دنبال یه شعر یا یه مطلب تازه بودم که رنجم رو دردم رو عشقم رو به تصویر بکشم چیزی که یه کم آرومم کنه چیزیکه حرف دلم باشه توی ادبیات ما پره از این اشعار انگار هرکسی یکبار زهر عشق رو چشیده و به دنبال اون زهر بیوفایی و اینکه کسی قلبش رو لگد کنه انگار من تنها نیستم اما این بازهم دردی از من درمان نمیکنه بغض به سختی گلوی من رو میفشاره چشمهام داره میباره اما بغضم خالی نمیشه قلبم انگار زیر لگدهای تو به خاک و خون کشیده شده چه درد عجیبی چه درد وحشتناکی در قلبم احساس میکنم. منکه بچه نیستم منکه سالها زیستمو احساسم رو به هیچکس ارزانی نداشتم و تو وتو وتو ای کاش هیچگاه تو رو نمیدیدم ای کاش هرگز ملکه ای نبودم که تو سرسپهدار فدائیان من باشی ای کاش هنوز همون سرسخت با اراده دیروز بودم که قلبم فقط در تسخیر آرزوهای بلندم بود. من و عشق و درد بیوفایی و رسوایی؟ اینها کی و کجا کنار هم جمع شدند که حالا دارند ذره ذره وجود من رو نابود میکنند. ای خدا قلب آزاد من کو؟ ای خدا زهرای تو چه شد؟ ای خدا التیام من تو بودی درد من تو و درمان من تو بودی پس چطور به این رنج مبتلا شدم؟ خدایا این از حد طاقت من فراتررفته تو بگو چه کنم. متین (میراثدار مجنون)
میراثدار مجنون بادقت بخون شاید اینها آخرین کلماتی باشه که بین ما رد و بدل میشه. روز اولی که باهات آشنا شدم بهت گفتم اگه قصدت دوستی باشه و چیزی جز ازدواج من نیستم و تو گفتی با این مسافت بین ما چه چیزی جز ازدواج میتونه ما رو به هم نزدیک کنه و من و تو بهم نزدیک شدیم به تو دلبستم و گمانم این بود که تو هم دلبسته ای از عشق میگفتی از میراثی که از مجنون به تو رسیده از روز نخست حرف بین ما خدا بود و امام حسین و حضرت عباس. تو سرسپهدار فداییان من بودی و من ملکه تو. چقدر کودکانه باورت کردم افسوس افسوس. تو از فاطمه گفتی که بالاخره مخش رو زدی و رفت ازدواج کرد و من گفتم مخ منو نمیتونی بزنی من بیخ ریش خودتم از سارا گفتی گه چقدر دور و برته و تو حتی به دستهاشم نگاه نمیکنی حالا من موندم قصه من رو داری برای کدام بینوای دیگه تعریف میکنی. اما من باورت کردم میتن. حالا برای کنار گذاشتن من هزار و یک دلیل پیدا کردی و من مات ومبهوت جز این فضای مجازی حالا که حتی موبایلتم خاموش کردی هیچ جایی نمونده که فقط تولدت رو بهت تبریک بگم@Matin_dada
شما که نزدیکش هستی سعی کن که خوب بشناسیش منکه قبول دارم نشناختمش اما عذرم موجهه اونقدر ازش دور بودم که فقط خام حرفهاش بشم شایدم موجه نیست و این دلیل خوبی برای ساده لوحی و حماقت نیست.
خانم زهرا
من نمیتازم تو هم باید درک کنی متینو خودش نخواسته من کاملا خبر دارم خانوادش نزاشتن این یه مرد کامله حرفش حرفه ولی به خانوادش و تصمیمات اونا اشراف کامل داره
حرفای شما درست اما خانوادش از ابتدا نبودن؟ قبل از اینکه کسی رو به جنون بکشه و قبل از اینکه با روح و روان کسی بازی کنه؟ شما کاملا خبر ندارین سارای عزیز. چیزی که بین من و متین بود رو فقط من خبر دارمو و متین و خدا. عشق خیلی مقدسه عشق جایگاه خیلی بلندی داره با یک کلمه که خانوادم اجازه ندادن عشق رو نمیشه صلاخی کرد.این ماجرای تلخ یک مقصر بزرگ داره و اون کسی نیست جز متین کسی که میراث مجنون رو به تباهی کشید
اون واقعا خوبه و چشم پاک اصلا مردی که هوسشو کنترل کنه یعنی می تونه هر کاری بکنه تو هم زیاد بهش نتاز اون هیچی به هیچکس نمی گه ولی می دونم اونم خب حدی داره دیونه میشه دیگه جلو دارش کسی نیست یه ابریه پاک و بی آلایش
نگران همه هست خدا می دونه واسلام خودتون می دونین خانم
بهش نمیتازم خودش میدونه چی میگم خودش میدونه چقد دوستش دارم چون تنها مردیه که تو زندگیم لایق عشق دیدمش. نگران نباش سارا من و متین خیلی وقته دیوونه شدیم اما نگران نباش جای من تو قلب اون و جای اون تو قلب من اونقد بزرگه که نگرانی هیچ معنی نداره.
سلام مصطفی هستم 32سالمه.
بخاطر آرامش وجدانم و اینکه شاید این متن ب دست امثال من برسه این متن رو مینویسم.
امیدوارم درسی باشه برای بقیه... چند سال پیش با پریسا آشنا شدم و چون دختر پاکی و معصومی بود بعد ازمشورت وتایید خانوادم باهم ازدواج کردیم. زندگی معمولی و آرومی داشتیم.بعداز دوسال کم کم هوس کردیم بچه دار بشیم. و من وقتی تصور میکردم بابا میشم تمام وجودم رو آرامش و یه حس خاص ک فقط بابا ها میتونن درک میکنن، فرا میگرفت. برادر و خواهرانم همه شون پسر داشتن. ولی من همیشه از خدامیخاستم بچم دخترباشه. باهمسرم توافق کردیم ک فقط یک بچه داشته باشیم و من از صمیم قلب آرزو میکردم بچمون دختر باشه. همسرم دوماه حامله بود ک باهم ب مشهد رفتیم و چون شوق و ذوق زیادی ب بچه داشتیم کلی لباس و عروسک خریدیم. پریسا بمن میگفت فقط از خدابخواه بچون سالم وصالح باشه. ولی من میخندیدم و میگفتم سالم باشه صالح باشه دختر باشه..... وقتی از مشهد اومدیم اتاق بچه رو تزیین و مرتب کردیم .گذشت وگذشت. پریسا 4ماهه حامله بود سونوگرافی رفت و دکتر گفت بچه تون سالمه و دختره... نمیتونم بیان کنم ولی خدارو بخاطر لطفش خیلی شکر کردیم. گذشت وگذشت.... من و پریسا بخاطر شرایطش رابطه زناشویی مستقیم نداشتیم.. ولی بخاطر روحیه پریسا و مخصوصا خودم نمیذاشتم رابطه جنسیمون سرد بشه.. متاسفانه ی کم اراده من سست شده بود. .یکروز ک با یکی از دوستام تو مغازه نشسته بودیم بهم پیشنهاد داد ک وقتیکه مادرش خونه نیس یکی از دوست دختراشو ببریم خونشون... منم شرایطم طوری بود ک دوستم بیشتر وسوسم میکرد...قبول کردم و ..... . گذشت... تا اینکه باز این کار و هر بار با یه خانم تکرار شد... دیگه احتیاجی نبود ک طرفه پریسا برم. از اینکارم لذت میبردم.. پریسا همش بمن کنایه میزد اما من جدی نمیگرفتم و میگفتم من منتظرم بچه مون بدنیا بیاد بعد رابطمون مثل سابق میشه. از صمیم قلب پریسا و بچه مون رو دوست میداشتم اما مثل کسی ک اعتیاد داره ب این کار وابسته شده بودم. اما اصلا فکرشو نمیکردم پریسا بمن شک کنه. پریسا هفت ماهه حامله بود ومن هی بیشتر تو لجنزاری ک بخودم درست کرده بودم غرق میشدم.ای کاش میشد ب گذشته بر میگشتم. ی شب ک عروسی دوست پریسا بود تصمیم گرفتم در نبود پریسا یکی از دخترها رو بیارم خونه.چند بار این کار رو قبلا انجام داده بودم.عصر پریسا بامن تماس گرفت و گفت با خواهرش ب آرایشگاه میره.منم ک فرصت رومناسب دیدم دختره رو ب خونمون آوردم ... حدودا یکساعت بعدش دختره رفت ومنم ک خیلی هول بودم ب پریسا زنگزدم هرچی زنگزدم جواب نداد. ب خواهرش زنگزدم اون گفت خبری از پریسا ندارم.دلواپس وعصبانی شدم. دوبار صدبار هزاربار زنگ زدم جواب نداد. داشتم دیوانه میشدم.شاید اگه حامله نبود بهش شک میکردم و دربارش فکرای بد میکردم. ساعت7شب بود.و خبری از پریسا نبود. کفشامو پوشیدم ک برم بیرون ک یکدفعه دیدم هر سه تا کفش پریسا سرجاشه.تعجب کردم.اومدم یکی یکی اتاق و آشپزخونه رو نگاه کردم .ترس تو دلم افتاد ک نکنه پریسا خونه بوده و همه چی رو دیده.. حمام و توالت رو هم نگاه کردم فقط تو کمد لباس نگاه نکرده بودم. در کمددیواری رو باز کردم..... پریسا توکمد بود اما انگار خودشو ب خواب زده. زبونم بند اومده بود نمیدونستم چی بگم ...گفتم تو اینجایی ؟؟ مگه آرایشگاه نبودی؟؟ جواب نداد... وقتی تکونش دادم ی دفعه افتاد.. لباسش غرقه ب خون بود.. پریسا رگ دستش رو زده بود..و من اصلا باورم نمیشد..او همه چی رو کامل دیده بود... وقتی اونو ب بیمارستان رسوندم او تموم کرده بود دکتر گفت بخاطر خونریزی شدید مادر و بچه هردو مردن...تموم دنیا بر سرم خراب شد هنوز همه از من میپرسن چرا..مگه چ مشکلی داشتید ک پریسا خودشو کشت و فکر بچه تو شکمش رو هم نکرد... ومن فقط نگاشون میکنم و حرفی ندارم بگم.بیمارستان دوتا جنازه تحویلم داد. حالم خییلی خرابه..ب کسی چیزی نگفتم و لی زندگی ک بعد از پریسا برام مونده از عذاب طناب داربدتره. بی اختیار ب اتاق دخترمون میرم و ساعتها زانو میزنم و اشک میریزم ومیشینم لباسها و عروسکها رو نگاه میکنم.برگه های سونو و آلبوم عکس تنها یادبودیه ک از پریسا و دخترم برام مونده. پریسا من اشتباه کردم اما این تقاصی نبود ک بخاطر یک لحظه لذت و نفهمی بخام پس بدم. تو حق زندگی داشتی. زندگی برای من تموم شده.پریسا فقط یک رویای کوتاه بود.بارها خواستم تیغ رو روی رگهام بکشم اما شهامتش رو ندارم. تیغی ک پریسا هفت بار رو دستاش کشیده بود...میخام برم اعتراف کنم اما برم چی بگم.؟؟ چی عوض میشه؟؟ پریسا برمیگرده؟؟ دخترم چی؟؟ یا امام رضا قول داده بودم ک دخترم بدنیا اومد سه تایی بیام پابوست.. پریسا خیلی ظالمی.. من صدبار گناه کردم بهت خیانت کردم اما تو یکبارب همیشه نابودم کردی.. هر روز سر خاکشون میرم.. ازشون معذرتخواهی میکنم..
واقعا این اتفاق برای خودت افتاده؟
اگه اینطور باشه که... چی بگم؟!
هیچ وقت نمیتونم این کاری رو که کردی توجیه کنم
فقط میتونم بگم متاسفم
اگه نخواسته بودی کامنت بذارم اصلا چیزی نمینوشتم
بازم بگم که متاسفم ، فقط همین
نقش پررنگ این دو مجری معروف ومحبوب برنامه کودک و نوجوان از شبکه دو سیما و تصویری از تولد امیرمحمد 19 ساله.
امیرمحمد متقیان که سال های سال در کنار داریوش فرضیایی اجرای برنامه داشته عکسی از دوران کودکیاش را منتشر و از چند نفر از دوستان و همکارانش تشکر کرد. امیرمحمد متقیان (متولد ۱۳ آذر ۱۳۷۴) مجری نوجوان برنامههای و همکار داریوش فرضیایی در برنامه تلویزیونی عموپورنگ است.
در دلنوشته ای که او منتشر کرده آمده است:
خیلی وقت بود منتظر بودم تا این عکس رو بزارم الان وقتش شد…این عکس ٤ماهگیم، ١٩ سالگی من پر از فراز و نشیب های زیادی بود، پر از اتفاقات خوب و بد که بیشترش رو در جریانید، یه چیز جالب اینکه امسال فهمیدم بیشتر آدم هایی که دوسشون دارم مثل خودم آذر ماهین پرچم آذر ماهیا بالاست یه تشکر باید بکنم از آدم هایی که امسال خیلی تولدم رو برام خاطره انگیز کردن 1- ستار ولی زاده 2- محمد کاشانی 3- احمد درویشعلی پور 4- مسلم آقاجانزاده 5- داریوش فرضیایی 6- ابراهیم شفیعی 7- ….. و ممنون از کسانی که برام پیام تبریک فرستادن به هر مدلی یه چیزی! همیشه وقتی بچه بودم میگفتم کی میشه من ١٨ سالم بشه ؟ و بزرگترا میگفتن بزرگ که بشی حسرت این روزارو میخوری الان میفهمم چی میگفتن… ممنونم از همتون که بهم قوت قلب میدین ، و اما اگه بخوام حس و حال این روزهام رو بگم باید بگم که واقعاً تو دو گانگیم ، دوگانگی، به قول معروف نمیدونم با خودم چند چندم برام دعا کنید، دوستون دارم، یاعلی
فریدون مشیری: عاشقم..... اهل همین کوچه ی بن بست کناری ، که تو از پنجره اش پای به قلب منِ دیوانه نهادی ، تو کجا ؟ کوچه کجا ؟ پنجره ی باز کجا ؟ من کجا ؟ عشق کجا؟ طاقتِ آغاز کجا ؟ تو به لبخند و نگاهی ، منِ دلداده به آهی ، بنشستیم تو در قلب و منِ خسته به چاهی...... گُنه از کیست ؟ از آن پنجره ی باز ؟ از آن لحظه ی آغاز ؟ از آن چشمِ گنه کار ؟ از آن لحظه ی دیدار ؟ کاش می شد گُنهِ پنجره و لحظه و چشمت ، همه بر دوش بگیرم جای آن یک شب مهتاب ، تو را تنگ در آغوش بگیرم.
ای کاش تو لیست مخاطبا یه اسم باشه که وقتی دلت میگیره اس بدی بگی حالم گرفته اونم نپرسه چته؟چرا؟چی شده؟
فقط بگه دلت غلط کرده وقتی منو داره بگیره....
.
.
.
.
.
.
.
.
.
ما ک بخیل نیستیم ولی هرکی داره ایشالا موقع اس دادن شارژش تموم شه
@, , , ,aghar daste man bood ...tamame shabhaye sal ra be namat mazadam...na yekshab ra........yadesh bekheyr, , , ,ki bood akhe be in hame khatere gand zad....dishab khabeto didam ke kheyli narahat boodi...emshab in posto be eshghe khodet gozashtam...rasti akset basi ziba bood...hamchon perances hakoli nagofte tome ke nemitonam begam...faghat toye ye jomle kholasash konam...★kheyli delam barat tang shode★. Taghdim be toee ke nashnakhtamat..
سر خاک من...!! اونی که بیشتر اذیتم کرد بیشتر گریه میکنه...!! اونی که نخواست مارو ببینه بالاخره میاد دیدنم...!! اونی که حتی نیومد تولدم زیر تابوتمو میگیره...!! اونی که سلام نمی کرد میاد برای خداحافظی...!! چه روزقشنگیه اون روز همه هستن...!! حیف که خودم نیستم...!
!...او ﻫﻢ ﺑﺎ ﺧﻨﺪﻩ ﻫﺎﯾﺶ در آﻏﻮش دﯾﮕﺮی، ﻣﺮا از ﯾﺎد ﻣﯽ ﺑﺮد
!...ﻣﻦ ﻓﻘﻂ ﺗﻨﻬﺎ ﮔﻮرﮐﻨﯽ را ﺧﺴﺘﻪ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ
و ﻣﺪاﺣﯽ ﮐﻪ اﻟﮑﯽ از ﺧﻮﺑﯽ ﻫﺎی ﻧﺪاﺷﺘﻪ ام ﻣﯿﮕﻮﯾﺪ !!!... و اﺷﮏ ﺗﻤﺴﺎح ﻣﯿﺮﯾﺰد و در آﺧﺮ ﻣﻦ ﻣﯽ ﻣﺎﻧﻢ و ﮔﻮرﺳﺘﺎن ﺳﺮد و ﺗﺎرﯾﮏ !!!...و ﻏﻢ ﻫﻤﯿﺸﮕﯽ ام ﮐﻪ ﻫﻤﺮاﻫﻢ ﻣﯽ ﻣﺎﻧﺪ
فریدون مشیری: عاشقم..... اهل همین کوچه ی بن بست کناری ، که تو از پنجره اش پای به قلب منِ دیوانه نهادی ، تو کجا ؟ کوچه کجا ؟ پنجره ی باز کجا ؟ من کجا ؟ عشق کجا؟ طاقتِ آغاز کجا ؟ تو به لبخند و نگاهی ، منِ دلداده به آهی ، بنشستیم تو در قلب و منِ خسته به چاهی...... گُنه از کیست ؟ از آن پنجره ی باز ؟ از آن لحظه ی آغاز ؟ از آن چشمِ گنه کار ؟ از آن لحظه ی دیدار ؟ کاش می شد گُنهِ پنجره و لحظه و چشمت ، همه بر دوش بگیرم جای آن یک شب مهتاب ، تو را تنگ در آغوش بگیرم.
آرزومه
که بارون بیاد بارونی سه چهارساعته
منم زیر بارون برای خودم قدم بزنم بدون اینکه به چیزی و کسی فکر کنم
بدون هیچ دغدغه و نگرانی
فقط خودم باشم و خودم هیچکسی کاری بهم نداشته باشه ………
سلام
این مشاعره به این صورته که هرکی ی بیت از شعر با کلمه ای که نفر قبلی میگه باید بگه و بعد هم خودش یک کلمه انتخاب کنی که نفر بعدی ادامه بده و ....
مثال کلمه ستاره
میون اسمون به این بزرگی ای کاش ستاره من میدرخشید...
دلم مثل؟
آيا ميدانيد ما تا به حال در دربي 6 گل نخورديم؟
آيا ميدانيد تا بحال به دست 3 نرفته ايم؟
آيا ميدانيد تا به حال ليگ برتر را با رتبه سيزدهم به پايان نرسانده ايم؟
آيا ميدانيد تمام لژيونرهاي ايراني شاغل در برترين تيم هاي اروپا پرسپوليسي بوده اند؟
آيا ميدانيد محبوب ترين بازيكن جهان پرسپوليسي است؟ (كريم باقري سال 2010)
آيا ميدانيد كريم باقري با 50 گل، گلزن ترين هافبك جهانه و ركورد بابي چارلتون (اسطوره يونايتد)رو شكست؟
آيا ميدانيد آقاي گل جهان پرسپوليسي است؟ (علي دايي)
آيا ميدانيد علي دايي از طرف فيفا 26امين بازيكن برتر جهان انتخاب شده و تنها آسيايي اين ليست بوده؟
آيا ميدانيد علي دايي تنها فرد ايراني جزو كميته فوتبال فيفاست؟
آيا ميدانيد شهريار فوتبال ايران توانسته با 109 گل زده بالاتر از بزرگاني چون پوشکاش و پله برترين گلزن تاريخ فوتبال ملي جهان باشد و وارد کتاب رکوردهاي گينس شود؟
آيا ميدانيد پرسپوليس پر افتخارترين تيم تمام ادوار ليگ ايران است؟ (پرسپوليس 9 بار قهرمان شده استقلال 8 بار. فک کنم فقط قهرماني مهمه نه دومي و سومي. اگه دومي و سومي مهم باشن بايد رفتن به دسته 3 هم مهم باشه)
آيا ميدانيد تمام ايراني هايي که به عنوان بازيکن سال آسيا انتخاب شده اند پرسپوليسي هستند؟
آيا ميدانيد مارادوناي آسيا پرسپوليسي است؟ (علي کريمي)
آيا ميدانيد ايمون زايد با حماسه 10 10 3 بهترين بازيكن هفته جهان شد؟
آيا ميدانيد تيم ملي در صعود به جام جهاني 1998 و 2006 مديون پرسپوليسي هاست ؟(2006 که 8 نفر فيکس پرسپوليسي بودن.
کاپيتانهاي تيم ملي در سه دوره جام جهاني: علي پروين 1978 و احمد رضا عابدزاده 1998 و علي دايي 2006)
آيا ميدانيد رکورد 17 برد پياپي از آن پرسپوليس است؟
آيا ميدانيد رکورد به پايان رسوندن يک ليگ بدون باخت فقط براي پرسپوليس است؟
آيا ميدانيد رکورد 21 گل در 21 بازي از آن فرشاد پيوس است؟
آيا ميدانيد ترکيب اصلي تيم ملي هميشه در اختيار ما بوده است؟
آيا ميدانيد رکورد حضور در ورزشگاه هاي ايران با 136000 نفر در ورزشگاه آزادي از آن پرسپوليس است؟
آيا ميدانيد تنها برد ايران در تمام ادوار جام جهاني به وسيله دو پرسپوليسي رقم خورده است؟
آيا ميدانيد پرسپوليس با 40 ميليون هوادار در سراسر قاره پهناور آسيا پر هوادارترين تيم اين قاره است؟
آيا ميدانيد کريم باقري تنها لژيونر ايراني بود که در فوتبال اروپا کاپيتان تيمش شد؟
آيا ميدانيد گل قرن رو هم يک پرسپوليسي زده؟
آيا ميدانيد پرسپوليس در ليگ 1377 با ميانگين 30 بازي و 65 امتياز شايسته ترين قهرمان تاريخ ليگ ايران بوده است؟
آيا ميدانيد پرسپوليس تنها تيم ايرانه که قهرمانيش را در 5 مرحله تکرار کرده است؟ (ليگ 50 و 52، ليگ 51 برگزار نشد، جام باشگاههاي تهران 5 بار متوالي از 1365 تا 1369، ليگ ايران 1374 و 1375، ليگ ايران 1377 و 1378، جام حذفي ايران 1388 و 1389، اين رکورد براي هر تيمي روياست)
آيا ميدانيد پرسپوليس تنها تيم ايران است که 3 بار قهرماني از بالاترين سطح مسابقات باشگاهي کشور را در يک سال بدست آورده است؟ (1366 جام باشگاههاي تهران، جام حذفي ايران و جام حذفي تهران)
آيا ميدانيد پرسپوليس در رقابت با استقلال در 20 دوره ابتدايي ليگ 13 بار در جدول رده بندي پاياني برتري مطلق خود را به اين تيم ديکته کرده است و اين تيم را به زيرش کشيده؟
آيا ميدانيد پرسپوليس تا قبل سال 1382 هيچ مقام زير سومي در ليگ نداشته است؟ (ولي استقلال 6 بار نهم، ششم، پنجم و چهارم شده است و يکبار هم به ليگ دسته سوم سقوط کرده است)
آيا ميدانيد سلطان علي پروين از سال 1360 تا 1372 و 1377 تا 1380 توانست 16 قهرماني رسمي داخلي و آسيايي براي مردمي ترين تيم ايران رقم بزند؟
کيسه هيچ گونه به ما نميخوري
کاش آدم میتونست هرجایی از حافظه اش رو که میخواد پاک کنه و هرجایی رو که میخواد پر رنگ کنه...
كاش ميشد زندگي رو رفرش كرد، ميشد و مرد و دوباره زنده شد، ميشد پوست انداخت...
كاش زندگي هم دنده عقب داشت!! میتونستی برگردی عقب و دوباره از اول شروع کنی...