یافتن پست: #خدایم

bamdad
bamdad
چه بگویم كه "ضربه ى آخر" را

"خدایم" زد !!!

آن زمان كه براى رفتنت "استخاره" كردى و "خوب " آمد ...
دیدگاه · 1393/05/20 - 21:36 ·
8
zoolal
zoolal
خیلی زیباست حتما بخوانید
سر تا پایم را که‌ خلاصه‌ ‌کنند، می‌شوم‌ مشتی‌‌ خاک...!
که‌ ممکن‌ بود خشتی باشد در دیوار یک‌ خانه
یا سنگی در دامان یک‌ کوه
یا قدری سنگریزه در انتهای یک اقیانوس...
ویا شاید خاکی از گلدان...!
یا حتی غباری بر پنجره...!
اما مرا از این میان برگزیدند برای نهایت
شرافت
برای انسانیت...
و پروردگارم که بزرگوارانه اجازه ام داد به نفس کشیدن
دیدن...شنیدن...فهمیدن
و ارزنده ام کرد به واسطه ی نفسی که در من دمید...
من منتخب گشته ام برای قرب... برای سعادت...
من مشتی از خاکم که خدایم اجازه ام داده به انتخاب و تغییر...
به شوریدن...به عشق...
وای بر من اگر که قدر ندانم...
وای بر من اگر که باز هبوط کنم به خاک...!
... ادامه
دیدگاه · 1393/03/6 - 23:34 ·
6
bamdad
bamdad
هیچ کودکی نگران وعده بعدی غذایش نیست ، زیرا به مهربانی مادرش ایمان دارد ، ای کاش ما هم مثل او به خدایمان ایمان داشتیم..........
دیدگاه · 1393/03/5 - 23:19 ·
10
bamdad
bamdad
از پنجره دنیا

نسیم تازه بهاری می وزد

و جهان درونم

به اندازه خوبی های خدایم

زیباست ..

و این یعنی هنوز من لبخند میزنم !..
... ادامه
دیدگاه · 1393/01/31 - 21:14 ·
2
zoolal
zoolal
باتو هستم ای غریبه
آشنایم میشوی؟
آشنای گریه های بی ریایم میشوی؟
من تمام درد باران را خودم فهمیده ام ...
مثل باران آشنای بی صدایم میشوی ؟
روزگار
این روزگار بی خدا تا زنده است
ای غریب آشنا
آشنا با این خدایم میشوی ؟
من که شاعر نیستم
شکل غزل را میکشم
رنگ سبز دلنشین صفحه هایم میشوی ؟
ای غریبه با شکوه و دلخوشی
همسرای خنده های باصفایم میشوی ؟
بوی غربت میدهد این لحظه های بی کسی
با تو هستم ای غریبه آشنایم میشوی؟؟؟
... ادامه
دیدگاه · 1393/01/22 - 13:20 ·
2
hastii
hastii
مجنون هنگام راه رفتن کسی را به جز لیلی نمی دید. روزی شخصی در حال نماز خواندن در راهی بود



و مجنون بدون این که متوجه شود از بین او و مهرش عبور کرد. مرد نمازش را قطع کرد و داد زد:



«هی چرا بین من و خدایم فاصله انداختی؟ »


مجنون به خود آمد و گفت: «من که عاشق لیلی هستم تو را ندیدم.



تو که عاشق خدای لیلی هستی چگونه دیدی که من بین تو و خدایت فاصله انداختم؟»
... ادامه
Noosha
دخرت گل فروش Noosha
♥هـــُدا♥
♥هـــُدا♥
خدایمــــــــــــــــــــــــــــ ...

فقط یک کلمه و یک جمله..!

دیگر دوستت ندارم

انتظارمـــــــــــــــــ بی خود بود..

از اعتقاداتم برگشتمــــــــــــــ
... ادامه
sama666
sama666
گله های یه دختر از روزگار...!من درکشوری زندگی میکنم که با خدایم عربی سخن میگویم... مگر زبان من پارسی نیست؟من در کشوری هستم که حتی برای عبادت خدا باید از او رو بگیرم...
مگر خدا مرد است که باید از او هم روگرفت...
وحتی روی پرچم کشورم هم کلمه عربی نوشته است...در کشوری که آرزوی بازی باموهایم بر دلم مانده است...
در کشوری که نمی توانم آرزو کنم به استادیوم بروم...
چون مرد ها شعار های آب نکشید میارند...در کشوری که فاحشه وفرشته متضاد اند...
باکره ای که با هزار نفر میپرد فرسته است امادختری که یک بار فریب خورد و بکارتش خط خورد فاحشه است...
درکشوری که پسرهایش باکلاس بودن را در بیرون گذاشتن کش شورت
می بینند بعضیارو انقدر باید توکف گذاشت تاحسابی تمیز شن...ck…در کشوری که دختر ها سکوت میکنند...ولی سکوت نابودشان میکند...
در کشوری هستم که نگاه هم وطنانم روی برجستگی های بدن جنس مخالف دوران میکند...
متتعلق به کشوری هستم که دختر هایش غم هایشان را زیر آرایش مدفوع میکنندوپسرهایش در دود وسیگارپنهان میکنند...
از کشوری هستم که اگر سر به زیر ومعصوم باشی تورابه دهاتی بودن محکوم میکنندواگر مدرن وامروزی باشی محکوم میشوی به بی خانواده بودن...در کشوری که دختر بودن تاوان دارد... تاوانش هم هرزگی است...
کشوری که عشق یعنی برهنگی تن نه برهنگی احساس...من کشوری دارم که دخترانش روزها مردانه میجنگند ولی شبها خیس است از هق هق دخترانه...دختران کشورم دیگر مردی شدندبی صدا گریه میکنند...بی صدا می شکنند...
در کشوری هستم که مرد هایش زن بودن را فقط به تن میبینند..در کشوری که مرد هایش از زن بودن هیچی نمی دانند ولی تن را میبینند...
کاش به جای آنکه اسم مرد را به رک بکشند کمی مرد بودند...در کشوریم که زن ها را ارشاد میکنند تا مرد ها ارشاد شوند...یا ایها لناس...بگویید ببینم... همیشه گفته اید خواهرم... حجاب یکبار هم گفته اید...برادرم نگاهت؟؟...چرا من را ارشاد میکنند تا آنها ارشاد شوند؟
از کشوریم که مردها نمیدانند زن ها تاعاشق نباشند...نمیبویند...نمیبوسندوتسلیم نمیکند رویاهای عریانش را...
در کشوری که دختر هایش یواش یواش دارن میفهمند برای خوشبختی نیاز به مردی که اورا دوست داشته باشد ندارند...و کمکم یاد میگیرند برحقوق خود واقف باشندوبرای گرفتن برابری در مقابل مردان استوار باشند... در کشوری که موقع عوض کردن پوشک بچه(ادامه)..
... ادامه
Mostafa
Mostafa
چو شمعم بسوزم که تو باز بیایی
نیایی به پیشم کجایی کجاییچو گرما به پای زمستان نشستم
که شاید بیایی به پیشم کجایی

چو باران بیامد نیامد چو یارم
که تا شب نشینم که تا صبح بیایی که تا صبح بیایی

چنان کوه نشستم که هستم که مستم
نیامد چو یارم که یارم کجایی

چو پاییز به پای درختان نشستم
چو هر برگ بیفتد به پایت نشستم

خدایا زمین هست هوا هست
ز خاک است که یارم اصلا نیست

کجا هست کجا رفت
دگر نیست امیدم تحمل ندارم
کجایی کجایی کجایی ندانم

خدایا هنوزم که یارم نیامد
خدایا کجایی خدایا کجایی

کجا بود کجا رفت که از پیش ما رفت
زمین بود هوا رفت من این راز من این راز ندانم

اگر پاسخی هست بگو تا بدانم
اگر مست عشقم بگو تا برانم

پس از این نباشد تو چشمام حیایی
بگو پس خدایا خدایا کجایی

پس از این نگویم سپاست خدایم
اگر که تو این عشق بر من بر من بر من نیار یخدایا کجایی؟

خدایا کجایی؟
خدایا کجایی؟
خدایا کجایی؟
کجایی کجایی؟

به نام ؟
MahnaZ
2c.jpg MahnaZ
آیت الله بهجت :
هیچ نگران وعده بعدی غذایش نیست؛
زیرا به مادرش دارد؛
ای کاش من هم مثل او به داشتم …

روز خوش... خوابم گرفت...{-43-}{-82-}
Morteza
Morteza
میدانم تو نیز حال مرا داری ،

تو نیز مثل من ، هوای دلم را داری. . .

میدانم با دلتنگی ها سر میکنی ، بس که اشک میریزی چشمان نازت را تر میکنی. . .

من که به خیال تو رفته ام به خیالات عاشقانه ،

تو به خیالم پیوسته ای به یک حس عاشقانه ،

شیشه ی دلتنگی ها را شکسته ایم در دلهایمان،

او که میفهمد حال مارا کسی نیست جز خدایمان

از تپشهای قلبت بی خبر نیستم ، من که مثل دیگران نیستم !

تو جزئی از نفسهای منی ، تو همان دنیای منی !

کاش بیاید آن روزی که تو را در کنارم ببینم ،

خسته ام از این انتظار ، سخت است بی خبر بودن از یار ،

آن یاری که مرا در راه نفسگیر زندگی همیشه همراهی میکند ،

آن یاری که هوای دلم را بارانی میکند. . .

مثل یک روز بارانی ، به لطافت همان بارانی که من عاشقانه دوستت دارم !

امشب نیز مثل همه شبها ، دلم دارد درونش حرفها ،

بیا تا فرار کنیم از همه غمها ،

بیا تا بشکنیم این سد را در بینمان ،

تا نباشیم باهم ، ولی تنها. . . . .

میدانم تو نیز حال مرا داری ، تو نیز مثل من ، درد مرا داری !
... ادامه
عسل
14-5.jpg عسل
دوستت دارم وبه رنگ زیبایت افتخار میکنم چون خدایم هم رنک اسمان ودریایش را ابی افرید تا به انسان هایش ارمش دهد
پس من هم دوستت دارم ای ارمش دهندی قلب ها
... ادامه
دیدگاه · 1392/07/6 - 23:30 ·
12
ıllı YAŁĐA ıllı
ba2inam121.jpg ıllı YAŁĐA ıllı
... ادامه
دیدگاه · 1392/05/30 - 09:19 ·
4
Mohammad
Mohammad
پرسیدم از :
واقعا چرا ..
هر چه می کنم...
خودم را به تو نمیبینم....
یک آن..
به خاطرم آمد...
من را نه به خاطر خودش...
بلکه به خاطر خواسته های خودم می کنم!
که دریافتم..
در ام..
و خود !



♥هـــُدا♥
95799271390854288497.jpg ♥هـــُدا♥
مادرم نماز می خواند و من آواز !


عقایدمان چقدر فرق دارد !


او خدای خودش را دارد منم خدای خودم را !


خدای او بر روی قانون و قاعده است و از قدیم همین بوده !


خدای من بر اساس نیازم و تجربیاتم است و


هر روز کامل تر از دیروز است!!


او خدا را در کنج خانه و معجزه می بیند!!


من خدا را در آسمان ها و درون خودم!


در شادی از ته دل !


در ثانیه به ثانیه زندگیم!!


او جلوی خدایش سجده میکند !


ولی من در آغوش خدایم آرام میگیرم !


نمی دانم خدای من واقعی تر است یا او !
... ادامه
دیدگاه · 1392/04/19 - 11:07 ·
7
Mohammad
1366456441541716_large.jpg Mohammad
خدایم...
مرا توفیقی ده...
تا سخنانت را از بر کنم...
و آنان...
را جامه ی عمل پوشانم
...........
آمین یا رب العالمین
دیدگاه · 1392/01/31 - 22:21 ·
4
Noosha
241037_564.jpg Noosha
من امروز دستهایم را بالا بردم و از عمق وجود خود خدایم را صدا کردم.

یقین دارم
دعاهایم اثر دارد….!
hossein
1363420023597234_large.jpg hossein
هیچ کودکی نگران وعده بعدی غذایش نیست،
زیرا به مهربانی مادرش ایمان دارد،
ای کاش من هم مثل او به خدایم ایمان داشتم!
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
475396_OGUTEFgU.jpg shaghayegh(پارتی_السلطنه)

یاد تو چای داغ فنجان من و خدایم را .. .

هرلحظه سردتر می کند ...

لعنتی! ذهن تسخیر شده ام را آزاد کن .. .

می خواهم یک شب را بدون گناه با خدایم باشم .. . . .
... ادامه
♥هـــُدا♥
a4cd7ba2945b889da2010df07ae55aa1-300.jpg ♥هـــُدا♥
یافته هایت را با باخته هایت مقایسه کن

اگر ” خدا ” را یافتی هر چه باختی مهم نیست . . .
صفحات: 1 2

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ