یافتن پست: #پدر

حمید
525401_HQg5AAGq.jpg حمید
عشق حقیقی، داستان رومئو و ژولیت نیست که با هم از دنیا رفتند

بلکه حکایت مادر بزرگ و پدر بزرگ است که به پای هم پیر شدند . . .
bamdad
bamdad
امـــروز یکـ مرده شــور را دیـدمـ ...آنچنــان زیـبا می شست کـه لکه ای هم باقی نمیـماند ...اما نمیدانم چـرا پدرم از او خوشـش نمی آید !!!و مـدام گریه میکـند و مــادرم نیـز نـفرینش !!!او کـه مرد خوبـی اسـت مـن دوسـتش دارمـ ...فقـط کـاش ناخن هایـش را می گرفـتـ ...تمـامـ بدنـم را زخـم کـرد ...
:(
دیدگاه · 1393/05/17 - 21:14 ·
8
bamdad
bamdad
داستان باغبان و چیدن سیب(از زبان سیب)

دخترک خندید و
پسرک ماتش برد !که به چه دلهره از باغچه ی همسایه، سیب را دزدیده
باغبان از پی او تند دوید
به خیالش می خواست،
حرمت باغچه و دختر کم سالش را
از پسر پس گیرد !غضب آلود به او غیظی کرد !این وسط من بودم،
سیب دندان زده ای که روی خاک افتادم
من که پیغمبر عشقی معصوم،
بین دستان پر از دلهره ی یک عاشق
و لب و دندان ِ
تشنه ی کشف و پر از پرسش دختر بودم
و به خاک افتادم
چون رسولی ناکام !هر دو را بغض ربود…دخترک رفت ولی زیر لب این را می گفت:
” او یقیناً پی معشوق خودش می آید ! ”پسرک ماند ولی روی لبش زمزمه بود:
” مطمئناً که پشیمان شده بر می گردد ! ”سالهاست که پوسیده ام آرام آرام !عشق قربانی مظلوم غرور است هنوز !جسم من تجزیه شد ساده ولی ذرّاتم،
همه اندیشه کنان غرق در این پندارند:این جدایی به خدا رابطه با سیب نداشت

{-35-}
صوفياجون
صوفياجون
ﺩﺧﺘﺮ ﻭ ﭘﺴﺮﯼ ﻋﺎﺷﻖ ﻫﻢ ﻣﯿﺸﻦ ﻭ ﺗﺼﻤﯿﻢ
ﻣﯿﮕﯿﺮﻥ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﮐﻨﻨﺪ ﭘﺪﺭِ ﺩﺧﺘﺮ ﺑﻪ ﺷﺪﺕ ﻣﺨﺎﻟﻔﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﻪ . ﺩﺧﺘﺮ ﮐﻪ ﻧﻤﯿﺘﻮنه
ﺭﺿﺎﯾﺖ ﭘﺪﺭ ﺭﻭ ﺑﮕﯿﺮﻩ,ﺗﺼﻤﯿﻢ ﻣﯿﮕﯿﺮﻩ ﮐﻪ ﺑﺎ ﭘﺴﺮ
ﻓﺮﺍﺭ ﮐﻨﻪ ﭘﺪﺭ ﺩﺧﺘﺮ ﻭﻗﺘﯽ ﻣﺘﻮﺟّﻪِ ﻣﻮﺿﻮﻉ ﻣﯽ ﺷﻪ ﺑﺎ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝِ ﺍﻭﻧﻬﺎ ﻣﻮﺍﻓﻘﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﻪ یک
ﻫﻔﺘﻪ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﻋﺮﻭﺳﯽ ﺩﺧﺘﺮ ﺩﺭ ﭼﺎﻟﻪ ﺍی
ﻣﯽﺍﻓﺘﻪ ﻭ ﺗﻤﻮﻡ ﻟﺒﺎﺳﻬﺎﺵ ﮔﻠﯽ ﻣﯿﺸﻪ ﺩﺧﺘﺮ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﺑﺮ ﻣﯿﮕﺮﺩﻩ ﻭ ﻟﺒﺎﺳﺶ ﺭﻭ ﻣﯿﺸﻮﺭﻩ ﻭلی
ﺑﺎﺯ ﻟﮑّﻪ ﺍﯼ ﺭﻭﯼ ﻟﺒﺎﺳﺶ ﻣﯽ ﻣﻮﻧﻪ شب
ﻓﺮﺷﺘﻪﺍﯼ ﺑﻪ ﺧﻮﺍبهﺩﺧﺘﺮﻩ ﻣﯿﺎﺩ ﻭ ﺍﺯﺵ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﺩ ﮐﻪ ﺣﺘﻤﺎ ﺗﺎ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﻋﺮﻭﺳﯽ ﺍﻭﻥ ﻟﮑّﻪ ﻫﺎ ﺭﻭ ﺑﺮ ﻃﺮﻑ ﮐﻨﻪ ﻭﻟﯽ ﺩﺧﺘﺮ ﺧﻮﺍﺏ ﺭﻭ ﻧﺪﯾﺪﻩ ﻣﯿﮕﯿﺮﻩ ! ﺷﺐ ﺑﻌﺪ ﻫﻤﺎﻥ ﻓﺮﺷﺘﻪ به
ﺧﻮﺍﺏِ ﻣﺎﺩﺭﺵ ﻣﯿﺮﻩ ﻭ ﻫﻤﯿﻦ ﺩﺭ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﺭو
ﺍﺯ ﺍﻭﻥ ﻣﯽ ﮐﻨﻪ . ﻣﺎﺩﺭِ ﺩﺧﺘﺮ ﻟﺒﺎﺱ ﻫﺎ ﺭﻭ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﻣﯿﺸﻮﺭﻩ ﻭﻟﯽ ﺍﻭﻥ ﻫﻢ ﻧﻤﯿﺘﻮﻧﻪ ﻟﮑﻪ ﺭو
ﺑﺮﻃﺮﻑ ﮐﻨﻪ . ﻓﺮﺩﺍ ﺷﺐ ﺯﻧﮓِ ﺧﺎﻧﻪ ﺑﻪ ﺻﺪﺍ ﺩﺭﻣﯿﺎﺩ ﻭ ﺍﻭﻧﻬﺎ ﻣﺘﻮﺟّﻪ ﻣﯿﺸﻦ ﮐﻪ ﻫﻤﻮﻥ ﻓﺮﺷﺘﻪ ﺍﺱ ﮐﻪ ﻣﯿﺎﺩ ﺟﻠﻮ ﻭ ﯾﻪ ﺑﺴﺘﻪ ﺍﯼ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺩختر
میدﻩ . ﺩﺧﺘﺮ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﺗﺮﺳﯿﺪﻩ ﺑﻮﺩ به ﻓﺮﺷﺘﻪ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯿﮑﻨﻪ ﻓﺮﺷﺘﻪ ﻣﯿﮕﻪ : ﭘﻮﺩﺭ ﺷﺴﺘﺸﻮﯼ ﭘﺮﺳﯿﻞ ﺑﺎ ﻗﺪﺭﺕ تمیز
ﮐﻨﻨﺪﮔﯽ ﻓﺭﺍﻭﺍﻥ ﻟﮑﻪ ﻫﺎﺭﻭ ﺍﺯ ﺑﯿﻦ ﻣﯿﺒﺮﻩ ﻭ ﻫﯿﭻ ﺭﺩﯼ ﺍﺯ ﻟﮑﻪ ﻫﺎ ﺑﺎﻗﯽ ﻧﻤﯿﻤﻮﻧﻪ " ﺷﺴﺘﺸﻮ ﯾﻌﻨﯽ ﭘﺮﺳﯿﻞ ....
ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﺍﮔﻪ لایک نکنین ﺩﯾﮕﻪ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ
ﺩﺍﺳﺘﺎناﯼ ﻗﺸﻨﮓ ﻧﻤﯿﺬﺍﺭﻡ !!{-18-}{-18-}{-18-}{-7-}{-7-}{-7-}{-11-}{-7-}
bamdad
bamdad
ساعتم را متوقف کرده ام ،
بی کوک،
بی باطری،
تا حتی هوس یک ثانیه حرکت هم به سرش نزند…!
گور پدر دقایق!
بی تو بودن شمارش نمی خواهد…!!!

:(
دیدگاه · 1393/05/16 - 22:51 ·
7
ıllı YAŁĐA ıllı
ıllı YAŁĐA ıllı
از همه زوایا خر عست ، کاریشم نمیشه کرد ..../ 
bamdad
bamdad
زمان مکالمات تلفني:
قبول داريد ؟
پسر به پسر = 00:00:59
دختر به دختر = 00:29:59
مادر به پسر = 00:10:30
مادر به دختر = 00:59:00
پدر به پسر = 00:00:36
پدر به دختر = 00:03:35
پسر به دختر = 01:45:01
دختر به پسر = 00:00:05 (اونم زنگ زده بگه بهم زنگ بزن )

"در مورد آخر که من میگم 0 ثانیه ، فقط تک زنگه و در تماس که بهش زنگ بزنه"

{-27-}
رضا
رضا
تو این تعطیلات همه سمت یعنی یا سرازیر شدن جاده ها هنوز ترافیک هست خیابون شهر ها هم شلوغ .
صوفياجون
صوفياجون
از خونه همسایه صدای دادو فریاد و گریه میومد.{-18-}{-1-}{-11-}..
منم رفتم فهمیدم که دخترشون از خونه فرار کرده . منم راستش خجالت کشیدم بابام اینا اینو بگم بهشون گفتم بابا دزد ماشین همسایه رو برده
عاقا این پدر ما هم رفت که مثلا بهشون دلداری بده !!!!!!!!!!!!!!!!
گفت: ناراحت نشو بابا ! بالاخره از دستش راحت شدی !!!!!!!!!!!!!!
همش با دوستای پسرت میدیدمش!!!!!!!!!!
چند نفری سوراس بودن!!!!!!!!!!
هر دفعه پیش یکی بود!!!!!!!!!!
با خودم میگفتم اصن توان راه رفتن داره!!!!!!!!{-7-}!
بس که سوارش میشم!!!!!!!!
هر روز میخواستم بهت بگم ئلی نمیخواستم توی مسائلت دخالت کنم!!!!!!!!{-7-}
ولی باور کن راه دوری نمیتونه بره!!!!!!!!!
من مطمئنم که پیش یکی از این لات و لوتهای محله که !!!!!!!!!{-7-}
بعد از اینکه ازش استفاده کرد و خسته شد میاره میندازتش جلوی خونتون و فرار میکنه !!!!!!!!!!!!{-7-}
راستش خودمم یه بار سوارش شدم اما باهاش حال نکردم !!!!!!!!!!{-16-}
بابای دختره هم اکنون در CCU می باشد !!!؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
bamdad
bamdad
پدرم همیشه می گفت: به زندگی بعد از مرگ اعتقاد داشته باش امـــــا من با این مردم به مرگ قبل از زندگی اعتقاد پیدا کردم و هر روز میمیرم بی آنکه زندگی کرده باشم...

... حسین پناهی ...
... ادامه
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
دیشب مهمون داشتیم یه تعارف الکی زدیم گفتیم شما حق پدری بگردن ما داری . . . . . . . . . . عاقا کلید کرد هوا خنک شده اجازه بدین کولر خاموش کنم!{-15-}
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
1406312602203617_large.jpg shaghayegh(پارتی_السلطنه)
حالا هی بگین دخترا از سوسک میترسن...!!!!{-15-}{-7-}
mehrab
mehrab
به آدمی سفارش کردیم که به پدر و مادر خود نیکی کند / عنکبوت آیه ۸
دیدگاه · 1393/05/2 - 22:51 ·
4
soheil
soheil
ﺩﺍﻣﺎﺩ ﺍﺯ ﻋﺮﻭﺱ ﭘﺮﺳﯿﺪ : ﺁﯾﺎ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﻋﺮﻭﺳﯽ ، ﺩﻭﺳﺖ ﭘﺴﺮداشتی ؟ ﻋﺮﻭﺱ ﺳﮑﻮﺕ ﮐﺮﺩ … ﺩﺍﻣﺎﺩ داد ﺯﺩ ﮔﻔﺖ : ﺍﺯ اﯾﻦ ﺧﺎﻣﻮﺷﯽ ﭼﯽ ﺑﻔﻬﻤﻢ ؟ ﻋﺮﻭﺱ ﮔﻔﺖ : پدرﺳﮓ داد نزن دارم میشمرم
... ادامه
Morteza
mhjvm1i8ahh2h4i46txp.jpg Morteza
من در کشوری زندگی میکنم که شیرین 11 ساله با غیرت پسرونه برای خرج مریضی پدرش کار میکند چه کاری اشغال جمع کردن
من در کشوری زندگی میکنم که یه پسر 8 ساله روزی 2 کیلو میخ صاف میکنه که فقط خرج خانه در بیاورد پسری که تا به حال حمام ندیده نمیداند حمام چه شکلی است
من تو کشوری زندگی میکنم که یه دختر 25 ساله برا خرج دیالیز مادر و خرج سه خواهرش همه جوره کار میکند ولی تنش را نمیفروشد دختری که میگن ارزوت چیه میگه بتونم درس بخونم
گاههی چه خوبه به اطراف خود نگاه کنیم شیرین ها زیادن در این کشور
... ادامه
دیدگاه · 1393/05/2 - 11:17 ·
7
Majid
2.jpg Majid
به سلامتی پدری که دستاش مصنوعی ولی با همون دست مصنوعیش خرج خانوادش رو در میاره
لایک کن به افتخار همه ی پدر های زحمت کش...
دیدگاه · 1393/05/2 - 02:52 ·
8
Majid
2.jpg Majid
فقط دعا كنيد پدرم شهيد بشه!

خشكم زد. گفتم دخترم اين چه دعاييه؟

گفت:آخه بابام موجيه!

گفتم خوب انشاالله خوب ميشه، چرادعاكنم شهيد بشه؟

آخه هروقت موج ميگيردش و حال خودشو نميفهمه شروع ميكنه منو

و مادر و برادر رو كتك ميزنه! ، امامشكل ما اين نيست!

گفتم: دخترم پس مشكل چيه؟

گفت: بعداينكه حالش خوب ميشه ومتوجه ميشه چه كاري كرده.شروع

ميكنه دست و پاهاي همهمون را ماچ ميكنه و معذرت خواهي ميكنه.

ما طاقت نداريم شرمندگي پدرمون را ببينيم.

دعاكنيد پدرم شهيد بشه
... ادامه
دیدگاه · 1393/05/1 - 13:06 ·
4
Majid
59753537513152551970.jpg Majid
زندگی گل پسرای ایرانی
چندسال پیش یه روز جلوی تلویزیون دراز کشیده بودم،
فوتبال نگاه می کردم و تخمه می خوردم.
ناگهان پدرو مادر و آبجی بزرگ و خان داداش سرم هوار شدن و فریاد زدن که:
« ای عزب! ناقص! بدبخت! بی عرضه! بی مسئولیت! پاشو برو زن بگیر ». رفتم خواستگاری؛
دختر پرسید: « مدرک تحصیلیت چیه »؟ گفتم:
« دیپلم تمام »! گفت: « بی سواد! اُمل! بی کلاس! ناقص العقل! بی شعور! پاشوبرو دانشگاه ».
رفتم چهار سال دانشگاه لیسانس گرفتم ...... برگشتم؛
رفتم خواستگاری؛ پدر دختر پرسید: « خدمت رفتی »؟ گفتم: « هنوز نه »؛ گفت:
« مردنشده نامرد! بزدل! ترسو! سوسول! بچه ننه! پاشو برو سربازی ». رفتم دو سال خدمت سربازیُ انجام دادم برگشتم؛
رفتم خواستگاری؛ مادر دختر پرسید: « شغلت چیه »؟ گفتم: « فعلا کار گیر نیاوردم »؛ گفت: « بی کار! بی عار! انگل اجتماع! تن لش! علاف! پاشو برو سر کار ». رفتم کار پیدا کنم؛ گفتند: « سابقه کار می خوایم »؛ رفتم سابقه کار جور کنم؛ گفتن: « باید کار کرده باشی تا سابقه کار بدیم ». دوباره رفتم کار کنم؛ گفتن: « باید سابقه کار داشته باشی تا کار بدیم». برگشتم؛ رفتم خواستگاری؛ گفتم: « رفتم کار کنم گفتن سابقه کار، رفتم سابقه کار جور کنم گفتن باید کار کرده باشی ». گفتن: « برو جایی که سابقه کار نخواهد ». رفتم جایی که سابقه کار نخواستند. گفتن: « باید متاهل باشی ». برگشتم؛ رفتم خواستگاری؛ گفتم: « رفتم جایی که سابقه کار نخواستن گفتن باید متاهل باشی ». گفتن: « باید کار داشته باشی تا بذاریم متاهل شوی ». برگشتم؛ رفتم نیم کیلو تخمه خریدم دوباره دراز کشیدم جلوی تلویزیون و فوتبال نگاه کردم!
... ادامه
دیدگاه · 1393/04/31 - 04:10 ·
6
Majid
2-130.jpg Majid
خدایا
می‌خواهم برگردم به روزهای کودکی..
آن زمان‌ها که پدر تنها قهرمان بود
عشــق، تنـــها در آغوش مادر خلاصه میشد
بالاترین نــقطه‌ى زمین، شــانه‌های پـدر بــود
بدتـرین دشمنانم، خواهر و برادرهای خودم بودند
تنــها دردم، زانوهای زخمـی‌ام بودند
تنـها چیزی که می‌شکست، اسباب‌بـازی‌هایم بـود
و معنای خداحافـظ، تا فردا بود!
... ادامه
دیدگاه · 1393/04/31 - 02:49 ·
3
Majid
index.jpg Majid
شعر زیبای حمید مصدق

توبه من خنديدي و نمي دانستي

من به چه دلهره از باغچه همسايه

سيب را دزديدم

باغبان از پي من تند دويد

سيب را دست تو ديد

غضب آلوده به من كرد نگاه

سيب دندان زده از دست تو افتاد به خاك

وتو رفتي و هنوز،

سال ها هست كه در گوش من آرام،آرام

خش خش گام تو تكراركنان

مي دهد آزارم

و من انديشه كنان

غرق اين پندارم

كه چرا ، خانه كوچك ما سيب نداشت



جواب بسیار زیبای فروغ فرخ زاد :

من به تو خندیدم
چون که می دانستم
تو به چه دلهره از باغچه ی همسایه سیب را دزدیدی
پدرم از پی تو تند دوید
و نمی دانستی باغبان باغچه همسایه


پدر پیر من است
من به تو خندیدم

تا که با خنده خود پا

سخ عشق تو را خالصانه بدهم
بغض چشمان تو لیک

لرزه انداخت به دستان من و

سیب دندان زده از دست من افتاد به خاک

دل من گفت: برو

چون نمی خواست به خاطر بسپارد

گریه تلخ تو را

و من رفتم و هنوز

سالهاست که در ذهن من آرام آرام

حیرت و بغض تو تکرار کنان

می دهد آزارم

و من اندیشه کنان غرق در این پندارم
که چه می شد اگر باغچه خانه ما سیب نداشت...
... ادامه
دیدگاه · 1393/04/31 - 02:27 ·
1
شهرزاد
شهرزاد
ناگفته های "نزدیک"...

افسوس معلم رياضي هيچ گاه حساب روزهاي نبودن و بي كسي تورا نگفت
معلم انشا هيچوقت نگفت كه از محبت به تو انشا بنويسيم
گله داريم كه هيچ كس جغرافياي ظهورت را برايمان ترسيم نكرد
تاريخ غيبت را برايمان شرح ندادن و نگفتن كه چه كرده ايم كه...
اينگونه...
به تاريخ نبودنت عادت كرده ايم..
معلم اجتماعي به ما نگفت كه در اجتماع ما كسي هست كه نظاره گر ماست،
به جان خودمان آقا!! نگفتن..
وگرنه پيش رويت اينهمه گناه نميكرديم؛
اشكها و خوشحالي پدر و مادرمان از كارنامه ثلث آخرمان هنوز يادمان نرفته است؛
اي كاش يادمان ميدانند كه كسي هم هست كه هر روز كارنامه اعمالتان را مي بيند و از اعمال ما شاد و از گناهان ما گريان مي شود؛
و حالا همچون روزهايي كه از نيامدن معلم سركلاس خوشحال ميشديم و مهم نبود كه چرا نيامده..
و بهتر كه امروز نيامده..
در غيبت "غم هايت" را .."غصه هايت" را فراموش كرده ايم و سرگرم بازي هاي دنيا شده ايم...
... ادامه
bamdad
bamdad
قیافهٔ ساقه طلایی یه جوریه که انگار زیر دست ناپدری بزرگ شده!

{-9-}
رضا
رضا
جیرجیرکها خسته نمیشن کل روز صداشون میاد یه کمی استارحت هم ندارن .
صفحات: 5 6 7 8 9

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ