یافتن پست: #محنت

bamdad
bamdad
فاش شدن راز عاشقانه ام مرا به رسوایی کشاند

کاش مثل گذشته در غفلت بودم..غفلتی که مرا از تو دور میکرد

همیشه برایم سوال شد،چرا او نرفت و ماند

ماندن او دلیلی برای رسیدن من به او نبود

پس چرا من با دست خویش دامن زدم برای رسیدن به او

او برای من تنها یه عشق بود..نه سرنوشت رسیدن به او

به او بگوید....

به او بگوید که من در گفتن تو را دوست دارم...

نه به فکر فریب بودم و نه در دروغ غو طه ور

فرمان عشق بود.اما نمیدانستم تقدیر چیز دیگریست

هر چند این سالها هر دو محنت تنهای می کشیم..گاه به

یاد تو هستم..

آیا تو هم چنینی...؟!

:(
دیدگاه · 1393/06/15 - 21:43 ·
5
bamdad
bamdad
اگر درد را احساس کردي ، زنده اي ...
اما اگر درد و محنت ديگران را احساس کردي ، انساني .
دیدگاه · 1393/06/8 - 21:57 ·
2
bamdad
bamdad
رضا
وعده ی ما تو داربی / وقت گریه ی آبی . . .

{-275-}
ıllı YAŁĐA ıllı
ıllı YAŁĐA ıllı
رضا
رضا
بیا که قصر امل سخت سست بنیادست/بیار باده که بنیاد عمر بر بادست

غلام همت آنم که زیر چرخ کبود/ز هر چه رنگ تعلق پذیرد آزادست

چه گویمت که به میخانه دوش مست و خراب/سروش عالم غیبم چه مژده‌ها دادست

که ای بلندنظر شاهباز سدره نشین/نشیمن تو نه این کنج محنت آبادست

تو را ز کنگره عرش می‌زنند صفیر/ندانمت که در این دامگه چه افتادست

نصیحتی کنمت یاد گیر و در عمل آر/که این حدیث ز پیر طریقتم یادست

غم جهان مخور و پند من مبر از یاد/که این لطیفه عشقم ز ره روی یادست

رضا به داده بده وز جبین گره بگشای/که بر من و تو در اختیار نگشادست

مجو درستی عهد از جهان سست نهاد/که این عجوز عروس هزاردامادست

نشان عهد و وفا نیست در تبسم گل/بنال بلبل بی دل که جای فریادست

حسد چه می‌بری ای سست نظم بر حافظ/قبول خاطر و لطف سخن خدادادست




غزل شماره ۳۷
soheil
soheil
عشق یعنی چون محمد پا به راه

عشق یعنی همچویوسف قعر چاه

عشق یعنی بیستون کندن به دست

عشق یعنی زاهد اما بت پرست

عشق یعنی همچو من دریا شدن

عشق یعنی قطره و دریا شدن

عشق یعنی یک شقایق غرق خون

عشق یعنی درد و محنت در درون

عشق یعنی یک تبلور یک سرود

عشق یعنی یک سلام و یک درود
... ادامه
دیدگاه · 1392/11/27 - 20:10 ·
4
bamdad
bamdad
گاهی برای رشد کردن باید سختی کشید



برای فهمیدن باید شکست خورد



برای به دست اوردن باید از دست داد



چون برخی درس ها در زندگی فقط از طریق رنج و محنت اموخته میشوند....
... ادامه
دیدگاه · 1392/09/16 - 21:18 ·
7
صوفياجون
صوفياجون

{-35-}{-35-}
---------------------------

ای شب جدایی

که چون روزم سیاهی ، ای شب

کن شتابی آخر

ز جان من چه خواهی ، ای شب ؟

نشان زلف دلبری

ز بخت من سیه تری

بلا و غم سراسری

تیره همچون آهی ، ای شب

کنی به هجر یار من

حدیث روزگار من

بری ز کف قرار من

جانم از غم ، کاهی ای شب

تا که از آن گل دور افتادم

خنده و شادی رفت از یادم ، سیه شد روزم

بی مه رویش ، دمی نیاسودم

به سیل اشکم ، گواهی ای شب

او شب چون گل نهد زمستی بربالین سر

من دور از او کنم ز اشک خود بالین را تر

خون دل از بس خوردم بی او

محنت و خواری از بس دیدم بی او

مردم بی او

بی رخ آن گل ، دلم به جان آمد

دگر از جانم چه خواهی ای شب
iman
iman
معلم اسم دانش آموز را صدا كرد، دانش آموز پاي تخته رفت ، معلم گفت: شعر بني آدم را بخوان ، دانش آموز شروع كرد:

بني آدم اعضاي يكديگرند

كه در آفرينش ز يك گوهرند

چو عضوي به درد آورد روزگار

دگر عضوها را نماند قرار

به اينجا كه رسيد متوقف شد ،معلم گفت: بقيه اش را بخوان! دانش آموز گفت: يادم نمي آيد ، معلم گفت: يعني چي ؟اين شعر ساده را هم نتوانستي حفظ كني؟! دانش آموز گفت:آخر مشكل داشتم مادرم مريض است و گوشه ي خانه افتاده ،پدرم سخت كار ميكند اما مخارج درمان بالاست، من بايد كارهاي خانه را انجام بدهم و هواي خواهر برادرهايم را هم داشته باشم ببخشيد، معلم گفت: ببخشيد همين؟!مشكل داري كه داري بايد شعر رو حفظ ميكردي مشكلات تو به من مربوط نميشه!در اين لحظه دانش آموز گفت:

تو كز محنت ديگران بي غمي

نشايد كه نامت نهند آدمي
... ادامه
...
...
عشق یعنی باجهان بیگانگی
عشق یعنی شب نخفتن تاسحر
عشق یعنی سربه دارآویختن
عشق یعنی اشک حسرت ریختن
عشق یعنی درجهان رسواشدن
عشق یعنی سوختن یاساختن
عشق یعنی زندگی راباختن
عشق یعنی رازقی٫یعنی نسیم
عشق یعنی آفتاب بی غروب
عشق یعنی آسمان٫یعنی فروغ
عشق یعنی آرزو٫یعنی امید
عشق یعنی روشنی٫یعنی سپید
عشق یعنی غوطه خوردن بین موج
عشق یعنی ردشدن ازمرزاوج
عشق یعنی ازسپیده تاسحر
عشق یعنی پانهادن درخطر
عشق یعنی لحظه دیداریار
عشق یعنی عقل شدمدهوش تو
عشق یعنی لحظه های بیقرار
عشق یعنی صبر٫یعنی انتظار
عشق یعنی اشتیاق واظطراب
عشق یعنی دلهره ٫یعنی شتاب
عشق یعنی اشک٫یعنی عاطفه
عشق یعنی یادگاری٫خاطره
عشق یعنی تشنگی٫یعنی سراب
عشق یعنی خواستن٫له له زدن
عشق یعنی سوختن٫پرپرزدن
عشق یعنی سالهای عمرسخت
عشق یعنی زهرشیرین٫بخت تلخ
عشق یعنی چون همیشه باختن
عشق یعنی خاطرات بی غبار
دفتری ازشعروازعطربهار
عشق یعنی یک تمنا٫یک نیاز
زمزمه ازعاشقی باسوزوساز
عشق یعنی خون دل٫یعنی جفا
عشق یعنی دردودل٫یعنی صفا
عشق یعنی یک شهاب ویک سراب
عشق یعنی یک سلام ویک جواب
عشق یعنی یک نگاه ویک نیاز
عشق یعنی عالمی رازونیاز
عشق یعنی همچولیلاخون شدن
یاچومجنون راهی صحراشدن
عشق یعنی تیشه فرهادها
عشق یعنی عالم فریادها
عشقدیعنی زخم کوه بیستون
عشق یعنی ناله های دردوخون
عشق یعنی درجهان رسواشدن
عشق یعنی یکه وتنهاشدن
عشق یعنی انتظاروانتظار
عشق یعنی هرچه بینی عکس یار
عشق یعنی لحظه های التهاب
عشق یعنی لحظه های ناب ناب
عشق یعنی حسرت شبهای گرم
عشق یعنی یادیک رویای نرم
عشق یعنی تاابدبی سرنوشت
عشق یعنی آخرخط بهشت
عشق یعنی گم شدن درلحظه ها
عشق یعنی آبی بی انتها
عشق یعنی شاعری دلسوخته
عشق یعنی آتشی افروخته
عشق یعنی باگلی گفتن سخن
عشق یعنی خون لاله برچمن
عشق یعنی شعله برخرمن زدن
عشق یعنی رسم دل برهم زدن
عشق یعنی عالمی رازونیاز
عشق یعنی باپرستوپرزدن
عشق یعنی آب برآذرزدن
عشق یعنی همچویوسف قعرچاه
عشق یعنی بیستون کندن به دست
عشق یعنی زاهدامابت پرست
عشق یعنی همچومن شیداشدن
عشق یکشب چنان یلداشدن
عشق یعنی یک شقایق غرق خون
عشق یعنی دردومحنت دردرون
عشق یعنی دیده بردردوختن
عشق یعنی درفراقش سوختن
عشق یعنی قطعه شعرناتمام
عشق یعنی بهترین حسن ختام
عشق یعنی مهربی چون وچرا
عشق یعنی کوشش بی ادعا
عشق یعنی مهربی امااگر
عشق یعنی رفتن باپای سر
... ادامه
Morteza
Morteza
ﻣﻌﻠﻢ ﺍﺳﻢ ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯ ﺭﺍ ﺻﺪﺍ ﻛﺮﺩ ، ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯ ﭘﺎﻱ ﺗﺨﺘﻪ ﺭﻓﺖ ، ﻣﻌﻠﻢﮔﻔﺖ: ﺷﻌﺮ ﺑﻨﻲ ﺁﺩﻡ ﺭﺍ ﺑﺨﻮﺍﻥ ، ﺩﺍﻧﺶﺁﻣﻮﺯ ﺷﺮﻭﻉ ﻛﺮﺩ:ﺑﻨﻲ ﺁﺩﻡ ﺍﻋﻀﺎﻱ ﻳﻜﺪﻳﮕﺮﻧﺪ | ﻛﻪ ﺩﺭ ﺁﻓﺮﻳﻨﺶ ﺯ ﻳﻚ ﮔﻮﻫﺮﻧﺪ
ﭼﻮ ﻋﻀﻮﻱ ﺑﻪ ﺩﺭﺩ ﺁﻭﺭﺩ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ | ﺩﮔﺮ ﻋﻀﻮﻫﺎ ﺭﺍ ﻧﻤﺎﻧﺪ ﻗﺮﺍﺭﺑﻪ ﺍﻳﻨﺠﺎ ﻛﻪ ﺭﺳﻴﺪ ﻣﺘﻮﻗﻒ ﺷﺪ ،ﻣﻌﻠﻢﮔﻔﺖ: ﺑﻘﻴﻪ ﺍﺵ ﺭﺍ ﺑﺨﻮﺍﻥ!
ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯﮔﻔﺖ: ﻳﺎﺩﻡ ﻧﻤﻲ ﺁﻳﺪ ، ﻣﻌﻠﻢ ﮔﻔﺖ: ﻳﻌﻨﻲﭼﻲ ؟ﺍﻳﻦ ﺷﻌﺮ ﺳﺎﺩﻩ ﺭﺍ ﻫﻢ ﻧﺘﻮﺍﻧﺴﺘﻲﺣﻔﻆ ﻛﻨﻲ؟!
ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯ ﮔﻔﺖ:ﺁﺧﺮﻣﺸﻜﻞ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﻣﺮﻳﺾ ﺍﺳﺖ ﻭﮔﻮﺷﻪ ﻱ ﺧﺎﻧﻪ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ،ﭘﺪﺭﻡ ﺳﺨﺖ ﻛﺎﺭﻣﻴﻜﻨﺪ ﺍﻣﺎ ﻣﺨﺎﺭﺝ ﺩﺭﻣﺎﻥ ﺑﺎﻻﺳﺖ
ﻣﻦﺑﺎﻳﺪ ﻛﺎﺭﻫﺎﻱ ﺧﺎﻧﻪ ﺭﺍ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺑﺪﻫﻢ ﻭﻫﻮﺍﻱ ﺧﻮﺍﻫﺮ ﺑﺮﺍﺩﺭﻫﺎﻳﻢ ﺭﺍ ﻫﻢ ﺩﺍﺷﺘﻪﺑﺎﺷﻢ ﺑﺒﺨﺸﻴﺪ


ﻣﻌﻠﻢ ﮔﻔﺖ: ﺑﺒﺨﺸﻴﺪ ، ﻫﻤﻴﻦ؟!ﻣﺸﻜﻞ ﺩﺍﺭﻱ ﻛﻪ ﺩﺍﺭﻱ ﺑﺎﻳﺪﺷﻌﺮ ﺭﻭ ﺣﻔﻆ ﻣﻴﻜﺮﺩﻱ ﻣﺸﻜﻼﺕ ﺗﻮ ﺑﻪﻣﻦ ﻣﺮﺑﻮﻁ ﻧﻤﻴﺸﻪ!
ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﻟﺤﻈﻪ ﺩﺍﻧﺶﺁﻣﻮﺯ ﮔﻔﺖ:ﺗﻮ ﻛﺰ ﻣﺤﻨﺖ ﺩﻳﮕﺮﺍﻥ ﺑﻲ ﻏﻤﻲ | ﻧﺸﺎﻳﺪ ﻛﻪ ﻧﺎﻣﺖ ﻧﻬﻨﺪ ﺁﺩﻣﻲ
... ادامه
KAMRAN
KAMRAN
عشق يعني يك سلام و يك درود

عشق يعني درد و محنت در درون

عشق يعني يك تبلور يك سرود

عشق يعني قطره و دريا شدن

عشق يعني يك شقايق غرق خون

عشق يعني زاهد اما بت پرست

عشق يعني همچو من شيدا شدن

عشق يعني همچو يوسف قعر چاه

عشق يعني بيستون كندن بدست

عشق يعني آب بر آذر زدن

عشق يعني چون محمد پا به راه

عشق يعني عالمي راز و نياز

عشق يعني با پرستو پرزدن

عشق يعني رسم دل بر هم زدن

عشق يعني يك تيمم يك نماز

عشق يعني سر به دار آويختن

عشق يعني اشك حسرت ريختن

عشق يعني شب نخفتن تا سحر

عشق يعني سجده ها با چشم تر

عشق يعني مستي و ديوانگى

عشق يعني خون لاله بر چمن

عشق يعني شعله بر خرمن زدن

عشق يعني آتشي افروخته

عشق يعني با گلي گفتن سخن

عشق يعني معني رنگين كمان

عشق يعني شاعري دلسوخته

عشق يعني قطره و دريا شدن

عشق يعني سوز ني آه شبان

عشق يعني لحظه هاي التهاب

عشق يعني لحطه هاي ناب ناب

عشق يعني ديده بر در دوختن

عشق يعني در فراقش سوختن

عشق يعني انتظار و انتظار

عشق يعني هر چه بيني عكس يار

عشق يعني سوختن يا ساختن

عشق يعني زندگي را باختن

عشق يعني در جهان رسوا شدن

عشق يعني مست و بي پروا شد
... ادامه
دیدگاه · 1392/05/14 - 23:28 در Art ·
7
しѺ√乇 MσstᗩƑᗩ ᵐ しѺ√乇
しѺ√乇 MσstᗩƑᗩ ᵐ しѺ√乇
شعری که پروین اعتصامی برای سنگ قبر خود سرود
اینکه خاک سیهش بالین است
اختر چرخ ادب "پروین" است
گر چه جز تلخی از ایام ندید
هر چه خواهی سخنش شیرین است
صاحب آنهمه گفتار امروز
سائل فاتحه و یاسین است
دوستان به که ز وی یاد کنند
دل بی دوست دلی غمگین است
خاک در دیده بسی جان فرساست
سنگ بر سینه بسی سنگین است
بیند این بستر و عبرت گیرد
هر که را چشم حقیقت بین است
هر که باشی و زهر جا برسی
آخرین منزل هستی این است
آدمی هر چه توانگر باشد
چو بدین نقطه رسد مسکین است
اندر آنجا که قضا حمله کند
چاره تسلیم و ادب تمکین است
زادن و کشتن و پنهان کردن
دهر را رسم و ره دیرین است
خرم آن کس که در این محنت‌گاه
خاطری را سبب تسکین است
... ادامه
دیدگاه · 1392/05/12 - 11:30 ·
2
Mostafa
Mostafa
مقام مجنونی

شهرام ناظری
ده رمانِ زامان، دَرده گه یْ کاریم ( درمان دردهای زخم کاریم )

هامْ رازِ نالَه یْ ، شُوان بی داریم ( همراز ناله شبهای بیداریم )

راحَتی جَستی مِیْنَتْ بارَگَم( آرامش جان محنت بار من )

مَرحمِ سینه یْ پِر ژِه خارَگم( تسکین دل پر ز خار من )

آیْ را حَتی جَستی مِیْنَتْ بارَگَم( آرامش جان محنت بار من )

مَرحمِ سینه یْ پِر ژِه خارَگم( تسکین دل پر ز خار من )

کُوا لِیْلی، نیا لِیْلی، چیا لِیْلی ( کجاست لیلی، لیلی نیست، لیلی رفته )

خیال دُ وِیْ تُاو نیشْتَنِ وَ جَرْگَم ( فکر وخیال تو ناگهانی بر دل من نشست )

وَه دوریتْ قَسَمْ ، رازیمُ وَ مَرْگَم(به دوریت قسم به مردنم راضیم )

هی چه مانمَ رﻳﮊاوْ، روخسارَم زرْدَه ن له داخِ یارانْ پیرانِمُ کَردَنْ( چشمانم مانند ریجاب است"نام رودی در یکی از

مناطق کرمانشاه" رخسارم زرد است غم یاران پیرم کرده است )

آیْ شَرطِِمْ شَرطیوَنْ، مَجْنونْ شَرط کَردَ ن (عهد من همان عهدیست که مجنون بسته )

لِیْلِی مِن تونی تا وِ رویِ مَردَنْ ( لیلی من تو هستی تا زمان مردن )

کُوا لِیْلی، نیا لِیْلی، چیا لِیْلی ( کجاست لیلی، لیلی نیست، لیلی رفته )
... ادامه
♥هـــُدا♥
استاد-محمدرضا-شجریان-91-150x150.jpg ♥هـــُدا♥
... ادامه
♥هـــُدا♥
1363393242664533.jpg ♥هـــُدا♥
@oneill به چشمی اعتماد کن که به جای صورت به سیرت تو می نگرد ، به دلی دل بسپار که جای خالی برایت داشته باشد و دستی را بپذیر که باز شدن را بهتر از مشت شدن بلد است
... ادامه
Mostafa
Mostafa
تسبیحی بافته ام... نه از سنگ... نه از چوب... نه از مروارید...!!بلور اشک هایم را به نخ کشیده ام تا برایت دعا کنم هر انچه ارزو داری.....
Mohammad
Mohammad
سفر کردم به هر شهری دویدم
چو شهر عشق من شهری ندیدم

ندانستم ز اول قدر آن شهر
ز نادانی بسی غربت کشیدم

رها کردم چنان شکرستانی
چو حیوان هر گیاهی می چریدم

پیاز و گندنا چون قوم موسی
چرا بر من و سلوی برگزیدم

به غیر عشق آواز دهل بود
هر آوازی که در عالم شنیدم

از آن بانگ دهل از عالم کل
بدین دنیای فانی اوفتیدم

میان جان‌ها جان مجرد
چو دل بی‌پر و بی‌پا می پریدم

از آن باده که لطف و خنده بخشد
چو گل بی‌حلق و بی‌لب می چشیدم

ندا آمد ز عشق ای جان سفر کن
که من محنت سرایی آفریدم

بسی گفتم که من آن جا نخواهم
بسی نالیدم و جامه دریدم

چنانک اکنون ز رفتن می گریزم
از آن جا آمدن هم می رمیدم

بگفت ای جان برو هر جا که باشی
که من نزدیک چون حبل الوریدم

فسون کرد و مرا بس عشوه‌ها داد
فسون و عشوه او را خریدم

فسون او جهان را برجهاند
کی باشم من که من خود ناپدیدم

ز راهم برد وان گاهم به ره کرد
گر از ره می نرفتم می رهیدم

بگویم چون رسی آن جا ولیکن
قلم بشکست چون این جا رسیدم


MONA
1358547677_homayoun-khorram.jpg MONA
درد عشق و انتظار، دارم ز آن شب یادگار
در آن شب سرد پاییز، آهنگ سفر می کردی، از رهگذری محنت خیز، دیدم که گذر می کردی
درد عشق و انتظار، دارم ز آن شب یادگار
تو رفتی و دلم غمین شد، قرین آه آتشین شد، از آن شبی که برنگشتی
جهان که شادی آفرین بود، به چشم من غم آفرین شد، از آن شبی که برنگشتی
در آن شب سرد پاییز، آهنگ سفر می کردی
از آن شب سرد خزان، شب ها گذشته
داستان باده و مینا گذشته، روزگاری بر من تنها گذشته
از آن شب سرد خزان، شب ها گذشته
داستان باده و مینا گذشته، روزگاری بر من تنها گذشته
تو رفتی و دلم غمین شد، قرین آه آتشین شد، از آن شبی که برنگشتی
جهان که شادی آفرین بود، به چشم من غم آفرین شد، از آن شبی که برنگشتی
از آن شبی که برنگشتی

..
[لینک]
نگار
نگار
دل ما پول کلان خواهد و پیداست که نیست

در جهان نیز همان باب دل ماست که نیست

محنت و رنج نمی خواهم و پیداست که هست

ثروت و گنج دلم خواهد و پیداست که نیست !{-7-}
دیدگاه · 1391/09/17 - 00:47 ·
7
صفحات: 1 2

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ