برای گفتن نامت بهانه لازم نیست . . .
کافیست زبان باز کنم
کلمات خودشان
دنبال تو می گردند … !!!

سه بار متولد شدم!

اما قول می دهم یک بار بیشتر نخواهم مرد!

کافیست فقط

ترکم کنی!!!

من حوا...تو ادم...سیبی در کار باشد یا نه!در اغوش تو...بهشت جاریست...بوسه هایت طعم سیب میدهد...همین کافیست

میتوانم شــــاد باشم ،
راحـــت است . . !
کافیست چشمانم را ببندم و به خیـــال بروم . . .

نگران نباش ، نفرینت نمیکنم !
همین که دیگر جایت در دعاهایم خالیست ، برایت کافیست !!!

نگاهت کافیست تا در هوای آمدنت بمیرم…
تو همیشه دعوتی راس ساعت دلتنگی…
.

قلب عزیز لطفا خفه شو و در همه کارها “دخالت” نکن !

همان کـه خون “پمپاژ” کنی کافیست

اگر هم “خسته” شدی اجباری نیسـت به کار

روزی دو نفر در جنگل قدم می زدند.

ناگهان شیری در مقابل آنها ظاهر شد..

یکی از آنها سریع کفش ورزشی اش را از کوله پشتی بیرون آورد و پوشید.

دیگری گفت بی جهت آماده نشو هیچ انسانی نمی تواند از شیر سریعتر بدود.

مرد اول به دومی گفت : قرار نیست از شیر سریعتر بدوم. کافیست از تو سریعتر بدوم…

و اینگونه شد که شاخه ای از مدیریت بنام مدیریت بحران شکل گرفت !

فراموش کردنت کار سختی نیست

فقط کافیست دراز بکشم

چشمهایم را ببندم

و دیگر بیدار نشوم...

دلتنگی ادم ها

به وسعت دریاهاست

اما

برای پرکردنش

یک لیوان محبت کافیست ...

برای پروانه شدن پیله ی دستان تو کافیست..

برای نابود کردن یک فرهنگ
نیازی نیست کتابها را سوزاند
کافیست کاری کنید مردم آنها را نخوانند . . .

فقط گوشه چشمی از نگاه خدا برای خوشبختی همه انسانها کافیست
این نگاه را برایت آرزو میکنم …

قلب عزیز لطفا خفه شو و در همه کارها “دخالت” نکن !
همان کـه خون “پمپاژ” کنی کافیست
اگر هم “خسته” شدی اجباری نیسـت به کار . . .

خداجونم..برای خاموشی انتظارم،فقط یک فوت کافیست خاموشم کن خسته ام!

برای نابود کردن یک فرهنگ
نیازی نیست کتابها را سوزاند
کافیست کاری کنید مردم آنها را نخوانند . . .

هواي دو نفره داشتن . . . نه ابر میخواهد نه باران نه یک بعد ازظهر پائیزی . . . کافیست حــواسمان به هم باشد . . . / .

خدایا...
کاش اعتراف کنی جهنمی درکارنیست,
برای ماهمین روزهای برزخی زمینی کافیست...