یافتن پست: #کوچک

رضا
رضا
واحدهای حافظه:

Bit (بیت): بیت کوچک‌ترین واحد حافظه است که فقط دو مقدار صفر (۰) یا یک (۱) را می‌توان در آن ذخیره کرد.
Nibble (نیبل): معمولاً به مجموعه‌ی ۴ بیت که کنار هم قرار گرفته باشند یک نیبل گفته می‌شود.
Byte (بایت): هر بایت معمولاً برابر ۸ بیت است، معمولاً حجم هر نویسه‌ی غیر یونی‌کد (نویسه یعنی رقم‌ها، حروف یا علامت‌ها) برابر یک بایت است، به عبارتی هر نویسه‌ی ساده یک بایت فضا اشغال می‌کند.
KB (کیلوبایت): هر کیلوبایت برابر ۱۰۰۰ بایت است، به عبارتی هر کیلوبایت برابر ۱۰۳ بایت است.
KiB (کیبی‌بایت): هر کیبی‌بایت برابر ۱۰۲۴ بایت است، به عبارتی هر کیبی‌بایت برابر ۲۱۰ بایت است.
MB (مگابایت): هر مگابایت برابر ۱۰۰۰ کیلوبایت است، به عبارتی هر مگابایت برابر ۱۰۳ کیلوبایت است.
MiB (مبی‌بایت): هر مبی‌بایت برابر ۱۰۲۴ کیبی‌بایت است، به عبارتی هر مبی‌بایت برابر ۲۱۰ کیبی‌بایت است.
GB (گیگابایت): هر گیگابایت برابر ۱۰۰۰ مگابایت است، به عبارتی هر گیگابایت برابر ۱۰۳ مگابایت است.
GiB (گیبی‌بایت): هر گیبی‌بایت برابر ۱۰۲۴ مبی‌بایت است، به عبارتی هر گیبی‌بایت برابر ۲۱۰ مبی‌بایت است.
TB (ترابایت): هر ترابایت برابر ۱۰۰۰ گیگابایت است، به عبارتی هر ترابایت برابر ۱۰۳ گیگابایت است.
TiB (تبی‌بایت): هر تبی‌بایت برابر ۱۰۲۴ گیبی‌بایت است، به عبارتی هر تبی‌بایت برابر ۲۱۰ گیبی‌بایت است.
PB (پتابایت): هر پتابایت برابر ۱۰۰۰ ترابایت است، به عبارتی هر پتابایت برابر ۱۰۳ ترابایت است.
PiB (پبی‌بایت): هر پبی‌بایت برابر ۱۰۲۴ تبی‌بایت است، به عبارتی هر پبی‌بایت برابر ۲۱۰ تبی‌بایت است.
EB (اگزابایت): هر اگزابایت برابر ۱۰۰۰ پتابایت است، به عبارتی هر اگزابایت برابر ۱۰۳ پتابایت است.
EiB (اگزبی‌بایت): هر اگزبی‌بایت برابر ۱۰۲۴ پبی‌بایت است، به عبارتی هر اگزبی‌بایت برابر ۲۱۰ پبی‌بایت است.
ZB (زتابایت): هر زتابایت برابر ۱۰۰۰ اگزابایت است، به عبارتی هر زتابایت برابر ۱۰۳ اگزابایت است.
ZiB (زبی‌بایت): هر زبی‌بایت برابر ۱۰۲۴ اگزبی‌بایت است، به عبارتی هر زبی‌بایت برابر ۲۱۰ اگزبی‌بایت است.
YB (یوتابایت): هر یوتابایت برابر ۱۰۰۰ زتابایت است، به عبارتی هر یوتابایت برابر ۱۰۳ زتابایت است.
... ادامه
bamdad
bamdad
محبت های کوچک خود را از دیگران دریغ نکنیم

شاید یک کلمه ی ساده

تاثیری بسیار بزرگ بر شنونده داشته باشد.

ما در قبال همه ی مردم مسئولیم.

{-35-}
دیدگاه · 1394/01/23 - 22:10 ·
8
bamdad
bamdad
و مرگ...

ماهی قرمز کوچکیست

که نمیداند

کدام سین سفره ی هفت سین است

:(
دیدگاه · 1394/01/14 - 21:34 ·
6
bamdad
bamdad
خدا وقتی نخواهد؛

عمر دنیا سر نخواهد شد...

گلوی خشک صحرایی

به باران تر نخواهد شد...

و تا وقتی نخواهد

برگی از کاجی نمی افتد...

و باغی از هجوم داس ها

پر پر نخواهد شد...

خدا وقتی نخواهد

دانه ای کوچکتر از باران، گلی بالا رونده مثل نیلوفر نخواهد شد...

و کرم کوچکی... پروانه ای زیبا... و کوهی سخت... عقیق و شیشه و اینه و مرمر نخواهد شد...

خدا وقتی بخواهد می شود وقتی نخواهد نه...

گلی بازیچه ی طوفان غارتگر نخواهد شد..

خدا وقتی بخواهد غیر ممکن می شود ممکن...

ولی وقتی نخواهد واقعا دیگر نخواهد شد...

{-35-}{-35-}
دیدگاه · 1394/01/5 - 19:38 ·
2
Majid
09.jpg Majid
گوشه ایی از کارهای استاد مجید خراطها

1-خواننده درسبک سنتی و پاپ

2-ترانه سرا

3-آهنگساز

4_تنظیم کننده

5-داستان نویس

6-نوازنده بیش از ده نوع ساز ازجمله قهرمان.دودوک.پیانو.ویالون.دف و...

7-خطاط

8-نقاش حرفه ایی

9-آهنگ قانون احساس وی در مجله کانادایی برنده جایزه گلدن سانگ شد

10-رکورد دار بیشترین تعداد کنسرت قبل از مجوز

11-رکورد دار شلوغ ترین کنسرت با بیشتر از50هزار نفر درشهر کوچکی بنام بادرود

12-دارا بودن توانایی طب سنتی به گفته یکی از خواننده های کشورمون

13_ده روز مانده به پایان سال1391 انتشار البوم دیگه میرم و قرار گرفتن جزو چهار البوم پرفروش ایران

14-رکوردار پربیننده ترین البوم اینترنتی،آلبوم کنسل و...

بازم بگــم؟

راستی مهم ترینش رو جا انداختم احساسی ترین خواننده ایران

مجید خراطها از سال 1386 و با خوندن آهنگ
خدانگهدار به سلطان احساس ملقب شد
... ادامه
دیدگاه · 1393/12/27 - 15:19 ·
1
رضا
رضا
هموطنان عکس روی اینترنت به اشتراک میگذارن همیشه کوچکترین اندازه ممکنه رو آپلود میکنن که نمیشه ازش استفاده کرد .
دیدگاه · 1393/12/27 - 13:16 ·
6
bamdad
bamdad
پسر کوچکی وارد مغازه ای شد، جعبه نوشابه را به سمت تلفن هل داد. بر روی جعبه رفت تا دستش به دکمه های تلفن برسد و شروع کرد به گرفتن شماره. مغازه دار متوجه پسر بود و به مکالماتش گوش می داد. پسرک پرسید: «خانم، می توانم خواهش کنم کوتاه کردن چمن های حیاط خانه تان را به من بسپارید؟» زن پاسخ داد: «کسی هست که این کار را برایم انجام می دهد.» پسرک گفت: «خانم، من این کار را با نصف قیمتی که او می دهد انجام خواهم داد.» زن در جوابش گفت که از کار این فرد کاملا راضی است. پسرک بیشتر اصرار کرد و پیشنهاد داد: «خانم، من پیاده رو و جدول جلوی خانه را هم برایتان جارو می کنم. در این صورت شما در یکشنبه زیباترین چمن را در کل شهر خواهید داشت.» مجددا زن پاسخش منفی بود. پسرک در حالی که لبخندی بر لب داشت، گوشی را گذاشت. مغازه دار که به صحبت های او گوش داده بود به سمتش رفت و گفت: «پسر...، از رفتارت خوشم آمد؛ به خاطر اینکه روحیه خاص و خوبی داری دوست دارم کاری به تو بدهم.» پسر جوان جواب داد: «نه ممنون، من فقط داشتم عملکردم را می سنجیدم. من همان کسی هستم که برای این خانم کار می کند. « ای کاش ما هم عملکرد خود را بسنجیم

{-35-}{-35-}
دیدگاه · 1393/12/17 - 19:58 ·
3
bamdad
bamdad
مردی بر همسر خود در آشپزخانه وارد شد و از او پرسید
کدام یک از فرزندان خود را بیش از دیگر فرزندانت دوست داری ؟
همسر او گفت همه آنها را بزرگشان و کوچکشان،
دختر و پسر همه یکسانند و همه را به یک اندازه دوست دارم
شوهر گفت : چگونه دل تو برای آنها همه جا دارد
همسر جواب داد :
این خلقت خدا است که مادر دلش برای همه فرزندان خود وسعت دارد
مرد لبخندی زد و گفت :
اکنون شاید بتوانی بفهمی که چگونه دل مرد برای چهار زن همزمان وسعت دارد
خدایش بیامرزد روش والایی در قانع کردن داشت ،
لاکن موقعیتش در آشپزخانه غلط بود
مراسم آن تازه در گذشته صبح و بعد از ظهر فردا برگذار می شود !

{-11-}
bamdad
bamdad
در دنيايي كه روزي روح خودم، مرا ترك ميكند، انتظار ماندن از ديگران بيجاست...

برای کسی که

میفهمد

هیچ توضیحی لازم نیست

و

برای کسی که

نمیفهمد

هر توضیحی اضافه است



آنانکه میفهمند

عذاب میکِشند

و

آنانکه نمیفهمند

عذاب می دهند



مهم نیست

که چه "مدرکی" دارید

مهم اینه

که چه "درکی" دارید



مغزِ کوچک

و دهانِ بزرگ

میلِ ترکیبیِ بالایی دارند



کلماتی که

از دهانِ شمابیرون می آید

ویترینِ فروشگاهِ شعورِ شماست



پس



وای بر جمعی

که لب را

بی تامل وا کنند



چرا که



کم داشتن و زیاد گفتن

مثلِ

نداشتن و زیادخرج کردن است!



پس نگذارید



زبانِ شما

از افکارتان جلو بزند,

... دکتر شریعتی ...

{-35-}
صوفياجون
صوفياجون
دوست دارم کلی کتاب داشته باشم بیشتر خارجی و تاریخی و قشنگ و و کتاب البته یه سری دارم کتاب آشپزی که هر وقت خریدم خواهرام اومدن باخودشون بردن دیگه ندادن بازم دارم ولی دوست دارم داشته باشم دوست دارم یه کتابخونه بزرگ داشته باشم و پُر از کتاب . خیلی کتاب گرون شده واسه همین تصمیم گرفتم خودم کتاب آشپزی درست کنم با کمک روزنامه جام جم هر روز هفته یه روزنامه کوچیک بهش چی میگن فقط اسماشون (در مورد حوادث) (کامپیوتر و عصر ارتباطات ) ( تلویزیون .سینما . رادیو ) (پزشکی) و (خانواده) که توش یه صفحه عکسدار آشپزی هم داره وقتی داداشم میاره صفحه آشپزیشو من با قیچی میبرم تو دفترم میچسبونم {-7-}{-29-}{-7-}
رضا
password.png رضا
رضا
15-1-31-114025twitter_map.jpg رضا
bamdad
bamdad
تو قول داده بودی
اگر آينه از خوابِ اتفاق بترسد
بسا بعد از شکستنِ دريا
خاطراتِ روزگارِ گريه و گهواره را به ياد آوری!
به ياد می‌آوری
اما سکوت
سرآغازِ رستگاریِ تمار روياهاست.


حالا مزارت کجاست کبوتر کوچک بی‌آسمانِ ما ...!؟

:(
دیدگاه · 1393/10/11 - 20:26 ·
5
bamdad
bamdad
من خدايي دارم که در اين نزديکي است . . .

مهربان ؛
خوب ؛
قشنگ ؛

چهره اش نوراني است ،

گاه گاهي سخني ميگويد با دل کوچک من ،
ساده تر از سخن ساده ي من ؛

او مرا مي فهمد

او مرا مي خواند

نام او ذکر من است

در غم و در شادي

چون به غم مي نگرم . . .
آن زمان رقص کنان ميخندم:

که خدا يار من است ؛

که خدا در همه جا ياد من است ،
او خدايي است که ؛ مرا مي خواهد...

{-35-}{-35-}{-35-}
حامد دراگون
حامد دراگون
ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﮊﺍﭘﻦ ﺍﺗﻔﺎﻕ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﺍﺳﺖ

ﺷﺨﺼﯽ ﺩﯾﻮﺍﺭ ﺧﺎﻧﻪ ﺍﺵ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﻧﻮﺳﺎﺯﯼ ﺧﺮﺍﺏ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ
‏(ﺧﺎﻧﻪ ﻫﺎﯼ ﮊﺍﭘﻨﯽ ﺩﺍﺭﺍﯼ ﻓﻀﺎﯾﯽ ﺧﺎﻟﯽ ﺑﯿﻦ ﺩﯾﻮﺍﺭﻫﺎﯼ ﭼﻮﺑﯽ
ﻫﺴﺘﻨﺪ ‏)
ﺍﯾﻦ ﺷﺨﺺ ﺩﺭ ﺣﯿﻦ ﺧﺮﺍﺏ ﮐﺮﺩﻥ ﺩﯾﻮﺍﺭ ﺩﺭﺑﯿﻦ ﺍﻥ
ﻣﺎﺭﻣﻮﻟﮑﯽ ﺭﺍ ﺩﯾﺪ ﮐﻪ ﻣﯿﺨﯽ ﺍﺯ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺑﻪ ﭘﺎﯾﺶ ﮐﻮﻓﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ
ﺩﻟﺶ ﺳﻮﺧﺖ ﻭ ﯾﮏ ﻟﺤﻈﻪ ﮐﻨﺠﮑﺎﻭ ﺷﺪ
ﻭﻗﺘﯽ ﻣﯿﺦ ﺭﺍ ﺑﺮﺭﺳﯽ ﮐﺮﺩ ﺗﻌﺠﺐ ﮐﺮﺩ ﺍﯾﻦ ﻣﯿﺦ
ﺩﻩ ﺳﺎﻝ ﭘﯿﺶ ﻫﻨﮕﺎﻣﺴﺎﺧﺘﻦ ﺧﺎﻧﻪ ﮐﻮﺑﯿﺪﻩ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ !
ﭼﻪ ﺍﺗﻔﺎﻗﯽ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ؟
ﻣﺎﺭﻣﻮﻟﮏ ﺩﻩ ﺳﺎﻝ ﺩﺭ ﭼﻨﯿﻦ ﻣﻮﻗﻌﯿﺘﯽ ﺯﻧﺪﻩ ﻣﻮﻧﺪﻩ !
ﺩﺭ ﯾﮏ ﻗﺴﻤﺖ ﺗﺎﺭﯾﮏ ﺑﺪﻭﻥ ﺣﺮﮐﺖ
ﭼﻨﯿﻦ ﭼﯿﺰﯼ ﺍﻣﮑﺎﻥ ﻧﺪﺍﺭﺩ ﻭ ﻏﯿﺮ ﻗﺎﺑﻞ ﺗﺼﻮﺭ ﺍﺳﺖ
ﻣﺘﺤﯿﺮ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﻣﺴﺎﻟﻪ ﮐﺎﺭﺵ ﺭﺍ ﺗﻌﻄﯿﻞ ﻭ ﻣﺎﺭﻣﻮﻟﮏ ﺭﺍ ﻣﺸﺎﻫﺪﻩ
ﮐﺮﺩ
ﺗﻮ ﺍﯾﻦ ﻣﺪﺕ ﭼﮑﺎﺭ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻩ؟
ﭼﮕﻮﻧﻪ ﻭ ﭼﯽ ﻣﯽ ﺧﻮﺭﺩﻩ؟
ﻫﻤﺎﻧﻄﻮﺭ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻣﺎﺭﻣﻮﻟﮏ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ ﯾﮑﺪﻓﻌﻪ
ﻣﺎﺭﻣﻮﻟﮑﯽ ﺩﯾﮕﺮ ﺑﺎ ﻏﺬﺍﯾﯽ ﺩﺭ ﺩﻫﺎﻧﺶ ﻇﺎﻫﺮ ﺷﺪ
ﻣﺮﺩ ﺷﺪﯾﺪن ﻣﻨﻘﻠﺐ ﺷﺪ ﺩﻩ ﺳﺎﻝ ﻣﺮﺍﻗﺒﺖ
ﭼﻪ ﻋﺸﻘﯽ !
ﭼﻪ ﻋﺸﻖ ﻗﺸﻨﮕﯽ !
ﺍﮔﺮ ﻣﻮﺟﻮﺩ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﮐﻮﭼﮑﯽ ﺑﺘﻮﺍﻧﺪ ﻋﺸﻖ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺑﺰﺭﮔﯽ ﺩﺍﺷﺘﻪ
ﺑﺎﺷﺪ
ﭘﺲ ﺗﺼﻮﺭ ﮐﻨﯿﺪ ﻣﺎ ﺗﺎ ﭼﻪ ﺣﺪﯼ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﯿﻢ ﻋﺎﺷﻖ ﺷویم
... ادامه
دیدگاه · 1393/10/11 - 01:49 ·
4
Majid
پنجره و باد.jpg Majid
دستهای کوچکش به زور به شیشه های ماشین شاسی بلند حاجی می رسد
التماس می کند: "آقا آقا! دعا می خری؟"
و حاجی بی اعتنا تسبیح دانه درشتش را می گرداند و برای فرج آقا "دعا" می کند ...
... ادامه
دیدگاه · 1393/10/10 - 16:19 ·
4
Mohammad
YPl22ZoMjW.jpg Mohammad
{-7-}
omid khomar
omid khomar
مرد بزرگ با روی خوش رد می کند و مرد کوچک با روی

ترش می پذیرد.
دیدگاه · 1393/10/5 - 18:23 ·
3
مرجان بانو :)
مرجان بانو :)
هَـمیشه بـآید کَسـی باشد کـــہ مــَعنی سه نقطه‌هاے انتهاے جمله‌هایَتـــ را بفهمد هَـمیشه بـآید کسـی باشد تا بُغض‌هایتــ را قبل از لرزیدن چانه ات بفهمد بـآید کسی باشد کـــہ وقتی صدایَتــ لرزید بفهمد کـــہ اگر سکوتـــ کردے، بفهمد کسی بـآشد کـــہ اگر بهانه‌گیـر شدے بفهمد کسی بـآشد کـــہ اگر سردرد را بهـآنه آوردے برای رفتـن و نبودن بفهمد به توجّهش احتیآج داری بفهمد کـــہ درد دارے کـــہ زندگی درد دارد بفهمد کـــہ دلت برای چیزهاے کوچکش تنگــ شده است.
... ادامه
رضا
14-11-12-14456img_3301.jpg رضا
Mohammad
506141_gVD61CsC.jpg Mohammad
گیله مرد میگفت : نداشته ها و تنهایی های کوچک با چیزها و آدمهای کوچک پر میشوند ؛

نداشته ها و تنهایی های خیلی خیلی خیلی بزرگ ، فقط با خدا ...

مهم نیست در این زمین خاکی چقدر تنها باشیم و چقدر حرفهایمان برای دیگران غیر قابل فهم باشد و وقت انسانها برایمان کم ...

شکر که خدا هست و او جبران تمام دلتنگی ها و مرهم تمام زخمهاست ...

هر وقت دلت خواست ، مهمانش کن در بهترین جایی که او می پسندد ، در قلبت ...

و به دستان خالی ات نگاه نکن ، تو فقط خانه ی دلت را برایش نگهدار ، اسباب پذیرایی با اوست ...
... ادامه
ıllı YAŁĐA ıllı
Screenshot_2014-10-20-12-57-19-1.png ıllı YAŁĐA ıllı
7 دیدگاه · 1393/07/28 - 13:05 در گیلک ·
9
Morteza
Morteza
ﺗﻮﺭﯾﺴﺘﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺍﺳﭙﺎﻧﯿﺎ ﺳﻔﺮ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﺧﺎﻃﺮﻩ ﺟﺎﻟﺒﯽ ﺭﺍ ﺗﻌﺮﯾﻒ
ﮐﺮﺩ :
ﻣﯿﮕﻔﺖ ﺩﺭ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺭﻭﺳﺘﺎﻫﺎﯼ ﺍﺳﭙﺎﻧﯿﺎ ﻭﺍﺭﺩ ﻗﻬﻮﻩ ﺧﺎﻧﻪ ﺍﯼ ﺷﺪﻡ
ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻮﺩ ﻭ ﻫﻤﺮﺍﻫﻢ ﻗﻬﻮﻩ ﺳﻔﺎﺭﺵ ﺩﺍﺩﻡ . ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ
ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺳﻔﺎﺭﺷﻤﺎﻥ ﺑﻮﺩﯾﻢ ﺩﺭ ﮐﻤﺎﻝ ﺗﻌﺠﺐ ﺩﯾﺪﯾﻢ ﮐﻪ ﺑﻌﻀﯽ ﺍﺯ
ﻣﺸﺘﺮﯾﺎﻥ ﺟﻠﻮﯼ ﭘﯿﺸﺨﻮﺍﻥ ﺁﻣﺪﻩ ﻭ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﺧﻮﺩﺷﺎﻥ ﺗﻨﻬﺎ
ﺑﻮﺩﻧﺪ ﺳﻔﺎﺭﺵ ﺩﻭﺗﺎ ﭼﺎﯾﯽ ﻭ ﯾﺎ ﺩﻭﺗﺎ ﻗﻬﻮﻩ ﺭﺍ ﻣﯿﺪﺍﺩﻧﺪ ﻭ ﻣﯿﮕﻔﺘﻨﺪ
ﯾﮑﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻮﺩﻡ ﻭ ﯾﮑﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﯾﻮﺍﺭ.
ﺍﺯ ﻧﻮﻉ ﺳﻔﺎﺭﺵ ﺩﺭ ﺣﯿﺮﺕ ﻣﺎﻧﺪﯾﻢ . ﻣﺘﻮﺟﻪ ﺷﺪﯾﻢ ﮐﻪ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ
ﺍﯾﻨﮕﻮﻧﻪ ﺳﻔﺎﺭﺵ ﭘﯿﺸﺨﺪﻣﺖ ﯾﮏ ﺑﺮﮔﻪ ﮐﻮﭼﮏ ﮐﻪ ﺭﻭﯼ ﺁﻥ ﭼﺎﯼ ﻭ ﯾﺎ
ﻗﻬﻮﻩ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺍﺳﺖ ﺑﻪ ﺩﯾﻮﺍﺭ ﭘﺸﺖ ﺳﺮﻣﺎﻥ ﭼﺴﺒﺎﻧﺪ ﻭ ﺟﺎﻟﺐ ﺍﯾﻨﮑﻪ
ﺩﯾﻮﺍﺭ ﭘﺸﺖ ﺳﺮﻣﺎ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺑﺮﮔﻪ ﻫﺎ ﺑﻮﺩ. ﺩﺭ ﺫﻫﻨﻤﺎﻥ ﻫﺰﺍﺭﺍﻥ
ﻓﮑﺮ ﺑﻪ ﻭﺟﻮﺩ ﺁﻣﺪ ﮐﻪ ﺩﻟﯿﻞ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭ ﭼﯿﺴﺖ ﻭ ﺍﯾﻦ ﺣﺮﮐﺖ ﯾﻌﻨﯽ
ﭼﻪ؟
ﺩﺭ ﺍﻓﮑﺎﺭ ﺧﻮﺩ ﻏﻮﻃﻪ ﻭﺭ ﺑﻮﺩﯾﻢ ﮐﻪ ﺁﺩﻡ ﻓﻘﯿﺮ ﻭ ﮊﻧﺪﻩ ﭘﻮﺷﯽ ﻭﺍﺭﺩ
ﻗﻬﻮﻩ ﺧﺎﻧﻪ ﺷﺪ ﻭ ﺳﻔﺎﺭﺵ ﯾﮏ ﻗﻬﻮﻩ ﺩﺍﺩ ﺍﻣﺎ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﺟﻤﻠﻪ "
ﺑﺒﺨﺸﯿﺪ ﺑﯽ ﺯﺣﻤﺖ ﯾﮏ ﻗﻬﻮﻩ ﺍﺯ ﺣﺴﺎﺏ ﺩﯾﻮﺍﺭ "
ﻭ ﭘﯿﺸﺨﺪﻣﺖ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﮐﺎﻏﺬﻫﺎ ﺭﺍ ﺭﻭﯼ ﺁﻥ ﻗﻬﻮﻩ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﺍﺯ
ﺭﻭﯼ ﺩﯾﻮﺍﺭ ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﭘﺎﺭﻩ ﮐﺮﺩ ﻭ ﯾﮏ ﻗﻬﻮﻩ ﺑﻪ ﺁﻥ ﻣﺮﺩ ﻓﻘﯿﺮ
ﺩﺍﺩ ﺑﺪﻭﻥ ﺁﻧﮑﻪ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻣﺮﺩ ﭘﻮﻟﯽ ﺑﮕﯿﺮﺩ.
ﻭ ﻣﺎ ﺩﺭ ﺧﯿﺎﻝ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺍﻧﺪﯾﺸﻪ ﺍﯾﻢ : ﻓﻘﻂ ﻣﺎﺑﻪ ﺑﻬﺸﺖ ﻣﯿﺮﻭﯾﻢ ...
... ادامه
دیدگاه · 1393/07/27 - 23:06 ·
9
Mohammad
rainy.matalebeziba.ir.jpg Mohammad
هوا بدجورى طوفانى بود و آن پسر و دختر کوچولو حسابى از سرما مچاله شده بودند...
هر دو لباس‌هاى کهنه و گشادى به تن داشتند و پشت در خانه مى‌لرزیدند
پسرک پرسید: «ببخشین خانم! کاغذ باطله دارین» کاغذ باطله نداشتم و وضع مالى خودمان هم چنگى به دل نمى زد و نمى توانستم به آن ها کمکی کنم.
مى‌خواستم یک جورى از سر خودم بازشان کنم که چشمم به پاهاى کوچک آن ها افتاد که توى دمپایى‌هاى کهنه کوچکشان قرمز شده بود.

گفتم: بیایین تو یه فنجون شیرکاکائوى گرم براتون درست کنم.
آن ها را داخل آشپزخانه بردم و کنار بخارى نشاندم تا پاهای شان را گرم کنند، بعد یک فنجان شیرکاکائو و کمى نان برشته و مربا به آن ها دادم و مشغول کار خودم شدم.
زیر چشمى دیدم که دختر کوچولو فنجان خالى را در دستش گرفت و خیره به آن نگاه کرد، بعد پرسید: ببخشین خانم! شما پولدارین؟
نگاهى به روکش نخ نماى مبل هایمان انداختم و گفتم: من اوه نه!
دختر کوچولو فنجان را با احتیاط روى نعلبکى گذاشت و گفت: آخه رنگ فنجون و نعلبکى‌اش به هم مى خوره.
آن ها درحالى که بسته‌هاى کاغذى را جلوى صورتشان گرفته بودند تا باران به صورتشان شلاق نزند، رفتند ...

فنجان هاى سفالى آبى رنگ را برداشتم و براى اولین بار در عمرم به رنگ آن‌ها دقت کردم،
بعد سیب زمینى ها را داخل آبگوشت ریختم و هم زدم.
سیب زمینى، آبگوشت، سقفى بالاى سرم، همسرم، یک شغل خوب و دائمى، همه این ها به هم مى آمدند.
صندلى ها را از جلوى بخارى برداشتم و سرجایشان گذاشتم و اتاق نشیمن کوچک خانه مان را مرتب کردم، لکه هاى کوچک دمپایى را از کنار بخارى، پاک نکردم.
مى خواهم همیشه آن ها را همان جا نگه دارم که هیچ وقت یادم نرود چه آدم ثروتمندى هستم.

*
*

با دلبستن به دلخوشی های زندگی، می توان برای فردای بهتر تلاش کرد
... ادامه
دیدگاه · 1393/07/26 - 09:17 ·
6
صفحات: 3 4 5 6 7

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ