یافتن پست: #واژه

متین (میراثدار مجنون)
4.jpg متین (میراثدار مجنون)
اینجا فقط واژه می فروشم

و سکوت میخرم

چه تجارت دردناکی ست...

تنهایی !
دیدگاه · 1393/01/6 - 12:59 در دوستها ·
6
sam
sam
زن یعنی نـاز ... مرد یعنی نیــاز ...

مرد یعنی باید ، زن یعنی شاید...
مرد یعنی ساختن ،زن یعنی سوختن...
مرد یعنی دلدار ،زن یعنی دلداده...
مرد یعنی آری،زن یعنی گاهی…
مرد یعنی دم، زن یعنی باز دم…
مرد یعنی سخاوت ،زن یعنی صداقت….
مرد یعنی ساختن ،زن یعنی سوختن...
مرد یعنی بیارام ،زن یعنی بیاسای…
مرد یعنی یک جرعه هوس،زن یعنی جام لبریز نفس…
و مرد یعنی تنها یک واژه و آنهم"مرد" ......
و زن یعنی تنها یک واژه و آنهم"عشـق'
... ادامه
دیدگاه · 1393/01/4 - 13:55 ·
5
حمید
یاس3.jpg حمید
میگی بازم کنار همدیگه واژه بچین
راجب چی…. باشه بشین
چشاتو باز کن..یه لحظه مال من باش
یه لحظه بیا توی حس و حال من باش

پس میکروفونو به دست من تو بده بگم
از این زمونه و از دلی که تکه تکه است
هر آهنگ منم مساوی ذکر یک درد
جز اینم ندارم یه فکر بهتر
از جومونگی بگم که شده سمبل رشادت
ایران براش شده مثل صندوق تجارت
پس هنرمند وطن الان کجاس؟نیس؟
اون تو زیرزمین می خونه چون که مجاز نیس

از چی بگم برات
انتظار داری چه چیزی از جیب من دراد
به جز کاغذ سفید پاره
خب آره رفیق
حرف توشه ، ولی با خودکاره سفید
تو هم مثل منی ، تو هم کم درد نداری
درد اصلیت اینه که تو هم درد نداری
من کسی نیستم با این زخما دردم بگیره
ولی این اشک ها رو کی می خواد گردن بگیره

از چی بگم
خدا از این بنده های خسته
از این همه درد تموم دنده هام شکسته
خنده هامو نبین، این خنده هام یه چسبه رو لبم
این منم با یه رد پای خسته

از چی بگم
بگو از یه روح زخمی
که باید یه تنه بره تو قلب کوه سختی
از روزهایی که خط خوردن توی تقویم
خبر میدن از یه اجتماع رو به تخریب

از چی بگم
از بچه های پایین شهر
که غذا واسه خوردن دارن ماهی یه شب
اون که تنها دلیل خوابش به عشق فرداست
تنها پاتوق عشق و حالش بهشت زهراست
یا که بگم از اون رفقای کاخ نشین
که هستن تو واردات کالای ساخت چین
تو به من اینو بگو ، من از چی بگم خب
ما گفتیم و تموم دردا ریشه کن شد؟

از چی بگم برات
شاید قصه دوست داری
مثل قصه ی اون هم کلاسیان روستایی
اگه قصه تلخه ، گناه واقعیت
داستان نرگس و گلای باغ میهن
که نشستن با صد چرا و افسوس کاشکی
یه بخاری جای چراغ نفت سوز داشتیم
چراغ افتاد توی کلاس و گر گرفت
آتشی که پوست بچه ها رو مثل گرگ گرفت
یه طفل معصوم با داد و فریاد گفت
زود بدویین سمت در، ولی درم قفل بود
چشام خشک شد یکم بهم اشک بده، ایزد!
این بچه ها با کدوم دست مشق بنویسن
کودکی مرد در راه کلاسی که
سوخت و منتظر یه جراح پلاستیکه
یاس نمی خواد ته قصه رو هرگز ببنده
چون باز دلش می خواد که نرگس بخنده

از چی بگم
که صبح نشده غروب زد
تو قلب بچه های مدرسه ی درودزن
غصه نخور صدامو بشنو از زیرخونت
من صداتو به گوش همه می رسونم

از چی بگم
از دلی که فقط اسمش دله
یا عمری که نصفش اشکه نصفش گله
یا از روح توی زندون که جسمش وله
آدم مجبوره که با شرایط وفقش بده

از چی بگم
بگو از یک روح زخمی
که باید یک تنه بره توی قلب
... ادامه
دیدگاه · 1393/01/1 - 22:09 ·
6
bamdad
bamdad
تو آمده بودی
به آن نشانی که من در امتداد رویایم دیده بودم
آه!
آن روز من در خانه نبودم
اما
حضور مانوس تو بردستگیره ی در
گواه یقین من بودبرحصارناباوریم
بال گسترده
انتظارتو رامیکشم
برای تو که شعر بی واژه منی
دربی تابشی خورشید
ژرفای آمدنت راخواهم دید
... ادامه
دیدگاه · 1393/01/1 - 10:42 ·
4
bamdad
bamdad
دستم

به تو که نمی رسد،

فقط حریف واژه ها می شوم !

گاهی،

هوس می کنم،

تمام کاغذهای سفید روی میز را،

از نام تو پرکنم …

تنگاتنگ هم،

بی هیچ فاصله ای !!

از بس،

که خالــی ام از تو …

از بس،

که تو را کـم دارم …

آخر مگرکاغذ هم،

زندگی می شود ؟
... ادامه
دیدگاه · 1392/12/26 - 20:47 ·
5
bamdad
bamdad
وای از امشب

چه بی رحمانه طی می شود

چه آهسته می آید

و چه سنگین می ماند

و چه دیر می رود

مرا به سینه ی شب آویخته اند

به همان جا که مخزن دردهای همه ی شب بیدارهاست

پس این سحر کجاست؟

که دستانش سبدی از سپیده

و چشمانش پر از خورشید

و دهانش پر از گلواژه های عشق و امید.
... ادامه
bamdad
bamdad
...
اینجا سرزمین واژه های وارونه است :



جایی که " گنج " جنگ می شود !



" درمان " نامرد می شود ، " قهقهه " هق هق می شود !



اما " دزد " همان دزد است ، " درد " همان درد است !



" گرگ " همان گرگ است !



اری



سرزمین واژه های وارونه



سرزمینی که " من " نم زده است



" یار " رای عوض کرده است



" راه " گویی هار شده



" روز " به زور می گذرد



" اشنا " را جز در انشا نمی بینی ، و چه سرد است این درس



زندگی اینجاست



که " مرگ " برایم گرم می شود



چرا که " درد " همان درد است !
bamdad
bamdad
...
وقتی تو نیستی
نه هست های ما
چونان که بایدند
نه باید ها…

...مثل همیشه آخر حرفم
و حرف آخرم را
با بغض می خورم
عمری است
لبخند های لاغر خود را
در دل ذخیره می کنم:
باشد برای روز مبادا!
اما
در صفحه‌های تقویم
روزی به نام روز مبادا نیست
آن روز هر چه باشد
روزی شبیه دیروز
روزی شبیه فردا
روزی درست مثل همین روزهای ماست
اما کسی چه می‌داند؟
شاید
امروز نیز روز مبادا باشد!

وقتی تو نیستی
نه هست های ما
چونانکه بایدند
نه باید ها…

هر روز بی تو
روز مبادا است!
...
...
@bamdad
سکوتم همچوفریاداست
چوفریادی که درباداست
چوپژواک صدای من
به کوه غم چوفرهاداست
چومجنون ازغم لیلی
همه عشقم چوبرباداست
چونیماچشم براهم من
درونم پرزغم باداست
چوحافظ ازنگارخویش
درونم مملوازیاداست
سرودم من غزل واژه
که الهامش زبامداداست
چواحساسم زشعراوست
زالطافش دلم شاداست
شعرازنیما
تقدیم به بامدادعزیز
مرسی ازخطابه زیبایت ...
بامدادجان..
... ادامه
ıllı YAŁĐA ıllı
ıllı YAŁĐA ıllı
؟ ناتوانى گیلک ها در فهماندن واژه دوستت دارم! تی بلامیسر {-62-}
7 دیدگاه · 1392/12/21 - 13:31 در گیلک ·
9
...
7atpbhbyjnivvm4fqnka.jpg ...
Nooshaماه اسفندمه چوآمدبرزمین
گشت نزدجمله عالم بهترین
ماه عالم تاب٫مهسارخ نباشدهمچواو
برترازشمس الضحی باشدندای مه جبین
مه خجل گشت چون که مه روی نداگشتش عیان/
گشت به پرده چون نهان ازخجالت به کمین
واژه ازوصف رخ مهسای اوچون قاصراست
دردوعالم مه نباشدچون نداگویم:همین
شعربداهه ازنیما
تقدیم به نداجان
خواهرگلم
امیدکه مقبول افتد
برگ سبزیست تحفه درویش
تولدت راباردگرتبریک میگویم
""تولدت مبارک""
دوستدارهمیشگی شما:
""نیما""
{-55-}
ساراملوس
ساراملوس
زیبای من!
چنانت محتاجم، که بی تو زندگی ام نیست، و چنانت مشتاقم، که جز تو، دل دادگی ام. چندانت مهربان یافتم، که تنها به تو دل باختم. ای آن که نامت بلند است و حدیث بودنت، بی چون و چند! ای زیبای محض! من سر در تسلیم تو تا بردم و نقش غیر از تو ستردم؛ هیچ نماند، الآ عشق. تو را با کدامین واژه باید ستود؟ که ستایش گری خُردینه ام و پرستش گری، کمینه.
... ادامه
دیدگاه · 1392/12/18 - 21:40 ·
5
bamdad
bamdad
به عاشقانه های خودم

روزنامه می چسبانم تا آنهایی که .

. با اشتیاق اراجیف های مرا دنبال می کنند ..

از درون بی کس شان خبر دار نشوند ..

نه اینکه بخواهم بی کسی هایم را بزرگ کنم .. نه .. میدانی عزیز ..

از تحقیر خود در چیدمان واژه ها ..

که با عنوان "اراجیف های مغز بیمارم به خورد مردم می دهم ..

لذت می برم..!!
... ادامه
دیدگاه · 1392/12/17 - 19:57 ·
8
bamdad
bamdad
خیالم درد می کند...


واژه هایم تیر می کشند...!


دفترم تب دارد...


پائیز گرفته ام انگار ...؟!
... ادامه
دیدگاه · 1392/12/16 - 09:30 ·
6
کاپیتـان رستمی
کاپیتـان رستمی
اونیایکه تو توهم عشق و غیره هستن بخونن>>>>>>>>>>>>حسرت واژه ی سنگینیست به سبکه بغض به رنگ زخم. روحم فرسوده شده اشکم بی رمق ای کاش ها سوزن میزنن به قلبم، قلبم وامانده از تصمیم عقل.عقلم شرمنده از تصمیمی که گرفت و در آخر این چشم است که با اشکه حسرت دیدار را میطلبد.>>>>>>>>{-13-}{-13-}
bamdad
bamdad
خــداحــافــظــی

بوق و کرنا نمیخواهد...

خداحافظی واژه نمی خواهد...

خداحافظی یعنی

زمان را به دقیقه ای پیش از ابتدای آشنایی ببری

و دست آشناییت را

پیش از دراز کردن

در جیب هایت فرو کنی

و رد شوی از کنار این سلام خانمان سوز...

خداحافظی حتی

"خداحافظ" نمی خواهد...!!!
... ادامه
دیدگاه · 1392/12/14 - 21:58 ·
6
bamdad
bamdad
دلتنگی واژه ای است که این روزها دلم فریاد میزند

تو که نباشی ...آرامش ظاهرم گمراهت نکند ... آشفته تر از این حرفها هستم ... عاشقی میکنم !

لج میکنم ! بد اخلاق میشوم ! دست خودم نیست ... تو که نباشی زندگی به کام من تلخ میشود ...

دلتنگ توام !
... ادامه
دیدگاه · 1392/12/14 - 21:37 ·
4
bamdad
bamdad
وجودت مرا شاعر کرد


اما واژه ها برای توصیفت کم اند


می گویند خوبی ها را فراموش نکنید


اما به نظرم


باید خوبی هایت را نوشت


باید تو را نوشت


تا بعد از سالها


هیچ کس نتواند منکر وجودت شود


تا سالها بعد بگویم


کسی را داشتم


و او تو بودی
... ادامه
دیدگاه · 1392/12/13 - 22:37 ·
2
ოօհʂεղ
ოօհʂεղ
کاش هرگز در محبت شک نبود / تک سوار مهربانی تک نبود
کاش بر لوحی که بر جان و دل است / واژه تلخ خیانت حک نبود
دیدگاه · 1392/12/11 - 22:31 ·
3
صفحات: 3 4 5 6 7

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ