یافتن پست: #قشم

bamdad
photo_2015-12-03_18-29-33.jpg bamdad
این دیگه ناموسا نونی که میبره سر سفرش حلاله...
:)
مرجان بانو :)
images مرجان بانو :)
مرجان بانو :)
1438768268490.jpg مرجان بانو :)
عاشقشم
2 دیدگاه · 1394/07/15 - 20:20 توسط Mobile ·
4
Mohammad
mordadiaaaaaa-300x240.jpg Mohammad
به پایان آمد این دفتر حکایت همچنان باقـــی
به صد دفتر نشاید گفت شرح حال
-----------------------------------------------
امروز آخرین روز ماه مردادِ، خوش به حال اونایی که از این ماه بهره کافی رو بردن
واسه اونایی هم که بیخیال بودن، ناراحت نباشن مرداد 95 نزدیکه {-18-}
bamdad
tanz-talkh.jpg bamdad
جوانی از بیکاری رفت باغ وحش پرسید:استخدام دارید؟
یارو گفت مدرک چی داری؟ گفت دیپلم!
یارو گفت یه کاری برات دارم،
حقوقشم خوبه پسره قبول کرد.
یارو گفت :
ما اینجا میمون نداریم میتونی بری توی پوست میمون
تو قفس تا میمون برامون بیاد!
چند روزی گذشت یه روز جمعه که شلوغ شده بود،
پسره توی قفس پشتک وارو میزد
از میله ها بالا پائین میرفت.
جوگیر شد زیادی رفت بالا از اون طرف افتاد تو قفس شیره!
داد زد کمکککککککک
شیره افتاد روش دستشو گذاشت رو دهنش گفت،
آبرو ریزی نکن من لیسانس دارم..!

{-91-}
ıllı YAŁĐA ıllı
1415199708758596.png ıllı YAŁĐA ıllı
bamdad اینم دختر {-101-}
صوفياجون
Alissa1.jpg صوفياجون
رضا
10559877_734810079949278_498107942208169833_n.jpg رضا
صوفياجون
صوفياجون
سلامتی اون دختری که موقع عقد به جای اینکه بگه با اجازه بزرگترها گفت با اجازه ی عشقم ک نذاشتن بهش برسم... بعد چشمتون روز بد نبینه دوماد چنان کوبید تو صورتش ک صدا اب هویج داد عقدشم نکرد.مادر شوهر خواهر شوهرشم گیساشو کندن چون جلو فامیلا آبروشون رفته بود..... و اما بابای عروس!!! با کمربند افتاد به جونش تا جایی ک جا داشت زد سیاهو کبودش کرد.! الانم طفلک ترشیده هیچکسم نمیاد بگیرتش. باباشم نمیذاره از خونه بره بیرون. عشقشم الان دوتا بچه داره زنشم خعلی دوس داره..!!!! نتیجه ی اخلاقی: در زمان عقد از پدر و مادر خویش اجازه بگیرید...!
باتشکر {-7-}{-7-}
Mostafa
33474ddf-2109-4059-a84c-d9d1a72cb998.jpg Mostafa
صوفياجون
صوفياجون
{-65-} {-251-} آخیش دیگه تموم شد فقط یه ذره جوش کنه غذام میشه {-251-}{-247-}
{-314-} خسته شدم
setareh 22
setareh 22
سلامتی اون دختری ک موقع عقد به جای اینکه بگه با اجازه بزرگترها گفت با اجازه ی عشقم ک نذاشتن بهش برسم..........
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
بعد چشمتون روز بد نبینه دوماد چنان کوبید تو صورتش ک صدا اب هویج داد عقدشم نکرد.مادر شوهر خواهر شوهرشم گیساشو کندن چون جلو فامیلا آبروشون رفته بود.....و اما بابای عروس!!! با کمربند افتاد به جونش تا جایی ک جا داشت زد سیاهو کبودش کرد.! الانم طفلک ترشیده هیچکسم نمیاد بگیرش.باباشم نمیذاره از خونه بره بیرون.عشقشم الان دوتا بچه داره زنشم خعلی دوس داره..!!!!
نتیجه ی اخلاقی:
در زمان عقد از پدر و مادر خویش اجازه بگیرید...! باتشکر!!!!
... ادامه
صوفياجون
Jahan-Top-20.jpg صوفياجون
...
7gable.jpg ...
بربادرفته باهنرمندی کلارگ گیبل۰۰۰
ویوین لی...عاشقشم...بالای10باردیدمش{-41-}
دیدگاه · 1393/03/31 - 16:07 ·
3
...
20111102163025_16.gif ...
کفشهای میرزانوروزباهنرمندی علی نصیریان واستادمحمدعلی کشاورز..
عاشقشم..بارهادیدمش ولی سیرنمیشم ازدیدنش
دیدگاه · 1393/03/31 - 16:01 ·
2
صوفياجون
marjan.jpg صوفياجون
صوفياجون
ramesh.jpg صوفياجون
Ryhan
Ryhan
salam trane jon tvalodet mobarak
Majid
Majid
عاشق خجالتی
وقتی سر کلاس درس نشسته بودم تمام حواسم متوجه دختری بود که کنار دستم نشسته بود و اون منو “داداشی” صدا می کرد . به موهای مواج و زیبای اون خیره شده بودم و آرزو می کردم که عشقش متعلق به من باشه . اما اون توجهی به این مساله نمیکرد . آخر کلاس پیش من اومد و جزوه جلسه پیش رو خواست . من جزومو بهش دادم .بهم گفت:”متشکرم”.
میخوام بهش بگم ، میخوام که بدونه ، من نمی خوام فقط “داداشی” باشم . من عاشقشم . اما… من خیلی خجالتی هستم ….. علتش رو نمیدونم .
تلفن زنگ زد .خودش بود . گریه می کرد. دوستش قلبش رو شکسته بود. از من خواست که برم پیشش. نمیخواست تنها باشه. من هم اینکار رو کردم. وقتی کنارش رو کاناپه نشسته بودم. تمام فکرم متوجه اون چشمهای معصومش بود. آرزو میکردم که عشقش متعلق به من باشه. بعد از ۲ ساعت دیدن فیلم و خوردن ۳ بسته چیپس ، خواست بره که بخوابه ، به من نگاه کرد و گفت :”متشکرم ” .
روز قبل از جشن دانشگاه پیش من اومد. گفت :”قرارم بهم خورده ، اون نمیخواد با من بیاد” .
من با کسی قرار نداشتم. ترم گذشته ما به هم قول داده بودیم که اگه زمانی هیچکدوممون برای مراسمی پارتنر نداشتیم با هم دیگه باشیم ، درست مثل یه “خواهر و برادر” . ما هم با هم به جشن رفتیم. جشن به پایان رسید . من پشت سر اون ، کنار در خروجی ، ایستاده بودم ، تمام هوش و حواسم به اون لبخند زیبا و اون چشمان همچون کریستالش بود. آرزو می کردم که عشقش متعلق به من باشه ، اما اون مثل من فکر نمی کرد و من این رو میدونستم ، به من گفت :”متشکرم ، شب خیلی خوبی داشتیم ” .
یه روز گذشت ، سپس یک هفته ، یک سال … قبل از اینکه بتونم حرف دلم رو بزنم روز فارغ التحصیلی فرا رسید ، من به اون نگاه می کردم که درست مثل فرشته ها روی صحنه رفته بود تا مدرکش رو بگیره. میخواستم که عشقش متعلق به من باشه. اما اون به من توجهی نمی کرد ، و من اینو میدونستم ، قبل از اینکه خونه بره به سمت من اومد ، با همون لباس و کلاه فارغ التحصیلی ، با گریه منو در آغوش گرفت و سرش رو روی شونه من گذاشت و آروم گفت تو بهترین داداشی دنیا هستی ، متشکرم.
میخوام بهش بگم ، میخوام که بدونه ، من نمی خوام فقط “داداشی” باشم . من عاشقشم . اما… من خیلی خجالتی هستم ….. علتش رو نمیدونم .
نشستم روی صندلی ، صندلی ساقدوش ، اون دختره حالا داره ازدواج میکنه ، من دیدم که “بله” رو گفت و وارد زن
... ادامه
دیدگاه · 1393/02/15 - 07:25 ·
1
ıllı YAŁĐA ıllı
tf6fan870pew9zg3vbch.jpg ıllı YAŁĐA ıllı


( ) {-130-} یعنی عاشقشم {-137-}



خانومیِ پشت میزی

نشستیُ هی کشته میدیُ

توی زنگ تفریحم

آویزونیم بهت مثه جا کلیدی



نه دیگه پا نمیدی

توی دلت ما رو راه نمیدی

دل سرد مثه یزیدی

ولی بازم واسم عزیزی



روسری رو میری عقب تو

ما داغ می کنیم مثه آدابتور

دورُ برت هست آدم پر

بپا نخورمت مثه آدمخور



پرت میکنه حواسمون خوشگله کلاسمون

هست نازُ مهربون خوشگله کلاسمون

چشماش رنگ آسمون خوشگله کلاسمون

هی کنار من بمون خوشگله کلاسمون



پرت میکنه حواسمون خوشگله کلاسمون

هست نازُ مهربون خوشگله کلاسمون

چشماش رنگ آسمون خوشگله کلاسمون

هی کنار من بمون خوشگله کلاسمون



چِشَم به درِ کلاسه تا تو بیای

قبل خودت بوی عطرت میاد

آخه میدونی که میدی کشته زیاد

با اون موی بلندتو چِشِ سیات



همه نگاها که شده خیره بهت

دلِ همه کلاس انگار گیرِ بهت

همه کَنه شدن نمیکنن ولت

اینا نمیدونن تو هم سنگ دلت



پاک کردی ما رو تو حواس پرت

پسرا کشیدن برات صف

از دور که میزنه لبات برق

دل منم میره برات ضعف



پرت میکنه حواسمون خوشگله کلاسمون

هست نازُ مهربون خوشگله کلاسمون

چشماش رنگ آسمون خوشگله کلاسمون

هی کنار من بمون خوشگله کلاسمون



خانوم نه پا میدی نه دست

حَدَقَل یه نگا بنداز از قصد

وای خانومی انگاری از دست تو ما خنگ شدیم

کاش تخته مثه تو جالب بود حالا یه چیزی من حالیم بود



میدونم دوس داری بم فوش بدی

ولی تقصیر خودتِ خوشگلی

تو کلاس بیدارم فقط به خاطر شما

رک بگم نبینمت مغزم میره کما



خوشگلِ دانشگاه، مشکلِ داشتنت

وای چقد قشنگه اون مانتوی کوتاه به تنت

خوشگلِ دانشگاه مشکل داشتنت

وای چقد قشنگه اون مانتوی کوتاه به تنت .
صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ