال هایی که هر روزش را
به وضوح می بینم.
روز هایی که شب شد
به امید این که روز بعد ،
روز بهتری باشد.ولی همان
روز قبل بود که می آمد و می گذشت.
سهم من از زندگی ام
از بودن و شدن،شد داستان
روز ها،هفته ها،ماه ها
سال ها
شد خاطره
... ادامه
دیدگاه · 1393/01/23 - 11:31 ·
6
zahra
zahra
این آینه آسانسور معلوم نیست چه نیرویی توش نهفته که آدمو وادار به شکلک درآوردن می کنه
دیدگاه · 1393/01/21 - 10:43 ·
5
مائده
مائده
خانه ام سردِ سرد است،

من از خانه سرد تر؛
من از آدم برفی چند هفته پیش هم سردتر...!
این خانه ی سرد،
دوباره بهار می شود بی تو...
من هنوز زمستانم!
این بهار هم
با این بی تو رسیدنِ هر ساله اش
حوصله ام را دارد سر می برد....
... ادامه
NEGAR
63248913383658451305.jpg NEGAR
خدایا, بسه ........... بسه ............ به بزرگیت قسم مردم!

خدایا چه قدر هر هفته منتظر باشم, تا ببینمش؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

چه قدر برم و نرسم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

خدا ...........

اگه میخواد با کسی دیگه ای بخوابه,اگه چشماش میخواد هر صبح تو چشای کسه دیگه ای باز بشه,

اگه میخواد برای کسی دیگه ای ناز کنه, برای کسه دیگه ای آه آه کنه!!!!!!!!!!

خدااااااااااااااااااااا... نمیخوام

تو رو به خداییت ببرم

همین الان
خدا ....

چه قدر گریه؟؟؟؟؟؟؟؟چه قدر فکر؟؟؟؟؟؟؟؟؟ فکر اینکه شب عروسیش چی کار کنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

خدا - دیگه بالش زیر سرم ازم گله داره,دیگه چشم هام بام قهرن!!!!!!!!

خدا سرت رو درد نیارم, ولی امشب دعای منو بشنو..........
... ادامه
دیدگاه · 1393/01/18 - 19:52 ·
5
صفحات: 10 11 12 13 14

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ