یافتن پست: #عریانی

bamdad
bamdad
یک روز می بوسـمـت !

پنهان کردن هم ندارد

مثل خنده های تو نیست که

مخفی شان می کنی

یا مثل خواب دیشب من که نباید تعبیر شود

مثل نجابت چشمهای تو است

وقتی که در سیاهی چشمهای من

عریان می شوند

عریانی اش پوشاندنی نیست

:(
MahnaZ
47302080598875619014.gif MahnaZ
بودنت حتی همین قدر ...
تن پوشی است بر روح خالی ام .... باش ...
حتی همین قدر ...
حتی همین قدر ...
هر چه باش ...
شاید سهم از ...
همین و بودن است...
همین و ها .....
Morteza
Morteza
شب آرامی بود
می روم در ایوان، تا بپرسم از خود
زندگی یعنی چه؟
مادرم سینی چایی در دست
گل لبخندی چید، هدیه اش داد به من
خواهرم تکه نانی آورد، آمد آنجا
لب پاشویه نشست
پدرم دفتر شعری آورد، تکیه بر پشتی داد
شعر زیبایی خواند، و مرا برد، به آرامش زیبای یقین
:با خودم می گفتم
زندگی، راز بزرگی است که در ما جاریست
زندگی فاصله آمدن و رفتن ماست
رود دنیا جاریست
زندگی ، آبتنی کردن در این رود است
وقت رفتن به همان عریانی؛ که به هنگام ورود آمده ایم
دست ما در کف این رود به دنبال چه می گردد؟ هیچ!!!
زندگی، وزن نگاهی است که در خاطره ها می ماند
شاید این حسرت بیهوده که بر دل داری
شعله گرمی امید تو را، خواهد کشت
زندگی درک همین اکنون است
زندگی شوق رسیدن به همان
فردایی است، که نخواهد آمد
تو نه در دیروزی، و نه در فردایی
ظرف امروز، پر از بودن توست
شاید این خنده که امروز، دریغش کردی
آخرین فرصت همراهی با، امید است
... ادامه
دیدگاه · 1392/05/24 - 12:05 ·
6
Morteza
L00932248162.jpg Morteza
فقر گرسنگی نیست فقر عریانی هم نیست...
فقر گاهی زیر شمش های طلا خود را پنهان می کند...
فقر چیزی را " نداشتن" است، ولی آن چیز پول نیست .....
طلا و غذا نیست فقر ذهن ها را مبتلا می کند...
فقر همان گرد و خاکی است که بر کتابهای فروش نرفته یک کتابفروشی می نشیند...
فقر تیغه های برنده ماشین بازیافت است‌ که روزنامه های برگشتی را خرد میکند...
فقر کتیبه سه هزار ساله ای است که روی آن یادگاری نوشته اند...
فقر پوست موزی است که از پنجره یک اتومبیل به خیابان انداخته می شود...
فقر همه جا سر می کشد...
فقر شب را "بی غذا" سر کردن نیست...
فقر روز را "بی اندیشه" سر کردن است...
... ادامه
ıllı YAŁĐA ıllı
383561_337178583045565_697281910_n.jpg ıllı YAŁĐA ıllı
پشت آن ی رو به افق ، پشت دروازه ی و
لا به لای تن عریانی بید ، من در ی آنم که تو را
وقت دارم و بس
دیدگاه · 1392/05/19 - 10:44 ·
6
♥هـــُدا♥
samezn1bd9ip78f1xy.jpg ♥هـــُدا♥
و اینک او زنی هرزه


باردار نطفه ای از درد نداشتنها


با تشنگی در جاده ای پراز سراب


پی زلالی دوان در حسرت رسیدنها


پاهایش برهنه و زخمی


پر از فریاد


از خارهای زمانه شوم


بی آنکه دردش بگیرد


در این مرداب بی رحم جوان افکن


دستهایش در پی غفلت


و بی پرواییها گم شد


در زمانه ای که صورت زیبایش


در درخشش هجده سالگیش


در حسرت گم شدن باکرگی


در وهم خویش منتظر رسیدن اسبیست


که محو شود از ذهن ادمها


و رسیده شود به دست خویش


و اگر به خدا رسد گوید


وای خدا من درد دارم


اگر روح شوم حتما


به گوش کودکی خویش خواهم خواند


به من بنگر


من خالکوبی دردم بر تن دیوار


مصلوب کهنه تاریخ بر هرزگیهای مرد نا مرد


و محکوم به عریانی در آغوش شیطان
... ادامه
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
1366284014647762_large.jpg shaghayegh(پارتی_السلطنه)
چــه حریصـــانه مــــرا بوسیـــــدی

و چــه وحشـــیانه رختــم را دریــدی

و مـــن چــه عاشـــقانه دســت بــر هوسهـــــایت کشیـــدم

امــــا کاش میفهمـیــــدی کــه زن

تــا عاشق نبـــاشد

نمی بـوسد

نمی بـــوید

و تسلیــــم نمی کنـــد رویــــاهای عریانیــــش را...
... ادامه
دیدگاه · 1392/01/29 - 17:23 ·
3
SeTaReH
SeTaReH
چه حریصانه مرا بوسیدی

و چه وحشیانه رختم را دریدی

و من چه عاشقانه دست بر هوسهایت کشیدم

اما کاش میفهمیدی که زن

تا عاشق نباشد

نمی بوسد …

نمی بوید …

و تسلیم نمی کند رویاهای عریانیش را ..
... ادامه
دیدگاه · 1391/12/27 - 14:44 ·
8
♥هـــُدا♥
f47d452fe1506e48d62a4b5b582a27a6.jpg ♥هـــُدا♥
می خواهم بگویم

فقر همه جا سر می كشد .......
فقر ، گرسنگی نیست ، عریانی هم نیست ......
فقر ،چیزی را « نداشتن » است ، ولی آن چیز پول نیست ..... طلا و غذا نیست .......
فقر ، همان گرد و خاكی است كه بر كتاب های فروش نرفته ی یك كتابفروشی می نشیند ......
فقر ، تیغه های برنده ماشین بازیافت است ،‌ كه روزنامه های برگشتی را خرد می كند ......
فقر ، كتیبه سه هزار ساله ای است كه روی آن یادگاری نوشته اند .....
فقر ، پوست موزی است كه از پنجره یك اتومبیل به خیابان انداخته می شود .....
فقر ، همه جا سر می كشد ........
فقر ، شب را« بی غذا » سر كردن نیست .......
فقر ، روز را « بی اندیشه» سر كردن است ......
... ادامه
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
th.jpg shaghayegh(پارتی_السلطنه)
چه حریصانه مرا بوسیدی

و چه وحشیانه رختم را دریدی

و من چه عاشقانه دست بر هوسهایت کشیدم

اما کاش میفهمیدی که زن

تا عاشق نباشد

نمی بوسد …

نمی بوید …

و تسلیم نمی کند رویاهای عریانیش را .....
... ادامه
دیدگاه · 1391/12/4 - 15:14 ·
1
Noosha
f5b28f9620f5aae14b291ac2a43f4f6c-425.jpg Noosha
دنیای عجیبیست دنیای ما آدمها
برهنه می آییم، برهنه میرویم
با این همه عریانی...قلب هیچکس پیدا نیست
دوست می داریم،دوست داشته میشویم
با این همه تنهاییم...
به زندگی خیلی ها غبطه می خوریم
خیلی ها به زندگی ما غبطه می خورند
با این همه هرگز راضی نیستیم...
همه روزی میمیرند،همه روزی میمیریم
با این همه حرص ما را پایانی نیست..
در حالی که همیشه از درد زیستن می نالیم
همه گاهی گناه می کنند، همه گاهی گناه میکنیم
با این همه ما مقصر نیستیم و انگشت اشاره مان همیشه سوی دیگریست
دنیای عجیبیست
دنیای عجیب ما آدمها.....
... ادامه
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
13481867836.jpg shaghayegh(پارتی_السلطنه)
برهنه می آئیم برهنه می بوسیم برهنه می میریم با این همه عریانی هنوز قلب هیچکس پیدا نیست . . ....
دیدگاه · 1391/11/24 - 00:00 ·
4
نگار
نگار
فقر گرسنگی نیست فقر عریانی هم نیست...
فقر گاهی زیر شمش های طلا خود را پنهان می کند...
فقر چیزی را " نداشتن" است، ولی آن چیز پول نیست .....
طلا و غذا نیست فقر ذهن ها را مبتلا می کند...
فقر همان گرد و خاکی است که بر کتابهای فروش نرفته یک کتابفروشی می نشیند...
فقر تیغه های برنده ماشین بازیافت است‌ که روزنامه های برگشتی را خرد میکند...
فقر کتیبه سه هزار ساله ای است که روی آن یادگاری نوشته اند...
فقر پوست موزی است که از پنجره یک اتومبیل به خیابان انداخته می شود...
فقر همه جا سر می کشد...
فقر شب را "بی غذا" سر کردن نیست...
فقر روز را "بی اندیشه" سر کردن است...

« دکتر علی شریعتی »
... ادامه
دیدگاه · 1391/11/7 - 22:43 ·
5
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
دلم تنگ آغوشیست که بی دغدغه،

عریانیم را درونش جا گذاشتم.....
دیدگاه · 1391/11/2 - 15:25 ·
3
Mostafa
Mostafa
بگذار تا شیطنت عشق
چشمانت را به روی عریانی خویش بگشاید"
هرچند انجا هیچ چیز جز درد و رنج نخواهد بود.....
دیدگاه · 1391/09/29 - 23:35 ·
8
Noosha
543026_sLQtQrzV.jpg Noosha
زندگی ، آبتنی کردن در این رود است

وقت رفتن به همان عریانی؛ که به هنگام ورود آمده ایم

دست ما در کف این رود به دنبال چه می گردد؟

هیچ!!!
... ادامه
دیدگاه · 1391/09/13 - 11:47 ·
5
شهرزاد
pixnama_com_e11d8c8744889c6a0d84b8eac68577ab_36.jpg شهرزاد
آسمانش را گرفته تنگ در آغوش
ابر؛ با آن پوستین سردِ نمناکش.
باغ بی برگی،
روز و شب تنهاست،
با سکوت پاکِ غمناکش.
سازِ او ، سرودش باد.
جامه اش شولای عریانی‌ست.
ورجز،اینش جامه ای باید .
بافته بس شعله ی زرتار پودش باد .
گو بروید ، هرچه در هر جا که خواهد ، یا نمی خواهد .
باغبان و رهگذران نیست .
باغ نومیدان
چشم در راه بهاری نیست
گر زچشمش پرتو گرمی نمی تابد ،
ور برویش برگ لبخندی نمی روید ؛
باغ بی برگی که می گوید که زیبا نیست ؟
داستان از میوه های سربه گردونسای اینک خفته در تابوت پست خاک می گوید .
باغ بی برگی
خنده اش خونیست اشک آمیز
جاودان بر اسب یال افشان زردش میچمد در آن .
پادشاه فصلها ، .

ثالث
melodi
melodi
برهنه می آئیم ، برهنه می بوسیم ، برهنه می میریم با این همه عریانی ، هنوز قلب هیچکس پیدا نیست !
melodi
melodi
برهنه می آئیم ، برهنه می بوسیم ، برهنه می میریم با این همه عریانی ، هنوز قلب هیچکس پیدا نیست !

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ