یافتن پست: #چشیدن

✔♥Дℓɨ♥✔
wpid3135-Bride-and-groom-holding-hands-and-walking-in-the-edge-of-the-ocean-Ocean-Isle-May-06-2012.jpg ✔♥Дℓɨ♥✔
چشمــــــــانت روشنـــــــی دلــــم است...
وقتی با نیم نگـــــــاه ناگهانی ات به من نگــــــــاه میکنی
قلبم مثل قلب قناری پر از التهاب میشود...
من آغــــــــوشت را میخواهم
تا خودم را در " تــــــــــــو " رها کنم...
عشــــــــق همین لحظه های کوچک نـــــــاب است
عشـــــــــــق...
لمس پیاپی دستانت است !
و چشیدن بــــــوسه هایت که طعم زندگی می دهد ...{-41-}
Noosha
96182fed8c36a58f5b21071cff73bb1b-425 Noosha
عکس العمل بچه بعد از چشیدن طعم ترش{-7-}
MahnaZ
MahnaZ
خورده ی و
کرده ی و به
یک دویدیم و رسیدیم
و به یک نرسیدیم

... ادامه
دیدگاه · 1392/06/18 - 13:43 ·
8
hamid
hamid
چه سخته عاشقش باشی نباشه
به یاد اون باشی ولی نباشه
چه سخته انتظارش كشیدن
چه تلخه مزه ی غمُ چشیدن
چه سخته لحظه های بی قراری
به یاد خاطراتش غم بباری
چه سخته آرزوهاتو ربودن
تو تنهایی از عشق و غم سرودن
چه سخته دلخوشیت بشه نگاهی
چه سخته تا همیشه چشم به راهی
چه سخته بی نفس نفس كشیدن
نباشه طرح چشماشو كشیدن
چه سخته لحظه ی سرد جدایی
یه دنیا حرف و درد و بی صدایی ...
... ادامه
MONA
MONA
یه لنگری باید باشه که آدم رو نگه داره..که میتونه درون خود آدم باشه ..
عشق باشه ، ایمان باشه ، حس تعلق به بقیه باشه ، اشتیاق شدید برای چشیدن چیزهای نو باشه ...
اینها تو طوفان های زندگی ، آدم رو نگه میداره ..
زندگی بدون طوفان آرزوی خیلی از ماهاست
ولی چنین چیزی احتمالا وجود نداره و باید پیش از سونامی اندیشه کرد.
تو زمان بحران لنگر رو پیدا نمی کنی ! باید قبلش لنگر رو تو بندر گذاشته باشی..بعضی ها اصلا لنگر ندارند ولی بعضی ها چند تا دارن.
یه جاهایی باید بجنگی ، یه جاهایی باید بپذیری و رها کنی !
اینکه تمام اتفاقات زندگی رو بیولوژی و قدرت ذهن فرض کنیم خیلی نگاه ساده اندیشانه ایه ،
چیزای دیگری هم مهم هستند و زندگی گزاره های به این سادگی نیست!
... ادامه
دیدگاه · 1391/09/5 - 23:33 ·
8
نگار
نگار
نقش چشمان خمارت ، چه کشیدن دارد / سایه ساران دو زلفت ، چه لمیدن دارد

آن قدر خوب و ملیحی که به یک جرعه نگاه / حس مستی لبت طعم چشیدن دارد . . .
... ادامه
دیدگاه · 1391/07/6 - 00:42 ·
6
MONA
321760_527673713915228_1303313662_o.jpg MONA
باد می آید
باران
برگ
بوی خاک
موسیقی زیر قدمها
در تنهایی خیابان
چشیدن دوباره
مخلوطی از شیرینی و تلخی
پاییز می آید
فصل من
دوباره همه روزها را
عاشق خواهم بود
سرمای تنهاییم را می سپارم
به خورشید کم سویش
گرمای بی قراریم را می سپارم
به باران بی انتهایش
آرام خواهم گرفت ؟
رنگهایش دلبری میکنند
و من بی مهابا دلم را میدهم
باز ببرند و هر چه می خواهند
رویش نقش زنند
حسی در سرد و گرم این هوا
مرا با خود می برد
و تو اگر میایی
در فصل زندگیم
شبیه پاییز باش
دوست داشتنی
دیوانه
و بی قرار.......


فصل پرستوی آزاد-لیلا هژیر
... ادامه
دیدگاه · 1391/06/22 - 01:19 ·
7

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ