آنه...
تکرار غریبانه ی روزهایت چگونه گذشت...؟
وقتی روشنی چشم هایت در پشت پرده های مه آلود اندوه پنهان بود...
با من بگو از لحظه لحظه های مبهم کودکی ات;
از تنهایی معصومانه ی دست هایت; آیا می دانی که در هجوم درد ها و غم هایت;
و دوران ملال آور زندگی ات;
حقیقت زلالی دریاچه ی نقره ای نهفته بود...؟
آنه...
اکنون آمده ام تا دست هایت را;
به پنجه ی طلایی خورشید دوستی بسپاری;
و در آبی بیکران مهربانی ها به پرواز درآیی...
و اینک آنه! شکفتن و سبز شدن در انتظار توست...
در انتظار تو…
... ادامه
باشه یواش میرم خب ماشین برو باید بره خب بازمچشم
1392/10/19 - 00:25همه ماشینا بروان ولی باید با احتیاط رفت
1392/10/19 - 00:29نه بابا مال من هواپیماست نمیدونی که تو نمیدونم چی بهت بگم جته جت
1392/10/19 - 00:33چیه مگه
1392/10/19 - 00:37هواپیما سمند کره ای ( سوناتا)
1392/10/19 - 00:38این که تند نمیره زیاد
1392/10/19 - 00:42اوه اوه اوه این هاپیمای من 86 توما برام آب خورده پروازکنه تبریز تهران 5 ساعته رفتم
1392/10/19 - 00:44با 300 جریمه برگشتم
نکن این کارارو متین خطرناکه حادثه یه بار اتفاق میفته
1392/10/19 - 00:46گفتم به چشم الیه
1392/10/19 - 00:50افرین داداشی
1392/10/19 - 01:03