یافتن پست: #پینه

seowriter
seowriter
دیدگاه · 1397/03/19 - 13:06 ·
bamdad
260.jpg bamdad
زندگی آرام است، مثل آرامش یک خواب بلند.

زندگی شیرین است، مثل شیرینی یک روز قشنگ.

زندگی رویایی است، مثل رویای یک کودک ناز.

زندگی زیبایی است، مثل زیبایی یک غنچه ی باز.

زندگی تک تک این ساعتهاست،

زندگی چرخش این عقربه هاست،

زندگی راز دل مادر من.

زندگی پینه ی دست پدر است،

زندگی مثل زمان در گذر است....

{-35-}
دیدگاه · 1393/12/8 - 15:25 ·
6
bamdad
bamdad
اولین روز بارانی را به خاطر داری؟


غافلگیر شدیم


چتر نداشتیم!


خندیدیم…


دویدیم!


و به شالاپ شلوپهای گل آلود عشق ورزیدیم.

دومین روز بارانی چطور؟


پیشبینیاش را کرده بودی


چتر آورده بودی


من غافلگیر شدم


سعی میکردی من خیس نشوم


و شانه سمت چپ تو کاملاً خیس بود


سومین روز چطور؟


گفتی سرت درد میکند


حوصله نداشتی سرما بخوری


چتر را کاملاً بالای سر خودت گرفتی


و شانه راست من کاملا خیس شد


و چند روز پیش را چطور؟


به خاطر داری؟


که با یک چتر اضافه آمدی


و مجبور بودیم برای اینکه پینهای چتر توی چش و چالمان نرود دو قدم از هم دورتر برویم


فردا دیگر برای قدم زدن نمیآیم.


تنها برو!

{-109-}
دیدگاه · 1393/10/23 - 21:12 ·
2
bamdad
bamdad
زندگی آرام است، مثل آرامش یک خواب بلند.

زندگی شیرین است، مثل شیرینی یک روز قشنگ.

زندگی رویایی است، مثل رویای ِیکی کودک ناز.

زندگی زیبایی است، مثل زیبایی یک غنچه ی باز.

زندگی تک تک این ساعتهاست، زندگی چرخش این عقربه هاست،



زندگی راز دل مادر من.



زندگی پینه ی دست پدر است، زندگی مثل زمان در گذر است...

{-133-}
zoolal
zoolal
زندگی آرام است، مثل آرامش یک خواب بلند
زندگی شیرین است، مثل شیرینی یک روز قشنگ
زندگی رویایی است، مثل رویای ِیکی کودک ناز
زندگی زیبایی است، مثل زیبایی یک غنچه ی باز
زندگی تک تک این ساعتهاست، زندگی چرخش این عقربه هاست،
زندگی راز دل مادر من. زندگی پینه ی دست پدر است، زندگی مثل زمان در گذر …
... ادامه
دیدگاه · 1393/02/24 - 21:17 ·
6
zoolal
zoolal
زندگی آرام است،مثل آرامش یک خواب بلند

زندگی شیرین است،مثل شیرینی یک روز قشنگ

زندگی رویایست،مثل رویای یک کودک ناز

زندگی زیباست،مثل زیبایی یک غنچه ی ناز

زندگی تک تک این ساعتهاست،زندگی چرخش این عقربه هاست

زندگی راز دل مادر من،زندگی پینه ی دست پدر است

زندگی مثل زمان در گذر است

زندگی آب روانی است روان می‌گذرد..

آنچه تقدیر من و توست همان می‌گذرد.
... ادامه
دیدگاه · 1393/01/24 - 19:22 ·
2
zoolal
zoolal
روزی از فرمانروایی پرسیدند «تو که چند

سال پیش پینه دوزی بیش نبودی چطور

به فرمانروایی رسیدی؟» او پاسخ داد من

پینه دوز خوبی بودم
... ادامه
دیدگاه · 1393/01/20 - 18:54 ·
2
محمدطاها
محمدطاها
مادرم میگفت شنیدم پسر همسایه خیلی مومن است. نمازش ترک نمی شود.
زیارت عاشورا می خواند. روزه میگرد. مسجد میرود ... خیلی پسر با خداییست ...
لحظه ای دلم گرفت ... در دل فریاد زدم باور کنید من هم ایمان دارم ...
نماز نمیخوانم ولی لبخند روی لبهای مادرم خدا را به یادم میاورد ...
دستهای پینه بسته پدرم را دستهای خدا میبینم ...
زیارت عاشورا نمیخوانم ولی گریه یتیمی در دلم عاشورا برپا میکند ...
نه من روزه نمیگیرم ولی هر روز از آن دخترک فال فروش فالی را میخرم که هیچوقت نمیخوانم ...
مسجد من خانه مادربزرگ پیر و تنهایم است که با دیدن من کلی دلش شاد میشود ...
خدای من نگاه مهربان دوستی است که در غمها تنهایم نمیگذارد ...
برای من تولد هر نوزادی تولد خداست وهر بوسه عاشقانه ای تجلی او ...
مادرم ... خدای من و خدای پسر همسایه یکیست ...
فقط من جور دیگری او را میشناسم و به او ایمان دارم ...
خدای من دوست انسانهاست نه پادشاه آنها ...
... ادامه
bamdad
bamdad
مادرم میگفت شنیدم پسر همسایه خیلی مومن است. نمازش ترک نمی شود. زیارت
عاشورا می خواند. روزه میگرد. مسجد میرود ... خیلی پسر با خداییست ...لحظه ای دلم گرفت ... در دل فریاد زدم باور کنید من هم
ایمان دارم ... نماز نمیخوانم ولی لبخند روی لبهای مادرم خدا را به یادم میاورد
... دستهای پینه بسته پدرم را دستهای خدا میبینم ... زیارت عاشورا نمیخوانم ولی
گریه یتیمی در دلم عاشورا برپا میکند ...نه من روزه نمیگیرم ولی هر روز از آن دخترک فال فروش فالی را میخرم که هیچوقت نمیخوانم ...

مسجد من خانه مادربزرگ پیر و تنهایم است که با دیدن من کلی
دلش شاد میشود ... خدای من نگاه مهربان دوستی است که در غمها تنهایم نمیگذارد ...
برای من تولد هر نوزادی تولد خداست و هر بوسه عاشقانه ای تجلی او ...مادرم ... خدای من و خدای پسر همسایه یکیست ... فقط من
جور دیگری او را میشناسم و به او ایمان دارم ... خدای من دوست انسانهاست نه پادشاه آنها ...
... ادامه
دیدگاه · 1393/01/1 - 14:12 ·
5
حامد@ پسر تنها
Iran_Child.jpg حامد@ پسر تنها
صوفياجون صوفیا جون در نقش کوزت {-7-}
soheil
026.jpg soheil
زندگی آرام است ، مثل آرامش یک خواب بلند .

زندگی شیرین است ، مثل شیرینی یک روز قشنگ .

زندگی رویایی است ، مثل رویای یک کودک ناز .

زندگی زیباییست ، مثل زیبایی یک غنچه ی باز .

زندگی تک تک این ساعتهاست ، زندگی چرخش این عقربه هاست

زندگی راز دل مادر من ، زندگی پینه دست پدر است، زندگی مثل زمان درگذر است....
... ادامه
دیدگاه · 1392/11/27 - 23:19 ·
6
صوفياجون
صوفياجون
سلوووووو منم اوووومدم یعنی بودم هستم و دارم الان {-185-} سوپ جو میل میفرمایم بفرمایین ببخشید تعارف نکردما {-185-}{-185-} در ضمن امروز مامانم رفته شهسوار خونه خواهرم حاله خوب نبود {-190-}{-109-} و بد تر از اون اینه که من باید از فردا ناهارم درست کنم یعنی دوباره بشورم و بسابم و یخ حوض بشکنم {-184-} {-251-} {-122-}
Morteza
Morteza
اتل متل یه بابا...
یه بابای شکسته...
خیلی پهلوون ولی... نحیف و زار و خسته...

اتل متل یه مادر...
نحیف و زار و خسته...
با صورتی حزین و دستایی پینه بسته...



اتل متل یه دختر...
سر به زیر و سرفراز...
چشم سرش بسته و چشم دلش باز باز...
... ادامه
دیدگاه · 1392/09/6 - 22:08 ·
9
✔♥Дℓɨ♥✔
✔♥Дℓɨ♥✔
خدایا بالاتر از بهشتت نیز جایی هست ؟
برای این دستان پینه بسته ، برای این کوه و تکیه گاه ، آری پدرم را می گویم … کجا را وعده خواهی داد ؟
به سلامتی پـــــــــــــــــدر
... ادامه
MahnaZ
j (38).jpg MahnaZ
... ادامه
saghi sepas
saghi sepas
گفته بودی روزی زخمهای کهنه التیام می یابند و اکنون دست های پینه بسته ام حکایت دروغ های توست...!
دیدگاه · 1392/04/12 - 21:53 ·
4
♥هـــُدا♥
جــدایی (1305).jpg ♥هـــُدا♥
مادرمــــ میگفت:شنیده ام پـــسرهمسایه خیلـــی مومن است...

نمازش ترکـــ نمیشود،زیارت عاشورامیخواند،روزه میگیرد،مسجدمیروم...خیلی با خداســـت

لحظه ای دلــــم گرفت...دردل فریاد زدم...

باورکنـــیدمـــن هم ایمان دارم،نماز نمیخوانــــم

ولـــی لبخندروی لبهای مادرم خـــدارابه یادم می اورد

دستهای پینه بسته پـــدرم رادستهای خدا میبینـــم...

زیارت عاشورانمیخوانم ولــی گریه یتیمی در دلـــم عاشوراب پــا میکند...

مـــن روزه نمیگیرم....

ولـــی هرروز از آن دخترک فال فروش فالی میخرم که هیچوقت نمیخوانــم...

مســــجدمن خانه مادربزرگ پیروتنهایم است که با دیدن مــــن کلی دلش شاد

میشود...

خــــدای من نگاه مهربان دوستی است که در غمهـــا تنهایم نمیگذارد...

بــترای من تولد هرنوزادی تــــولد خـــــــــداست......

وهربوســـه ی عاشقانه ای تجــــلی او........

مادرم...خدای من و خدای پسرهمسایه یکیســــت...

فقط من جوردیگری اورامیشناسم وبه او ایمان دارمـــــــ....

خدای مـــن دوست انسانهاست.....نــــــه پادشاه انهــــا..
... ادامه
♥هـــُدا♥
عکــس (67).jpg ♥هـــُدا♥
شخــصــیت مورد علاقــت
♥هـــُدا♥
♥هـــُدا♥
خسته ام از آرزو ها، آرزوهای شعاری

شوق پرواز مجازی، بالهای استعاری

حظه های کاغذی را، روز و شب تکرار کردن

خاطرات بایگانی، زندگی های اداری

آفتاب زرد و غمگین، پله های رو به پایین

سقف های سرد و سنگین، آسمانهای اجاری

با نگاهی سر شکسته، چشم هایی پینه بسته

خسته از درهای بسته، خسته از چشم انتظاری

صندلی های خمیده، میزهای صف کشیده

خنده های لب پریده، گریه های اختیاری

عصر جدول های خالی، پارکهای این حوالی

پرسه های بی خیالی، نیمکت های خماری

رو نوشت روزها را، روی هم سنجاق کردم

شنبه های بی پناهی، جمعه های بی قراری

عاقبت پرونده ام را، با غبار آرزو ها

خاک خواهد بست روزی، باد خواهد برد باری

روی میز خالی من، صفحه ی باز حوادث

در ستون تسلیت ها، نامی از ما یادگاری
{-35-}{-35-}{-35-}
دیدگاه · 1392/01/5 - 00:57 ·
7
♥هـــُدا♥
♥هـــُدا♥
حتما ادامشو بخون
تو نظرات نوشتم{-35-}

مادرمــــ میگفت:شنیده ام پـــسرهمسایه خیلـــی مومن است...

نمازش ترکـــ نمیشود،زیارت عاشورامیخواند،روزه میگیرد،مسجدمیروم...خیلی با خداســـت

لحظه ای دلــــم گرفت...دردل فریاد زدم...

باورکنـــیدمـــن هم ایمان دارم،نماز نمیخوانــــم

ولـــی لبخندروی لبهای مادرم خـــدارابه یادم می اورد
صفحات: 1 2

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ