خوشحالم که چه توی عمومی چه خصوصی رفتارم مبادی آداب بوده" توعمومی بهم نگفتن داداش توخصوصی بهشون بگم زن داداش! توچت روم هم که اصلا نرفتم... حاضرم هرکی بخواد.سوردموبدم خصوصیاموچک کنه کلا خصوصی وعمومیم یکیه.. ظاهروباطن یکی.. ....

آیا کسی از این مسابقه کسی خبر داشت ؟؟؟؟؟؟ مسابقه بزرگ نشان دادان باسن
در این مسابقه افراد تلاش میکنن باسن خود را به بهترین نحو به مسافرین داخل قطار نشان دهند .

#آگوئا #فرسکا #خیار
تعداد: 6 نفرزمان تهیه: 15 دقیقهمواد لازم• 4 عدد خیار متوسط، پوست کنده، دانه گرفته و خرد شده (حدود 5 پیمانه)• نصف پیمانه آب• نوک قاشق نمک• سه پیمانه مکعب های یخ• یک دسته کوچک نعناع یا ریحان (یک پیمانه)• یک عدد لیمو ترش•
شربت
قند• برش های باریک خیار (اختیاری)روش تهیه1. در مخلوط کن خیار، آب و نمک را با هم مخلوط کنید تا حسابی له و نرم شود. تکه های یخ و نعناع را اضافه کنید و دوباره مخلوط کنید تا یخ ها خرد شوند. آب لیمو را بگیرید و با
شربت
قند اضافه کنید. هنگام سرو می توانید برش های باریک خیار را داخل هر لیوان بیندازید. 2. برای تهیه
شربت
قند یک پیمانه آب و یک پیمانه شکر را با هم مخلوط کنید. داخل قابلمه بریزید و با شعله متوسط حرارت دهید تا زمانی که شکر حل شود. پس از خنک شدن آن را به آگوئا فرسکا اضافه کنید.
با این نوشیدنی های تَگَری جگرتان حال می آید

ﺍﻧﺼﺎﻑ ﻧﯿﺴﺖ ﺩﻧﯿﺎ ﺁﻧﻘﺪﺭ ﮐﻮﭼﮏ ﺑﺎﺷﺪ ﮐﻪ ﺁﺩﻡ ﻫﺎﯼ ﺗﮑﺮﺍﺭﯼ ﺭﺍ ﺭﻭﺯﯼ ﻫﺰﺍﺭ ﺑﺎﺭ ﺑﺒﯿﻨﯽ،ﻭ ﺁﻧﻘﺪﺭ ﺑﺰﺭﮒ ﺑﺎﺷﺪ ﮐﻪ ﻧﺘﻮﺍﻧﯽ ﺁﻥ ﮐﺲ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺩﻟﺖ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﺪ ﺣﺘﯽ ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺑﺒﯿﻨﯽ.

ﺑﻬﻮﻣﯿﻞ ﻫﺮﺍﺑﺎ

#یغما #گلرویی
#دیوار

دیوارِ کوچه‌ی‌ ما هم‌سن‌ و سالمونه‌ !

اون‌ سرگذشت‌ِ نسل‌ِ خاکسترُ می‌دونه‌ !

ما آرزوهامون‌ُ رو آجراش‌ نوشتیم‌ !

گفتیم‌ که‌ تو جهنم‌ دنبال‌ِ یه‌ بهشتیم‌ !

تو بچه‌گی‌ نوشتیم‌ : یا مرگ‌ یا مصدق‌ !

نفت‌ُ ترانه‌ کردیم‌ ، ما بچه‌های‌ عاشق‌ !

تو فصل‌ِ نوجوونی‌ داس‌ُ چکش‌ کشیدیم‌ !

اعدامِ زنبقا ر ُ با داس‌ِ حیله‌ دیدیم‌ !

فصل‌ِ جوونی‌ِ ما دیوارِ خسته‌ی‌ سَرد ،

پیراهن‌ِ قشنگ‌ِ شب‌نامه‌ رُ به‌ تن‌ کرد !

از آسمون‌ صدای‌ بال‌ِ کبوتر اومد !

تقویم‌ِ خون‌ ورق‌ خورد ! گفتن‌ قُرُق‌ سَر اومد !

امّا نشد رهایی‌ شعری‌ بشه‌ رو دیوار !

ما جنگُ دوره کردیم تو بُهت‌ِ دودُ رگبار !

وقتی‌ شقیقه‌هامون‌ جوگندمی‌ شد آخر ،

تو آسیاب‌ِ صبرِ اون‌ جنگ‌ِ نابرابر !

دیوارِ کوچه‌ زخمی‌ از خنجرِ بلا بود !

شعرای‌ یادگاریش‌ با اشک‌ِ مادرا بود !

اون‌ زخما رُ پوشوندن‌ با رنگ‌ُ ننگ‌ُ انکار !

گفتن‌ : نوشتن‌ از عشق‌ ممنوعه‌ روی‌ دیوار !

ما پا به‌ پای‌ دیوار ویرون‌ شدیم‌ ، تکیدیم‌ !

حرفای‌ قلبمون‌ُ رو آجراش‌ ندیدیم‌ !

حالا دیگه‌ رو دیوار چیزی‌ نمونده‌ باقی‌ ،

جز آگهی‌ِ مرگ‌ِ هم‌کوچه‌های‌ یاغی‌ !

هم کوچه های یاغی !

چیزی نمونده باقی !

چیزی نمونده باقی ...

در شهر بودم دیدم هرکس به دنبال چیزی می دود :
یکی به دنبال پول
یکی به دنبال چهره دلکش
یکی به دنبال لحظه ای توجه چشمان هرزگرد
یکی به دنبال نان
یکی هم به به دنبال اتوبوسی !
اما دریغ ؛ هیچکس دنبال خدا نبود و خدا به دنبال همه …

#روزنامه میخونین ؟ مثلا روزنامه #همشهری .

هیچکس تو را به خاطر نخواهد آورد
اگر افکار خوبت را چون رازی در سینه محفوظ داری.
خودت را مجبور به بیان آنها کن. به دوستان و
همه‌ی آنهایی که دوستشان داری بگو چقدر برایت ارزش دارند