یافتن پست: #واژه

MONA
10540800_840178636010032_5471779547138426134_n.jpg MONA
دیدگاه · 1393/04/19 - 14:56 در گیلک ·
11
MONA
1908337_840178426010053_7001375517007516840_n.jpg MONA
6 دیدگاه · 1393/04/19 - 14:55 در گیلک ·
11
bamdad
bamdad
(( آزادی ))

واژه زیبایی است كه

حتی حاضر نیست حروفش بهم وابسته باشد
تنها راه رسیدن به آزادی
رهایی از وابسته بودن است ...

{-164-}
دیدگاه · 1393/04/16 - 22:12 ·
4
bamdad
bamdad
لغت نامه هاى دنیا را باید آتش زد !
جلوى واژه ى نبودن نوشته اند : “عدم حضور شخصى یا چیزى” ؛ همین !
چقدر نبودن تو را ساده فرض مى کنند ؟!!!!!!!!!!!!!!

{-16-}
دیدگاه · 1393/04/13 - 21:23 ·
5
zoolal
zoolal
از شاملوی عزیز،
بعد از یک فنجان قهوه
به هوایی سرد برمی گردم
در پی رویاهایم …
در پی تو …
احتیاجی به مستی نیست
یک فنجان قهوه هم دیوانه ام می کند
وقتی میزبانم چشمان تو باشد …
یک استکان چای از میان دستانت و یک جرعه غزل از میان چشمانت
دلم آرام ، نگاهت را می خواهد و شهد شیرین کلامت
خسته ام
دوباره باورم میکنی؟
عصرانه ای به طعم همین واژه های تلخ
من تو ، غروب ، و لبخندهای تلخ
تف می کنی تو شعر مرا روی میز و بعد
می ریزد از دهان تو این قطره های تلخ
- —– – —– – —— – —– – —– -

گارسون کمی شکر و تو لبخند می زنی
حالم به هم می خورد از طنزهای تلخ
گفتم هوا چه گرم و سر حرف باز شد
گفتی هزار لعنت بر این هوای تلخ
عادت کرده ام به طعم قهوه
به آد مهای پشت پنجره کافه
دست هایی که می روند
آدم هایی که نمی مانند
به تو
که روبرویم نشسته ای
قهوه ات را به هم می زنی
می نوشی
می روی
یکی به آدم های پشت پنجره ی کافه اضافه می شود…
حالا فهمیده ام که چرا قهوه و کیک را با هم می خورم
قهوه می نوشم برای زندگی تلخم و همراهش کیک برای شیرینی لحظاتی که با تو بودم
اما باز تلخی قهوه بر شیرینی کیک پیروز می شود
لحظات با تو بودن کوتاه بود… خیلی کوتاه…
ولی زندگی تلخم خیلی بلند است … خیلی…
لعنت بر قهوه تلخ سرد شده ام
تو
پاییز
قهوه
اکنون کنارم هست
پاییز
قهوه
اما تو…
روی صندلی همیشگی می نشینم و سفارش میدم : دو فنجون قهوه
هنوز هم با این که نیستی ولی برات سفارش میدم…
خودت نیستی خیالت که هست…
یک فنجان درد دل بدون شکر برای تو آورده ام
بنوش … تا از دهان نیفتاده … بنوش …
آب در هاون کوبیدن است اینکه من شعر بنویسم و تو فال قهوه بگیری
وقتی آخر همه شعرهای من تو می آیی و ته همه فنجان های تو من می روم …
امشب دلم تو را می خواهد
نشسته روبروی صندلی مقابلم
در سکوت سرد این جا
هوا سرد شده …
نه ! نه …
هوای من سرد شده …
حتی گرفتن فنجان قهوه هم ، دردی را دوا نمی کند …
چرا صندلی رو به رو خالی ست ؟
در ته فنجان قهوه ام کفش های توست
فقط نمی دانم می آیی یا می روی …
... ادامه
دیدگاه · 1393/04/8 - 19:19 ·
6
رضا
رضا
دنیای پر از تنهایی با آدمهای دور و بر .
...
...
Noosha
نداجان:سلام الان توپروفایلت بودم وداشتم پستهای پرازمهر وزیبات رومیخوندم..لحظه ای دست ازخواندن کشیده ودلم گرفت..! وقتی نگاهم به واژه"آفلاین"افتاد!! چراکه من عادت به "آنلاین"بودنت داشتم و خواندن لحظه به لحظه پستهایت.. ولیکن دریغ وصددریغ وهیهات! که دست بیرحم تقدیربردل مهربانت غمی بس سنگین راتحمیل کرده ودیدگان پرمهرت را حزین نمود! ذیل عکست متنی راجع به خویش نگاشته ای: مهربان ودلسوز؛ آری! اگرخواسته باشیم مهربانی رابه معنای واقعی کلمه تفسیرکنیم این واژه مصداق کسی نیست جزتوودلسوزی تعبیرروحیه لطیفت..! ماخودآگاهیم که چسان بسان شمع میسوزی برگردپروانه پروبال سوخته ات ودم برنمیاری وبامهربانی پدرت راتسلای خاطری... مگرنه اینست که دخترپدریست وانیس وهمدم پدر.. پس چه کس توراتسلای خاطرباشد.. خدایا! تورابه هرکس نزدتوآبرودارد صبرعطافرما ندارا.. واین داغ رابرایش باورپذیرکن.. ......... .............
دیدگاه · 1393/04/2 - 17:33 ·
7
صوفياجون
صوفياجون

خخخخ : خیلی خیلی خنده

ماخ: مردم ازخنده

تاخ: ترکیدم ازخنده

سشاخ: سرویس شدم ازخنده

بشاخ: بـیهوش شدم ازخنده

پشاخ: پخش شدم ازخنده

پشکاخ: پهن شدم کف اتاق ازخنده{-33-}{-33-}{-33-}{-18-}
...
1389544225_1388756448_9186100.jpg ...
Noosha
ندای عزیز...
مراتب تألم وتأثراین حقیراراکه ازدرگذشت نابهنگام برادرگرامیتان ابرازمیکنم راپذیرفته و
مرانیزدرغم خویش شریک بدانید...
مرگ پایان کبوترنیست
نداجان
چه بسی سعادت نصیب این عزیزازدست رفته
گشت که مصادف بامولودیگانه منجی عالم بشریت مهدی موعود(ع)پروازبه ملکوت را
آغازیده واوج گرفته وبسان پرندگان سبکبال
برقاف قله عدم آرام گرفت...
نیما
نداجان تسلیت...
من که واژه هارابرای سرودن اشعارازپی هم قطارمیکردم کنون ازغم این داغ بزرگ واژه ای برای بیان نمی یابم!
غلونکرده ام اگرگویم
که زبان ازبیان وصف این حادثه بی عظیم قاصراست وپربیراهه نگفته ام ارکه گویم:
غزل خداحافظی این بزرگوارتلخ ترین شعری بودکه سرودم...
ندای عزیز..
خدایش بیامرزد
برادرگرامتان را
وخدابقای عمرپدرمهربان ودوست داشتنیتان را
برای شمابانوی بااحساس ودلسوزومهربان میسرسازد...
تسلیت ندای عزیز
تسلیت
وتسلیت
......
...
.{-35-}
دیدگاه · 1393/03/27 - 00:33 ·
6
bamdad
bamdad
انا لله و انا الیه راجعون

و هر از گاه در گذر زمان در گذر بی صدای ثانیه های دنیای فانی

جرس کاروان از رحیل مسافری خبر می دهد که در سکونی آغازی بی پایان را می سراید

Noosha ندای عزیز
درگذشت برادر بزرگوارت چنان سنگین و جانسوز است

که به دشواری به باور می‌نشیند

ولی در برابر تقدیر حضرت پروردگار چاره‌ای جز تسلیم و رضا نیست


"همسفر در راه ماند

زندگی سخت است لیک در سفر باید بود

همراهتان از سفر ماند سیلی سهمگین باور شاید نه سختی راه را می نماید

که بایستی تنها رفت صبری باید تا آرامشی زاید"

تسلیت واژه کوچکیست در برابر غم بزرگت

از خداوند صبر برای تو و خانواده ی محترمت خواهانم

امیدوارم که غم آخر زندگیت باشد

همیشه در کنارت هستم ، به عنوان یک دوست همدرد...

...بامداد...

{-35-}
دیدگاه · 1393/03/26 - 22:10 ·
4
zoolal
zoolal
Noosha
اندوه ما در غم از دست دادن ان عزیز بزرگوار در واژه ها نمیگنجد
تنها میتوانیم
از خداوند برایتان صبری عظیم
و برای آن مرحوم روحی شاد و آرام طلب کنیم
دیدگاه · 1393/03/23 - 07:08 ·
7
bamdad
bamdad
این روزها

دلــم آنقدر پـُر است

که میترســـم بازش کنـم

تا مبــادا

این واژه های دهن لق

رســـوایم کنند ......
... ادامه
دیدگاه · 1393/03/18 - 23:15 ·
9
bamdad
bamdad
دیشب دل تمامی شعر هایم را شکستم...
حتی یکی از آنان چمدانش را بست و رفت
وقتی تو نباشی شعرها و واژه ها بی معنی هستند...

{-109-}
دیدگاه · 1393/03/15 - 21:16 ·
5
zoolal
zoolal
لیـــــاقت می خواهـــد واژه ” مـــــا ” شـدن
لیـــــاقت می خواهــــد “شــــــریک ” شــــدن
تــــو خــــوش بــــاش به همین “بــــا هـــــم ” بودن های امـــــروزت
مـــــن خــــوشم به خلــــــوت تنهـــــایی ام
تــــو بخنــــد بـــه امـــــروز…
مـــــن میخنـــــدم به فـــــرداهــایت . . .!!؟
... ادامه
دیدگاه · 1393/03/12 - 19:37 ·
3
bamdad
bamdad
من ترا می جویم از پس خاطره ها

یادم آمد روزی گفته بودی همه ی احساست

از پس واژه ی دل پیدا نیست

جان شیرین داری

در وجود پاکت می زند موج شعف

مهر بی اندازه

بار سنگین یکی عشق بزرگ

گفتن ساده ی من هم دارم عالمی عشق به تو

با همین خاطره ها شاد می ماند دل

من ترا می جویم

هر کجا می گذری

یاد من همره توست

{-41-}
دیدگاه · 1393/03/12 - 19:17 ·
3
bamdad
bamdad
واژه ی تو را از من بگیرند...

هزار واژه جای آنرا نمی گیرد...

می دانی چرا....؟

چون این واژه همان نیمه ی دوم من است....
دیدگاه · 1393/03/12 - 19:15 ·
3
...
12.jpg ...
خنده ام میگیرد...
وقتی پس ازمدتها بیخبری
بی آنکه سراغی ازاین دل بگیری
میگویی:دلم برایت تنگ است!!!!
یادلم رابه بازی گرفته ای
یامعنای واژه هاراخوب نمیدانی!
دلتنگی ارزانی خودت
من دیگردلم رابخداسپرده ام...
{-35-}
دیدگاه · 1393/03/9 - 18:36 ·
3
bamdad
bamdad
به تماشا سوگند

و به آغاز کلام

و به پرواز کبوتر از ذهن

واژه ای در قفس است.

حرفهایم مثل یک تکه چمن روشن بود.

من به آنان گفتم:

آفتابی لب درگاه شماست

که اگر در بگشایید به رفتار شما می تابد.
... ادامه
دیدگاه · 1393/03/4 - 22:37 ·
7
bamdad
bamdad
یک روز سطری از این شعر

مثل سوت قطاری از کنار گوشَت عبور می کند

واژه ها برایت دست تکان می دهند

خاطره ها

مثل آشنایان دورت به تو نزدیک می شوند

و فکر می کنی

چرا نبض این شعر برای تو اینقدر تند می زند ؟





- نگاهم می کنی

و چشم هایت چقدر خسته اند !

انگار از تماشای منظره ای دور برگشته اند –





نگاه می کنی به من

برفی که بر موهایم باریده

راه تمام آشنایی ها را بسته است

انگشتانم استخوانی تر از آن شده اند

که نوازشی را یادت بیاورند

و تمام این سال ها

آنقدر میان خطوط موازی دفترم

دست به عصا راه رفته ام

که بردن نامت کمر واژه هایم را خواهد شکست







واژه ها

دوباره برایت دست تکان می دهند

خاطره ها

مثل آشنایان نزدیکت از تو دور می شوند

و این شعر

برای همیشه حافظه اش را از دست می دهد ...

{-15-}
دیدگاه · 1393/03/2 - 19:23 ·
5
zoolal
zoolal
قلمم مرگ مغزي شده
وصيت كرده
واژه هايش را به تو اهدا كنم
تا شايد بتواني
يك بار هم كه شده
ابراز احساسات كني ...
zoolal
zoolal
من نمي‌دانم
که چرا مي‌گويند: اسب حيوان نجيبي است، کبوتر زيباست.
و چرا در قفس هيچ کسي کرکس نيست.
گل شبدر چه کم از لاله قرمز دارد.
چشم‌ها را بايد شست ، جور ديگر بايد ديد.
واژه‌ها را بايد شست.
واژه بايد خود باد، واژه بايد خود باران باشد.
چترها را بايد بست.
زير باران بايد رفت.
... ادامه
دیدگاه · 1393/03/1 - 14:56 ·
5
bamdad
bamdad
دل ...



این واژه ي بي نقطه گاهي به وسعت يک دريا برايت دلتنگي ميکند



و امشب دلم براي تو . . .



نه مثل هميشه ...



بلکه بيشتر از هميشه تنگ ميشود!
... ادامه
دیدگاه · 1393/02/27 - 21:38 ·
4
...
...
کدام راباورکنم؟
استقبال گرمت را
یاکه برخوردسردت را...
زبانت
کدامین واژه راقاصراست
که ازگفتن "دوستت دارم"
چنین عاجزگشته ای!
بامن حرف بزن..
بشکن این مهرسکوت..
دوستت دارم رابرلبانت جاری کن
آری!
ای عشق اساطیری من
این منم نیما
ازتبارعشاق گمنام
که تورامیخوانم!
بزبان عشق
برسم عاشقی..
ومراباکی نیست
ازیاوه سرایان بیهوده گوی..
بگذارهمه بمیرند
بگذارهمه بنالند
مازنده ایم باعشق
تاهستی هست وهستیم...
متن ازنیما
تقدیم به خاصترین مخاطبم
تقدیم به تویی که هرگزنشناختمت
تقدیم به:++++
نیما
... ادامه
دیدگاه · 1393/02/20 - 22:26 ·
7
صوفياجون
10312635_1423031661292041_5663590310562923894_n.jpg صوفياجون
...
تغییر نام عمدی شهرهای گیلان از زبان گیلکی به فارسی

وقتی یک محقق چنین تصور کند که مردم منطقه، «صومعه» را لهجه‌دار و به غلط «صوما» می‌خوانند، باید هم سوماسرا (sumäsarä) را صومعه‌سرا!!! ثبت کند و ما هرچه فکر کنیم ربط بین صومعه و سوماسرا را نیابیم.
و به همین خاطر است که هرگز نفهمیدیم که چرا کوجه‌اسبان (kujesbän) را اصفهان کوچک! یا همان کوچصفهان ثبت کرده‌اند. وقتی دلیل این اشتباه‌ها را نفهمیدیم دست به داستان‌سرایی و خلق وجه‌تسمیه‌های مسخره می‌زنیم.
لونَیْ (lonay) هم شد لونَک (لابد بر وزن پونک!) و لاجُؤن (läjon) هم تبدیل به لاهیجان شد و یا نام پولُرود (Pulorud) در روی نقشه‌ها، تبدیل به پُل‌رود (رودی با یک پل!) می‌شود و هیچ‌کس نیست که بگوید: پل که واژه‌ای فارسی است و در گیلکی، پل را پورد می‌گویند.

از این میان، دوست دارم وجه‌تسمیه واقعی سه اسم‌مکان را که به اشتباه ثبت شده‌اند نقل کنم:
اَته‌کو (ate-ku)، یعنی همان کوه معروف در جنوب لنگرود که امروزه همه به جز مردم محلی آن را «عطاکوه» می‌نامند. اته‌کو یعنی کوه رو به آفتاب. اَته از اَفتُؤ (aftow) یا آفتُؤ گرفته شده است و هیچ ربطی به نام آقایی به نام عطا ندارد!!! این قضیه در فرهنگ گیل و دیلم پاینده لنگرودی و نیز فرهنگ مرعشی به صراحت عنوان شده است.

منطقه‌ای که امروزه به آن جواهردشت گفته می‌شود، آن‌طور که از اهالی محلی آن شنیده‌ام جؤردشت (جؤر به معنای بالا) نام دارد. گرچه امروزه مردم محلی نیز جواهردشت بودن جؤردشت را کم‌کم باور کرده‌اند!

و دیگری، دیله‌مؤن (dilamon)، همان منطقه باستانی است که دیلمان (deylamän) ثبت شده است. دیل (dil) یعنی محوطه محصور. مانند گؤدیل (gow dil) به معنی جای محصور برای نگهداری گاو. دیل در برابر سرا (sarä) یا سارا (särä) به معنی جای باز و بدون دیوار است. جانِ دیل (jäne dil) هم معنی درون ِ جان و خیلی عزیز را می‌دهد.
مؤن(mon) نیز پسوند مکان بوده و بر استقرار و ماندن و سکون در برابر حرکت دلالت می‌کند. (در فارسی خانمان، گفتمان و…)
بر همین اساس؛ لوله‌مؤن یا لوله‌مان(lulamän) : نیستان. شلمؤن(shalmon) : جایی که شله (نوعی پیله ابریشم) وجود دارد. آله‌مان(älamän) : جایی که آل (نوعی پرنده) ساکن است.

منبع :"سایت ورگ"
... ادامه
tmp90873edbd511a1f9d2cc9747f1af3541.png رضا
افزونه واژه یاب برای پیدا کردن معانی کلمات مخصوص فایرفاکس و کروم
[لینک]
دیدگاه · 1393/02/19 - 05:30 توسط RSS
صفحات: 1 2 3 4 5

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ