یافتن پست: #قصر

MahnaZ
MahnaZ
ملت میرن آتلیه عکس میگیرن
نیم کیلو فتوشاپ رو صورتشون خالی میکنن
بعد وقتی میری از نزدیک میبینیشون
قصر رویاهات تبدیل میشه به یه همکف ۴۰ متری !

تو هر زمینه ای خر شدیم ، به جز “خرپولی” !

شمـــام وقتی از خواب بیدار میشید
چند دقیقه تو جاتون میمونیـــن تا لـــود بشین آیــــــا ؟؟ )

امروز ۵۰ متر دنبال تاکسی دویدم
بعد راننده نگه داشت گفت میخوای سوار بشی ؟؟
گفتم نه داداش فقط میخواستم که سفر خوشی رو برات آرزو کنم !
... ادامه
دیدگاه · 1392/03/21 - 01:30 ·
5
صوفياجون
صوفياجون

تو رو کجا گمت کردم ، بگو کجای این قصه
که حتی جوهر شعرم ، همینو از تو میپرسه
که چی شد اون همه رویا ، همون قصری که میساختیم
دارم حس می کنم شاید ، من و تو عشق و نشناختیم

میون قلبای امروزی ما ، نیمدونم چرا نمیشه پل بست
مثل دو ماهی افتاده بر خاک ، به دور از چشم دریا رفتیم از دست

به لطف و حرمت خاطره هامون ، نگو همیشه یاد من می مونی
که نه مثل اون روزای دورم ، نه تو دیگه برای من همونی
بذار جز این سکوت سرد لبهات ، برام چیزی به یادگار نمونه
بذار تا نقطه پایان این عشق ، مثل اشکی بشینه روی گونه

میون قلبای امروزی ما ، نیمدونم چرا نمیشه پل بست
مثل دو ماهی افتاده بر خاک ، به دور از چشم دریا رفتیم از دست

تحمل می کنم غیبتو ماهو ، میدونم نیمه همدیگه هستیم
نشد پیدا بشیم تو متن قصه ، به رسم عاشقی هر دو شکستیم

میون قلبای امروزی ما ، نیمدونم چرا نمیشه پل بست
مثل دو ماهی افتاده بر خاک ، به دور از چشم دریا رفتیم از دست

{-35-}{-35-} گوگوش{-35-}{-35-}
.
.
مد شده ای در شهر...

به همه می آیی جز من!

شاید مقصر منم که قدیمی ام...
دیدگاه · 1392/03/18 - 08:37 ·
3
نگار
90911d5d925f55efce795002e7d48a55.jpg نگار
ebrahim
ebrahim
راز خوشبختي
تاجري پسرش را براي آموختن راز خوشبختي نزد خردمندي فرستاد . پسر
جوان چهل روز تمام در صحرا راه رفت تا اينكه سرانجام به قصري زيبا بر
فراز قله كوهي رسيد. مرد خردمندي كه او در جستجويش بود آنجا زندگي
مي كرد.
به جاي اينكه با يك مرد مقدس روب ه رو شود وارد تالاري شد كه جنب و
جوش بسياري در آن به چشم مي خورد، فروشندگان وارد و خارج
مي شدند، مرد م در گوشه اي گفتگو مي كردند، اركستر كوچكي موسيقي
لطيفي مي نواخت و روي يك ميز انواع و اقسام خوراكي ها لذيذ چيده شده
بود. خردمند با اين و آن در گفتگو بود و جوان ناچار شد دو ساعت صبر
كند تا نوبتش فرا رسد.
... ادامه
Mostafa
Mostafa
مد شده ای در شهر...
به همه می آیی جز من!
شاید مقصر منم که قدیمی ام..
دیدگاه · 1392/02/19 - 03:26 ·
2
Mostafa
Mostafa
ساده ازت دل میکنم به وقتش
آتیش به جونت میزنم به وقتش

به وقتش میرم و تنهات میذارم
به وقتش اشک تورو در میارم
منم بهت دروغ میگم یه روزی
میدونم آتیش میگیری میسوزی
وقتی بهت بدی کنم یه خورده
تازه میفهمی بازی رو کی برده

ساده ازت دل میکنم به وقتش
آتیش به جونت میزنم به وقتش
به وقتش به وقتش

وقتش که شد بهت میگم کی هستم
بهت میگم منتظر چی هستم
رنگ سیاه زدی به روزگارم
میخوام تلافیشو سرت درآرم
منم میشم مث خودت به زودی
اما بدون مقصرش تو بودی

ساده ازت دل میکنم به وقتش
آتیش به جونت میزنم به وقتش

ساده ازت دل میکنم به وقتش
آتیش به جونت میزنم به وقتش
به وقتش به وقتش

وقتش که شد بهت میگم کی هستم
بهت میگم منتظر چی هستم
رنگ سیاه زدی به روزگارم
میخوام تلافیشو سرت درآرم
منم میشم مث خودت به زودی
اما بدون مقصرش تو بودی

ساده ازت دل میکنم به وقتش
آتیش به جونت میزنم به وقتش
به وقتش به وقتش
... ادامه
دیدگاه · 1392/02/18 - 14:08 ·
1
♥هـــُدا♥
farapix_com_995159f05d093ccd32c06759c9dcf1dd_0b06e17376e049c4daf12a26bb10d989.jpg ♥هـــُدا♥
شهرزاد
شهرزاد
دویست و پنجاه سال پيش از ميلاد در چين باستان شاهزاده اي تصميم به

ازدواج گرفت. با مرد خردمندي مشورت کرد و تصميم گرفت تمام دختران جوان

منطقه را دعوت کند تا دختري سزاوار را انتخاب کند. وقتي خدمتکار پير قصر

ماجرا را شنيد بشدت غمگين شد، چون دختر او مخفيانه عاشق شاهزاده بود،
د

خترش گفت او هم به آن مهماني خواهد رفت. مادر گفت: تو شانسي نداري، نه

ثروتمندي و نه خيلي زيبا. دختر جواب داد: مي دانم هرگز مرا انتخاب نمي

کند، اما فرصتي است که دست کم يک بار او را از نزديک ببينم. روز موعود

فرا رسيد و شاهزاده به دختران گفت: به هر يک از شما دانه اي مي دهم، کسي

که بتواند در عرض شش ماه زيباترين گل را براي من بياورد... ملکه آينده

چين مي شود. دختر پيرزن هم دانه را گرفت و در گلداني کاشت.



سه ماه گذشت و هيچ گلي سبز نشد، دختر با باغبانان بسياري صحبت کرد و راه

گلکاري را به او آموختند، اما بي نتيجه بود، گلي نروييد. روز ملاقات فرا

رسيد ، دختر با گلدان خالي اش منتظر ماند و ديگر دختران هر کدام گل بسيار

زيبايي به رنگها و شکلهاي مختلف در گلدان هاي خود داشتند.لحظه موعود فرا رسید
...
... ادامه
Noosha
0.jpg Noosha
یا قصر
سازه ای بسیار عظیم به اندازه ۱۴۰ در ۷۰ متر دارد و هنوز هم در راهروهای چوبی آن چند فوت آب جاری است. ۳۳۵ ستون، سقف کلیسا مانند این بنا را بالا نگه داشته و منظره ای زیبا را بوجود آورده اند.
... ادامه
Noosha
0.jpg Noosha

وپکاپی از قرن شانزدهم تا سال ۱۸۵۵ که تخت پادشاهی به قصر دلمه بچه انتقال یافت، خانه و اندرونی سلطان های عثمانی و مرکز اداره امور مملکتی بود. جواهرات درخشان، سلاح ها، رداهای ابریشمی مجلسی، سرامیک های چینی و مجموعه ای از دست نوشته ها، همگی آثار نفیسی هستند که از عثمان ها در این قصر به جای مانده و به نمایش گذاشته شده.
... ادامه
Noosha
Topkapi-Palace-Istanbul6-300x170.jpg Noosha
Topkapi
یکی از زیبا ترین آثار باستانی ترکیه!
... ادامه
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
13505065881.jpg shaghayegh(پارتی_السلطنه)
گرآهـآمـ بل عــزیــز . . .

تلفنـــے کـــﮧ زنگ نمــے خورב نیـآزے بـــﮧ اختراع نـבآشت!

حوصـلـــﮧ ات سر رفتـــﮧ بوב چسـ ـ ـ ـب قلـ ـ ـ ـب اختراع مـــے کرבے ،

مـــے چسبانـבیمـ رو ایـن ترک هآے قلبِ صاب مـُرבه یمـآن

. . .

سآבه بگویمـ گرآهـآمـ بل عــزیــز :
« حـآل این روزهاے مرآ تو همـ مقصرے . . . »
... ادامه
دیدگاه · 1392/01/22 - 15:16 ·
3
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
1364929345121234_large.jpg shaghayegh(پارتی_السلطنه)
از نبودنت گلایه ای نیست

تو مقصر نبودی ..

من عاشق نیستم …

وگرنه هزار و یک راه بود برای پابند کردنت …
دیدگاه · 1392/01/22 - 15:12 ·
3
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
1365508731397534_large.jpg shaghayegh(پارتی_السلطنه)
حق با او بود..

مقصر من بودم!

آنقدر گفتم: غلامتم!

باور كرد مرا فروخت...!!
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
مـــــــــــادر تنها کسی که میتونی براش ناز کنی سرش داد و بیداد راه بندازی باهاش قهر کنی اما اون با اینکه تو مقصری بازم با بشقاب غذا میاد و میگه با من قهری با غذا که قهر نیستی !! قربونه مامانم برم که هر وقت باهاش قهرم غذا نمیخورم این کارو میکنه{-253-}
Mostafa
Mostafa
یه آشی برات بپزم…
♥هـــُدا♥
1234 (3).gif ♥هـــُدا♥
گراهام عزیز !
تلفنی که زنگ نمی خورد که نیازی به اختراع نداشت !!
حوصله ات سر رفته بود ” چسب ِ قلب ” اختراع می کردی ؛ می چسباندیم روی این ترک های قلب ِ صاحب مرده مان و غصه ی زنگ نخوردن ِ تلفنی که اختراعش نکرده ای را نمی خوردیم !!
ساده بگویم گراهام بل عزیز ! حال ِ این روزهای مرا ، تو هم مقصری . .
... ادامه
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
475396_PHvWwtlR.jpg shaghayegh(پارتی_السلطنه)
اگر دیگر توانی برای محبت کردن ندارم... تو مقصری .. .

این حجم سنگین بی تفاوتی را تو در دل من انبار کردی و

.. . احساسم را سرد کردی...

پس وقتش رسیده که

... .. . در این بی تفاوتی یخ بزنی!!
... ادامه
دیدگاه · 1391/12/20 - 01:29 ·
Mohammad
Mohammad
زندگی کوتاه تر از این است که از دیگران متنفر باشید، پس هیچگاه نسبت به دیگران تنفر نداشته باشید.
♥هـــُدا♥
bia_tamamash_kunim_www_atrebaroon_blogfa_com_.jpg ♥هـــُدا♥
بیا تمامش کنیم ...
همه چیز را ...
که نه من سد راه تو باشم و نه تو مجبور شوی به ماندن .
نگران نباش .
قول می دهم کسی جای تو را نمی گیرد .
اما فراموشم کن .
بیخیال من ...
بیخیال همه خاطره های ریز و درشتی که جا گذاشتی ،
بیخیال دفترهایی که یکی بعد از دیگری پر می شدند از نامه هایی که تو هرگز نخوندی ...
بیخیال دلی که شکست ،
بیخیال ،
بخند ...
تو که مقصر نبودی.
من این بازی را شروع کردم .
خودم هم تمامش می کنم ...
می دانی ؟
گاهی نرسیدن زیباترین پایان یک عاشقانه است .
بیا به هم نرسیم .
... ادامه
دیدگاه · 1391/12/3 - 18:57 ·
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
ثث.jpg shaghayegh(پارتی_السلطنه)
صفحات: 7 8 9 10 11

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ