دوست مجازی من ...
چند وقت است برایت می نویسم
وتو میخوانی
وگاهی تو می نویسی ومن میخوانم
دوست مــــــــجازی من
این روزها درد دلهایمان را
به زبان نمی اوریم
تایپ می کنیم
مانده ایم اگر این دنیای مجازی نبود
روی دیوار احساس چه کسی مینوشتیم
نامت زیباست اما افسوس که مجازی هستی
پشت هریک از این نوشته ها یک نفر نشسته است
میخواند,فکر می کند,گاهی هم گریه می کند,
یا میخندد
برای چند دقیقه هم که باشد از دنیای واقعی مرخصی میگیری
مینشینی برای دل خودت
گاهی هم شب و روز میچرخی در این دنیای رمز دار
ولی میدانم
قدرتمام لبخندهایت تنها هستی
اگر همدمی بود که مجازی نمیشدی
دوست مــــــــجازی من
گاهی آنقدر بیخود میشویم بین یک دروغ واعتقاد
فراموش می کنیم خودمان را
دور میزنیم منطق وباورهایمان را
میخندیم /گاهی هم دروغ میگوییم
نمیدانم...
دوست مجازی من
بودنت را قدر میدانم
منظورت #1369 بود دیگه
1394/03/31 - 23:09روزای خیلی سختی بود
1394/03/31 - 23:13خیلی سخت
من کلاس اول دبستان بودم
یادم میاد تا چند روز تو چادر میخوابیدیم
رضا ما سال 94 هستیماااااا
1394/04/1 - 10:42اینجوری باشه یعنی تو نسترآداموس قرن هستی دوسال دیگه رو زبونم لال پیش بینی کردی؟
صوفیا اشتباه تایپی بود اصلاح کردم .
1394/04/1 - 11:58بامداد واقعا خیلی روزهای بدی بود .
مرجان اصلاح کردم .
رضا تو یادته؟؟؟
1394/04/1 - 12:04منکه یه سالم بوده و تهران بودم ولی یکی از همکارام تو شرکتمون هست میگه کل خونوادش رو از دست داده تو این زلزله هنوزم تعریف میکنه اشک تو چشاش جمع میشه گریه میکنه
ما اون روز تنکابن بودیم وقتی زلزله اومد حس کردیم فکر کن چقدر فاصله ار رودبار تا تنکابن هست که اونجا شدتش رو حس کردیم . یادم نمیره 8 سالم بود وقتی اومدیم رشت جاهایی بودن که کلا خراب شده بودم .
1394/04/1 - 12:09آخی چقدر سخت!
1394/04/1 - 12:25چقدر بد بوده
):
1394/04/1 - 16:29