یافتن پست: #کشت

ıllı YAŁĐA ıllı
یس.jpg ıllı YAŁĐA ıllı
دلواپس های بی همه کس . . . :|
Hosein
Hosein
ﺯﻥ ﺑاﺱ ﻭســــــط ﺳﺮﯾﺎﻝ ﻣﻮﺭﺩ ﻋﻼﻗﺶ . . .
.
ﯾﻬﻮ ﺑﺰﻧﻪ ﺷــــــﺒﮑﻪ ﻭﺭﺯﺵ ﺑﮕﻪ ﻋﺸــــــﻘـﻢ ﻓﻮﺗﺒﺎلتــــــــــ ﺷﺮﻭﻉ ﺷﺪ . . . ! ! !
.
ﺍﯾﻨﺎ ﺯﻥ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍن :|||||
Mohammad
3098_1837088199_amirkabir.jpg Mohammad
ببین یک لحظه یاد چه می کند !!!!!!!! حضرت آیت الله اراکی رحمة الله علیه می فرمودند: شبی خواب امیرکبیر را دیدم؛ جایگاهی رفیع و متفاوت داشت پرسیدم : چون شهیدی و مظلوم کشته شدی این مرتبت نصیبت گردید؟ با لبخند گفت: خیر سوال کردم : چون چندین فرقه ی ضاله را نابود کردی؟ گفت : نه . . . با تعجب پرسیدم : پس راز این مقام چیست؟ جواب داد : هدیه ی مولایم حسین علیه السلام است! گفتم : چطور ؟؟؟ با اشک گفت: آنگاه که رگ دو دستم را در حمام فین کاشان زدند، چون خون از بدنم می رفت، تشنگی بر من غلبه کرد. سر چرخاندم تا بگویم: قدری آبم بدهید، ناگهان با خود گفتم: میرزا تقی خان دو تا رگ بریدن، این همه تشنه ای! پس چه کشید، پسر فاطمه سلام الله علیها ؟ او که از سر تا به پایش زخم شمشیر و نیزه و تیر بود. از عطش امام حسین علیه السلام حیا کردم ، لب به آب خواستن باز نکردم و اشک در دیدگانم جمع شد ... آن لحظه که صورتم بر خاک گذاشتند، امام حسین علیه السلام تشریف آوردند و فرمودند: به یاد تشنگی ما ادب کردی و اشک ریختی و آب ننوشیدی. این هدیه ی ما در برزخ ؛ باشد تا در قیامت جبران کنیم...
Majid
Majid
یک روز لوبیا به نخود گفت:"زن من می شی؟!"

نخود از خجالت قرمز شد و گفت:" خدا مرگم بده! این چه جور خواستگاری کردنه؟!"

لوبیا گفت:"ای بابا! مگه چه کار باید بکنم؟!"

نخود گفت:" نه سلامی ، نه علیکی!"

لوبیا به خود امد و گفت:"ببخشید.سلام علیکم! زن من می شی؟!"

نخود گفت:" دِ بیا! این چه جور خواستگاری کردنه؟!"

لوبیا گفت:" ای دفعه اشکالش چی بود؟"

نخود تکانی به سرو گردنش داد و گفت:" ننه ای، بابایی، کس و کاری نداری که بیاری

خواستگاری؟"

چشم های لوبیا از اشک خیس شد و گفت:" تمام افراد خانواده ام در یک جنگ نابرابر به

دست ادم های شکم گنده کشته و خورده شدند."

نخود گفت:" حالا گریه نکن! چون این بلا هم بر سر پدرو مادر من اومده."

لوبیا گفت:" تسلیت عرض می کنم.حالا بعد از همه این حرفا زن من می شی؟"

نخود در حالی که به اسمان نگاه می کرد، گفت:"یک نخود تنها به هیچ دردی

نمی خوره،جز اینکه زن یک لوبیای تنها بشه."

لوبیا گفت:" واسه من شعر نگو! زن من می شی یا نه؟"

نخود لبخندی زد و گفت:" با اجازه نویسنده و خواننده های این قصه :

بله!"خیال باطلنیشخند
... ادامه
دیدگاه · 1393/02/15 - 07:19 ·
Majid
akserver.ir_13931036741.jpeg Majid
اصفهانیه توی اتوبان با سرعت ۱۸۰ کیلومتر می رفته که پلیس با دوربینش شکارش

می کنه و ماشینش رو متوقف می کنه. پلیس میاد کنار ماشین

و میگه گواهینامه و کارت ماشین !

یارو با لهجه ی غلیظ اصفهانی میگه :من گواهینامه ندارم. این ماشینم مالی من نیست

کارتا ایناشم پیشی من نیست … راستیش من صاحب ماشینا کشتم ا جنازاشم

انداختم تو صندوق عقب. چاقوشم صندلی عقب گذاشتم. حالاوم داشتم میرفتم از مرز

فرار کونم که شوما منو گیریفتین …

مامور پلیس که حسابی گیج شده بود بی سیم می زنه به فرماندش و عین قضیه رو

گزارش میده و در خواست کمک فوری می کنه؛ فرمانده ش هم بهش می گه که کاری

نکنه تا اون خودشو برسونه

فرمانده خیلی سریع خودشو به محل می رسونه و به راننده اصفهانی می گه:

آقا گواهینامه ؟


اصفهانیه گواهینامه اش رو از تو جیبش در میاره و به فرمانده می ده


فرمانده می گه آقا کارت ماشین ؟


اصفهانیه کارت ماشینو در میاره و می ده به فرمانده


فرمانده که روی صندلی عقب چاقویی پیدا نکرده با عصبانیت دستور می ده تا راننده در

صندوق عقب رو باز کنه


اصفهانیه در صندوق رو باز می کند و فرمانده می بینه که صندوق هم خالیست!



فرمانده که حسابی گیج شده بود به اصفهانیه میگه: پس این مامور ما چی میگه ؟


اصفهانیه می گه: چه میدونم والا جناب سرهنگ. لابد الانم می خواد بگه من ۱۸۰ تا

سرعت می رفتم !!خنده
... ادامه
دیدگاه · 1393/02/15 - 07:10 ·
Majid
438892_T2BcOaQf.jpg Majid
عروس :خودت بگو خلافت چیه؟


داماد :فقط ادامس زیاد میجوم.

آدامس !!!! حالا چرا آدامس میجوی ؟


بو سیگارو از بین میبره

مگه سیگار میکشی؟

اره بعد از عرق حال میده

مگه عرق میخوری؟

اره گیرایی تریاک رو زیاد میکنه

مگه تریاک میکشی؟

اره از بیکاری بهتره

مگه بیکاری؟

اره خوب همیشه که نمیشه دزدی کرد

مگه دزدی هم میکنی ؟

نه بعد اینکه از زندان اومدم بیرون دیگه دزدی نکردم .

مگه زندان بودی ؟

الکی فرستادنم اون تو . من که نکشتم طرف روخیال باطلخنده
... ادامه
دیدگاه · 1393/02/15 - 07:04 ·
ıllı YAŁĐA ıllı
tf6fan870pew9zg3vbch.jpg ıllı YAŁĐA ıllı


( ) {-130-} یعنی عاشقشم {-137-}



خانومیِ پشت میزی

نشستیُ هی کشته میدیُ

توی زنگ تفریحم

آویزونیم بهت مثه جا کلیدی



نه دیگه پا نمیدی

توی دلت ما رو راه نمیدی

دل سرد مثه یزیدی

ولی بازم واسم عزیزی



روسری رو میری عقب تو

ما داغ می کنیم مثه آدابتور

دورُ برت هست آدم پر

بپا نخورمت مثه آدمخور



پرت میکنه حواسمون خوشگله کلاسمون

هست نازُ مهربون خوشگله کلاسمون

چشماش رنگ آسمون خوشگله کلاسمون

هی کنار من بمون خوشگله کلاسمون



پرت میکنه حواسمون خوشگله کلاسمون

هست نازُ مهربون خوشگله کلاسمون

چشماش رنگ آسمون خوشگله کلاسمون

هی کنار من بمون خوشگله کلاسمون



چِشَم به درِ کلاسه تا تو بیای

قبل خودت بوی عطرت میاد

آخه میدونی که میدی کشته زیاد

با اون موی بلندتو چِشِ سیات



همه نگاها که شده خیره بهت

دلِ همه کلاس انگار گیرِ بهت

همه کَنه شدن نمیکنن ولت

اینا نمیدونن تو هم سنگ دلت



پاک کردی ما رو تو حواس پرت

پسرا کشیدن برات صف

از دور که میزنه لبات برق

دل منم میره برات ضعف



پرت میکنه حواسمون خوشگله کلاسمون

هست نازُ مهربون خوشگله کلاسمون

چشماش رنگ آسمون خوشگله کلاسمون

هی کنار من بمون خوشگله کلاسمون



خانوم نه پا میدی نه دست

حَدَقَل یه نگا بنداز از قصد

وای خانومی انگاری از دست تو ما خنگ شدیم

کاش تخته مثه تو جالب بود حالا یه چیزی من حالیم بود



میدونم دوس داری بم فوش بدی

ولی تقصیر خودتِ خوشگلی

تو کلاس بیدارم فقط به خاطر شما

رک بگم نبینمت مغزم میره کما



خوشگلِ دانشگاه، مشکلِ داشتنت

وای چقد قشنگه اون مانتوی کوتاه به تنت

خوشگلِ دانشگاه مشکل داشتنت

وای چقد قشنگه اون مانتوی کوتاه به تنت .
Noosha
Noosha
@bamy
عکس پروفایلت منو کشته خوشتیپ{-27-}{-7-}
bamdad
bamdad
شعری که تو را جان می بخشد ،

شاعرش را یکبار کشته است !

{-61-}
دیدگاه · 1393/02/11 - 23:30 ·
6
Noosha
13.jpg Noosha
نشستم.... خسته شدم... دیگر قایق نمیسازم... پشت دریاها هر خبری که میخواهد باشد باشد.... وقتی از تو خبری نیست.... قایق میخواهم چه کار....؟؟ مرا همین جزیره کوچک تنهایی هایم بس است......!
... ادامه
orkhan
orkhan
من برم صدا تلویزیون زیاد کنم اینطوری دارم میترسم :دی
hamnafas
hamnafas
آدم های احساساتی را باید کشت

میدانی راست میگویم

آدم های احساساتی به درد زندگی آهنی امروز نمیخورند !!
دیدگاه · 1393/02/6 - 22:37 ·
7
مائده
مائده
شعله ی اشتیاق درون را گداخت
و فریاد در لبها ی خاموش آرام گرفت
آتشی که در جان اوفتاد نقش مهربانی را تا اعماقِ دل کشید
حقِ اشتباه ، بخش کوچکی از یک جمله !
چه کسی این حق را به تو خوهد داد جز خودت؟
اندیشه ای که دور از ذهن نیست...
حقیقتی انکار ناپذیر
سرزنش مدامِ عقل و هراسِ دل ...
آن هنگام بود که
کشتمش!!!
با تمام دوست داشتنهایم
در تاوانی سنگین درتاریکی دیاری رفته بر باد
عشق بازی را می گویم
گذرِ روزهایی بی مهر وشبهایی تار
سراسر دلواپسی و یاس
شبانه روزیِ تکرارِ مرگ
آنگاه که در هنگام امیدِ اجابت
دستهایی در مسیر انتظار
پیش رفت
و شکسته از دعا بازگشت
... ادامه
صوفياجون
صوفياجون
شب همگی خووووش منم برم لالا {-22-}{-22-}
Noosha
آجی ببخش اگه اومدی من نیستم خیلی خسته هستم {-17-}{-17-}{-17-}{-35-}{-41-}{-41-}{-23-}{-49-}
متین (میراثدار مجنون)
متین (میراثدار مجنون)
سلامممممممممممممممممممممممم دوستان خوبین عایا ؟؟؟
zahra
zahra
ოօհʂεղ
دوستی باهر که کردم خصم مادر زاد شد‏
آشیان هرجا گزیدم لانه صیاد شد
آن رفیقی راکه باخون وجگر پروردمش ‏
وقت کشتن، برسر دار آمد و جلاد شد . .
bamdad
bamdad
وقتی مریض میشی

تازه میفهمی که چقدر کم صبرن در مقابل بیماریت ...

حتی اونایی که عمری وقت و انرژی و توانتو واسه خوب شدنشون صرف کردی

حتی اونایی که عمری بهشون میگفتی عزیز دل ...

وقتی ناخوشی میاد سراغت ....

درست زمانی که نیاز داری بهت روحیه بدن و کنارت باشن

جوری اخم هاشون میره تو هم

جوری با ناراحتی و بی تابی برخورد میکنن باهات

که کسی ندونه خیال میکنه عمری عصا کشت بودن ...

وقتی مریض میشی

تازه میفهمی چقدر تنها بودی

تازه میفهمی که هیچکی تو رو واسه خودت نمیخواسته

واسه نیازهای خودش میخواسته

چقدر درد داره همه این واقعیت های کوچیک زندگی

چقدر زخم داره این دل من
... ادامه
دیدگاه · 1393/01/30 - 18:08 ·
8
zoolal
zoolal
وچه گفتی سهراب؟قایقی خواهم ساخت...
باکدوم عمردراز؟
نوح اگرکشتی ساخت عمرخودراگذراند،با تبر روز و شبش،بردرختان افتاد
سالیان طول کشید،عاقبت اماساخت،
پس بگوای سهراب...شعرنوخواهم ساخت بیخیال قایق...
باکه میگفتی...
تاشقایق هست زندگی باید کرد؟
این سخن یعنی چه؟
باشقایق باشی...زندگی خواهی کرد
ورنه این شعروسخن
یک خیال پوچ است پس اگرمیگفتی...
تاشقایق هست حسرتی باید خورد،جمله زیباترمیشد
توببخشم سهراب...
که اگردرشعرت،نکته ای آوردم،انتقادی کردم
بخدا دلگیرم،ازتمام دنیا،ازخیال ورویا بخدا دلگیرم،
بخدامن سیرم،من جوانی پیرم
زندگی رویانیست
زندگی پردرداست
زندگی نامرداست،زندگی نامرداست...
... ادامه
دیدگاه · 1393/01/29 - 16:18 ·
5
صوفياجون
صوفياجون

نام قديم دارالمرز بود. نميدانم از کی به رشت تغيير يافت. روايتی است که چون اين شهر يکی از مراکز بزرگ ابريشم ريسی بود نام رشت که مشتق از ريسيدن و رشتن است روی آن گذاشته شد. به روايتی ديگر کلمه رشت از دوبخش "رش" يا وارش که به معنی باران ريز است و پسوند "ت" که تداوم را می رساند تشکيل شده است, و مجموع آن می شود شهر باران های هميشگی. به عقيده دهخدا کلمه رشت به حساب ابجد سال ۹۰۰ هجری می شود و چون شهر در اين سال ساخته شده است، آن را رشت ناميدند{-41-}{-35-}{-35-}{-35-}{-57-}{-35-}{-23-}
bamdad
bamdad
کشتی هایم غرق نشده...


اما...


در هیچ بندری کسی به انتظار برگشتنم نیست
دیدگاه · 1393/01/28 - 13:02 ·
8
zahra
zahra
کاش توچایی بودی و من قند!

تاخودم روفدات میکردم

تاتلخی روزگار روحس نکنی
atefe
atefe
با عرض سلام و خسته نباشید خدمت علمای محترم

در یک روز کاری ساعت 7صبح میخواستم اتومبیلم را از پارکینگ بیرون بیاورم.

دیدم ماشینی جلوی درب منزل راه را بر من بسته..

در همین لحظه یک نفر به کمکم آمد و با راهنمایی او و 19بار عقب و جلو کردن

ماشین را از پارکینگ خارج کردم .واز آنجا که خسته اش کرده بودم

در راه خدا 5هزار تومن به او دادم مشکل اینجاست.حال که خواستم حرکت کنم ،

اون فردی که کمک میکرد سوار همان ماشینی که راه را بر من بسته بود شد و حرکت کرد.

از نظر شرعی کشتن این شخص جایز میباشد یا خیر؟!!!!
... ادامه
دیدگاه · 1393/01/27 - 10:28 ·
9
صفحات: 6 7 8 9 10

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ