یافتن پست: #پیراهن

shaghayegh(پارتی_السلطنه)
506141_nHTApMum.jpg shaghayegh(پارتی_السلطنه)
پیراهن نگاه مرا مکش از پشت ....

که بر میگردم...

و بیخیال عزیزهای مصر ویعقوبهای چشم به راه،

چنان به خود میفشارمت !

که هفتادو هفت سال تمام ...

باران ببارد و گندم درو کنیم ....
... ادامه
دیدگاه · 1391/11/18 - 14:51 ·
9
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
walking.jpg shaghayegh(پارتی_السلطنه)
ای قطار ، راهت را بگیر و برو ! دیگر نه کوه توان ریزش دارد و نه ریزعلی پیراهن اضافه ، دیگر هیچ چیز مثل سابق نیست
دیدگاه · 1391/11/15 - 02:57 ·
7
♥ یلدا♥
wyaz8y7ekzfqwrvihsa9.jpg ♥ یلدا♥
مهم نیست چه سنی داری هنگام سلام کردن مادرت را در آغوش بگیر.

اگر کسی تو را پشت خط گذاشت تا به تلفن دیگری پاسخ دهد تلفن را قطع کن.

هیچوقت به کسی که غم سنگینی دارد نگو " می دانم چه حالی داری " چون در واقع نمی داني.

یادت باشد گاهی اوقات بدست نیاوردن آنچه می خواهی نوعی شانس و اقبال است.

هیچوقت به یک مرد نگو موهایش در حال ریختن است. خودش این را می داند.

به یک زن هم هرگز نگو که چاق شده است. او هم خودش می داند.

از صمیم قلب عشق بورز. ممکن است کمی لطمه ببینی، اما تنها راه استفاده بهینه از حیات همین است.

در مورد موضوعی که درست متوجه نشده ای درست قضاوت نکن.

وقتی از تو سوالی را پرسیدند که نمی خواستی جوابش را بدهی، لبخند بزن و بگو: "برای چه می خواهید بدانید؟"

هرگز موفقیت را پیش از موقع عیان نکن.

هیچوقت پایان فیلم ها و کتابهای خوب را برای دیگران تعریف نکن.

وقتی احساس خستگی می کنی اما ناچاری که به کارت ادامه بدهی، دست و صورتت را بشوی و یک جفت جوراب و یک پیراهن تمیز بپوش. آن وقت خواهی دید که نیروی دوباره بدست آورده ای.

هرگز پیش از سخنرانی غذای سنگین نخور.
...
... ادامه
♥ یلدا♥
005abandoned_train.jpg ♥ یلدا♥
چون واگنی فرسوده در راه آهنی خالی

از من چه باقی مانده جز پیراهنی خالی؟

دارد فرو می ریزد اجزای تنم در من

آن طور که دیواره های معدنی خالی

چون آخرین سربازِ شهری سوخته یک عمر

جنگیده ام در مرزهای میهنی خالی

حالا که سر چرخانده ام در باد می بینم

پشت سرم شهری است از هر روشنی خالی

گنجایش این جام ها اندازه ی هم نیست

من استکانم شد به لب تر کردنی خالی

آن باغبانم که پس از یک عمر جان کندن

از باغ بیرون آمدم با دامنی خالی



پانته آ صفایی بروجنی
... ادامه
دیدگاه · 1391/11/6 - 18:01 ·
4
♥ یلدا♥
005Baranist.jpg ♥ یلدا♥
سبز سبزم ، نفس باور من بارانیست

هیچکس جزتو دراندیشه ی من پیدانیست

حاصل دم زدن از عشق گل لبخنداست

گرچه شیرینی این خنده پس از گریانیست

متلاطم نشود بحر دلم از هرسنگ

به هوای تو هوای دل من طوفانیست

آدم از جنت اگر رفت بسودای تو بود

جنتی نیست درآن جا که رخ حوانیست

آی لیلای تمنای جنون آمیزم

عشق آغاز طریق تب بی پایانیست

عطر پیراهنت هرچند به من نزدیک است

باز انگار که تقدیر دلم کنعانیست



مهدی زکی زاده
... ادامه
دیدگاه · 1391/11/6 - 17:55 ·
4
شهرزاد
شهرزاد
شاید من کودکی هایم را جا گذاشته ام
شاید
شاید کودکیهایم در بین چین های پیراهن بچگیهایم جا مانده
یا در بین دستان عروسکم
شاید گربه ی روی سفال های روبروی پنجره ام چشمم زده بود
نمیدانم
پس چه شد که حرارت خورشید را دیگر روی بدنم حس نکردم
چه شد که صدای قهقهه هایم یادم رفت
من
کودکی هایم را میخواهم
ایکاش میشد پا بر زمین بکوبم و لج کنم
تا آن را پسم دهند
کاش میشد بار دیگر حرارت خورشید را حس کرد...‬
... ادامه
دیدگاه · 1391/11/4 - 09:33 ·
5
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
سرم چسبیدن به سینه ات را

می خواهد......

و چشم هایم خیس کردن پیراهنت را.......

عجب بغض پر توقعی دارم من............!!!!
iman
iman
ای قطار:راه خودت را بگیرو برو....نه کوه توان ریزش دارد و نه ریزعلی پیراهن اضافی....روزگار روزگار دیگریست........
دیدگاه · 1391/10/1 - 20:38 ·
3
هلیا
هلیا
پیشانی ام ...

چسبیدن به سینــه ات را میخواهد..

و چشم هایم خیس کردن پیراهنت را...
عجب بغض پرتوقعی دارم...
مــن امروز ..
Mostafa
Mostafa
آخه این چه وضعیه؟
پیراهن پاره مد شده ،
شلوار پاره مد شده،
کلاه سوراخ مد شد،
شال پاره هم مد شد؛
پس چرا این جوراب پاره مد نمیشه !
پس تا کی منتظر بمونم؟
... ادامه
mamadlsd
mamadlsd
آخه این چه وضعیه؟
پیراهن پاره مد شده ،
شلوار پاره مد شده،
کلاه سوراخ مد شد،
شال پاره هم مد شد؛
پس چرا این جوراب پاره مد نمیشه !
پس تا کی منتظر بمونم؟
... ادامه
justin
430782_10151127481585882_96201930_n.jpg justin
واویلا ، واویلا میلاد میداوودی . . . !

تلخ هست که 7 محبوبت زمانی برگرده که 10 آتیش پاره داره از تیم میره !

شاید تا الان خیلی از ما دوست نداشتیم که شماره 7 رو تن بازیکنی غیر از فرهاد ببینیم و الان همین حس رو نسبت به پیراهنی داریم که زمانی تن علی منصوریان بوده و مدتی میلاد میداوودی با همین پیراهن بارها مارو خوشحال کردش.

جدایی میلاد میداوودی تلخ هستش ، تلخ هستش که شعار دوست داشتنی واویلا واویلا دیگه از رو سکوها شنیده نمیشه ! میلاد میداوودی همیشه محبوب هواداران استقلال خواهد بود و همیشه به یادش خواهیم ماند ، به امید بازگشت پرقدرت این پسر آبی{-60-}{-60-}
دیدگاه · 1391/09/27 - 14:19 ·
4
شهريار
شهريار
در پي درخواست وزير آموزش و پرورش براي جداسازي كتاب درسي دختران و پسران ،‌ داستان دهقان فداكار در كتاب درسي دختران به صغراي فداكار تبديل شد!
داستان جديد:
صغرا خانم فداکار خیلی ناراحت شد اول خواست پیراهنش را در بیاورد به چوبدستی اش ببندد و به آتش بزند، بعد یادش آمد که لخت می شود و اگر چشم مسافران نامحرم به او بیفتد، خدا او را با چوبدستی اش در آتش جهنم می اندازد. بعد خواست چادرش را استفاده کند که یاد موهایش افتاد. سپس متوجه شد لازم نیست مثل مردها به هر بهانه ای لخت بشود، او زن است و خدا به او عقل داده لذا نفت فانوسش را ریخت روی چوبدستی اش و آن را آتش زد و چون دویدن برای زن بد است سلانه سلانه به طرف قطار رفت اما دیگر دیر شده بود و قطار با سنگ ها برخورد کرد و همه ی مسافران شهید شدند اما صغرای فداکار دین و اعتقادش را زیر پا نگذاشت.
... ادامه
saeid
211520_313.jpg saeid
لباس : رقابت کنندگان باید از لباس مخصوص جودو استفاده نمایند. پیراهن این لباس باید به اندازه کافی بلند بوده و روی باسن را بپوشاند آستینها باید آزاد بوده و بلندی آن به حدی باشد که بیش از نصف طول ساعد را بپوشاند، شلوار نیز باید آزاد باشد و حد اقل تا نصف ساق پا را بپوشاند . شرکت کنندگان کمربند سفید یا قرمزی را به عرض تقریبی 5 سانتیمتر ، مورد استفاده قرار میدهند. این کمربند باید به حد کافی بلند باشد به گونه ای که دوبار دور کمر پیچیده شود و در حدود 15 سانتیمتر نیز از طرفین بعد از گره آویزان بماند. همچنین کمربند باید محکم بسته شود تا از بیرون پیراهن جلوگیری نماید. (من لباسشو تنم کردم مثل هوله میمونه سنگینه)
... ادامه
Mostafa
Mostafa
شلوار رنگی بپوشید ولی خداییش دیگه کفش زرد و شلوار قرمز و پیراهن سبز نپوشید
اسمارتیز که نیستید آخه :|
دیدگاه · 1391/07/17 - 19:50 ·
6
Mostafa
Mostafa
بیاندیش ... نخند
به سرآستین پاره ی کارگری که دیوارت را می چیند و به تو می گوید،ارباب.
نخند!
به پسرکی که آدامس می فروشد و تو هرگز نمی خری.
نخند!
به پیرمردی که در پیاده رو به زحمت راه می رود و شاید چندثانیه ی کوتاه معطلت کند.
نخند!
به دبیری که دست و عینکش گچی است و یقه ی پیراهنش جمع شده.
نخند!
...به دستان پدرت،
به جاروکردن مادرت،
به همسایه ای که هرصبح نان سنگک می گیرد،
به راننده ی چاق اتوبوس ،
به رفتگری که درگرمای تیرماه کلاه پشمی به سردارد،
به راننده ی آژانسی که چرت می زند،
به پلیسی که سرچهارراه باکلاه صورتش رابادمی زند،
به مجری نیمه شب رادیو،
به مردی که روی چهارپایه می رود تا شماره ی کنتور برقتان را بنویسد،
به جوانی که قالی پنج متری روی کولش انداخته ودرکوچه ها جارمی زند،
به بازاریابی که نمونه اجناسش را روی میزت می ریزد،
به پارگی ریزجوراب کسی در مجلسی،
به پشت و رو بودن چادر پیرزنی درخیابان،
به پسری که ته صف نانوایی ایستاده،
به مردی که درخیابانی شلوغ ماشینش پنچرشده،
به مسافری که سوارتاکسی می شود و بلند سلاممی گوید،
به فروشنده ای که به جای پول خرد به تو آدامس می دهد،
به زنی که باکیفی بردو
... ادامه
MONA
MONA
باکی نیست

بگذار به سخره ات گیرند

بگذار تو را نفهمند

تو بمان

تمام کوچه

ابر آسمان

کفشدوزک پنهان میان دو برگ

همه شاهدند

عشق

تنها پیراهنی بود که به تو می آمد...{-35-}
دیدگاه · 1391/06/20 - 21:15 ·
7
Noosha
0.527400001313581801_parsnaz_ir.jpg Noosha
چه كسی میداند...
من...
امروز...
چند بار فرو ریختم...
چند بار دلتنگ شدم...
از دیدن کسی که...
فقط پیراهنش شبیه تو بود..
دیدگاه · 1391/06/14 - 02:22 ·
3
مجتبی جعفری
مجتبی جعفری
پادشاهی پس از اينكه بیمار شد گفت: "نصف قلمرو پادشاهی‌ام را به کسی می‌دهم که بتواند مرا معالجه کند". تمام آدم‌های دانا دور هم جمع شدند تا ببیند چطور می شود شاه را معالجه کرد، اما هیچ یک ندانست. تنها یکی از مردان دانا گفت: "فکر کنم می‌تواند شاه را معالجه کنم. اگر یک آدم خوشبخت را پیدا کنید، پیراهنش را بردارید و تن شاه کنید، شاه معالجه می شود".

شاه پیک‌هایش را برای پیدا کردن یک آدم خوشبخت فرستاد.

آنها در سرتاسر مملکت سفر کردند ولی نتوانستند آدم خوشبختی پیدا کنند. حتی یک نفر پیدا نشد که کاملا راضی باشد. آن که ثروت داشت، بیمار بود. آن که سالم بود در فقر دست و پا میزد، یا اگر سالم و ثروتمند بود زن و زندگی بدی داشت. یا اگر فرزندی داشت، فرزندانش بد بودند. خلاصه هر آدمی چیزی داشت که از آن گله و شکایت کند.

آخرهای یک شب، پسر شاه از کنار کلبه‌ای محقر و فقیرانه رد میشد که شنید یک نفر دارد چیزهایی می‌گوید. "شکر خدا که کارم را تمام کرده‌ام. سیر و پر غذا خورده‌ام و می‌توانم دراز بکشم و بخوابم! چه چیز دیگری می‌توانم بخواهم؟"

پسر شاه خوشحال شد و دستور داد که پیراهن مرد را بگیرند و پیش شاه بیاو
... ادامه
دیدگاه · 1391/04/12 - 08:17 ·
1
محمد
محمد
از داغ حسین اشک نم نم داریم / در خانه سینه تا ابد غم داریم پیراهن و شال مشکی آماده کنید/ یک هفته دگر تا به محرم داریم . . . .
abbasali
abbasali
<strong>ادامه از پست قبل</strong>10. پایگاه داده را در 3 جمله به برادرزاده 8 ساله خود توضیح دهید. 11. چند بار در روز عقربه های ساعت روی هم قرار می گیرند؟ 12. باید از نقطه A‌ به نقطه B بروید. از امكان رسیدن به نقطه B مطمئن نیستید. چه می كنید؟ 13. تصور كنید كمدی پر از پیراهن دارید. پیدا كردن یك پیراهن خاص بسیار مشكل است. برنامه شما برای مرتب كردن كمد چیست؟ لیست كامل سوالات را می توانید در این سایت مطالعه كنید؟ نظر شما درباره این سوالات چیست؟ فكر می كنید بتوانید با پاسخهایتان گوگل را قانع كنید؟
... ادامه
دیدگاه · 1390/07/22 - 23:38 ·
1
صفحات: 5 6 7 8 9

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ