یافتن پست: #آغاز

bamdad
bamdad
هر صبح چشم که می گشایم...

یادم می آید خاطره ای شیرین دارم...

بناگاه پر می شوم از یاد تو..

و آن لحظه آغاز منست.......

{-41-}
Ryhan
پرواز.jpg Ryhan
چقدردلم تمام شدن می خواهد..
ازآن تمام شدن هایی که بشودنقطه سرخط...
وآنگاه دیکته تمام شود
ومن دیگرآغازنشوم
zoolal
zoolal
شاید نشود به گذشته بازگشت و یک آغاز زیبا ساخت؛
ولی می شود هم اکنون آغاز کرد و یک پایان زیبا ساخت ...
دیدگاه · 1393/03/10 - 20:51 ·
7
...
...
وقتی که دیگرنبود
من به بودنش نیازمندشدم!
وقتی که دیگررفت
به انتظارآمدنش نشستم!!
وقتی که دیگرنمی توانست مرادوست بدارد
من اورادوست داشتم!
وقتی اوتمام شد
من آغازشدم؛
وچه سخت است
تنهامتولدشدن
مثل تنهازندگی کردن
مثل تنهامردن!
{-35-}
دیدگاه · 1393/03/9 - 21:33 ·
6
bamdad
bamdad
ازدلم پرسیدم عشق راخلاصه کن،

گفت: آغازکسى باش که پایان توباشد.
دیدگاه · 1393/03/9 - 19:29 ·
5
متین (میراثدار مجنون)
متین (میراثدار مجنون)
بهار یعنی آغاز

یعنی دوباره

بهار یعنی نو شدن ...

یعنی بیا دوباره از نو شروع کنیم

شاید اینبار شد ...
دیدگاه · 1393/03/6 - 23:41 در دوستها ·
7
bamdad
bamdad
به تماشا سوگند

و به آغاز کلام

و به پرواز کبوتر از ذهن

واژه ای در قفس است.

حرفهایم مثل یک تکه چمن روشن بود.

من به آنان گفتم:

آفتابی لب درگاه شماست

که اگر در بگشایید به رفتار شما می تابد.
... ادامه
دیدگاه · 1393/03/4 - 22:37 ·
7
zoolal
zoolal
خدایـــــــــــــا؛

بابت هر شبی که بی شکر سر بر بالین گذاشتم؛

بابت هر صبحی که بی سلام به تو آغاز کردم؛

بابت لحظات شادی که به یادت نبودم؛

بابت هر گره که به دست تو باز شد و من به شانس نسبتش دادم؛

بابت هر گره که به دستم کور شد و مقصر را تو دانستم؛

مرا ببخش ...
... ادامه
دیدگاه · 1393/02/31 - 21:33 ·
4
bamdad
bamdad
دلم از داغ نامردی نسیم سرد می خواهد

میان قحطی مرحم دلی همدرد می خواهد

مگر یادت نمی آید در آغاز محبتها شبی گفتم در گوشت

(رفاقت مرد می خواهد)......
{-28-}
دیدگاه · 1393/02/26 - 21:15 ·
4
bamdad
bamdad
از پایان هر چیزی سخت گریزانم...

پایان حتی برایم از آغاز سخت تر است!

میشود فقط یک بار پایانی در کار نباشد؟
دیدگاه · 1393/02/26 - 21:10 در Lawless ·
9
zoolal
zoolal
در زندگی؛
زمانهایی فرا می رسد که تصور میکنی همه چیز به پایان رسیده است،
در حالی که آن زمان ، نقطه آغاز است !
دیدگاه · 1393/02/20 - 08:27 ·
1
صوفياجون
1975274_1422933001301907_8520001016929182319_n.jpg صوفياجون
، گاه‌شماری باستانی مردمان کوهستان‌های گیلان و مازندران است که به نام‌های گاهشماری گالشی، گاهشماری دیلمی و گاهشماری گیلان باستان نیز معروف است. این تقویم، از گاه‌شماری‌های خورشیدی‌ست که در میان گیلک‌زبانان کوهستان‌های گیلان و غرب مازندران (گالش) رایج بوده‌است و البته برخی از پژوهشگران معتقدند که این تقویم در میان گیلک‌زبانان جلگه‌نشین (گیله‌مرد) نیز رایج بوده‌است.[۱]
نوروز ما
از ۱۷ مرداد شمسی هجری آغاز می‌شود و تا ۱۵ شهریور ادامه دارد. این ماه و روز اول آن، آغاز سال دیلمی است و در بزرگ‌داشت آن شعله نوروزی (نوروزِ بلnoruzəbal) می‌افروختند و جشن آغاز سال می‌گرفتند.
کورچ ما
از ۱۶ شهریور تا ۱۴ مهر ماه هجری شمسی می‌باشد. در این ماه، کوه‌نشینان کم‌کم از کوه‌ساران سربلند به سوی جلگه‌ها سرازیر می‌شوند.
اریه ما
از ۱۵ مهرماه تا ۱۴ آبان هجری شمسی.
تیر ما
از ۱۵ آبان تا ۱۴ آذر طول می‌کشد
موردال ما
۱۵ آذر تا ۱۴ دی ماه هجری شمسی. کوه‌نشینان، لاشه گوسفند و گاو را مردال گویند.
شریر ما
۱۵ دی تا ۱۴ بهمن هجری شمسی.
امیر ما
۱۵ بهمن تا ۱۴ اسفند. به معنی نمیرماه، یا جاودان یا مهرماه دیلمی است. شانزدهم این ماه، امیر ِ مای هشت و هشت، یعنی ۱۶ مهرماه است که همان مهرگان معروف می‌باشد.
آوَل ما
از ۱۵ اسفند تا ۱۵ فروردین هجری شمسی (چون اسفندماه در سال‌شماری هجری شمسی ۲۹ روزه‌است) طول می‌کشد.
سیا ما
از ۲۱ فروردین تا ۱۹ اردیبهشت هجری شمسی.
دیا ما
از ۲۰ اردیبهشت تا ۱۸ خرداد ماه هجری شمسی.
ورفًنه ما
از ۱۹ خرداد تا ۱۷ تیر ماه هجری شمسی. ماهی که برف نمی‌آید، اوج گرما.
اسفندار ما
۱۸ تیر تا ۱۶ مرداد ماه هجری شمسی.

منبع : گاه‌شماری گیلانی. مسعود پورهادی. نشر ایلیا
... ادامه
zoolal
zoolal
ﺭﻭﺯﯼ ﺣﻮﺍ ﺑﻪ ﺁﺩﻡ ﮔﻔﺖ :
ﺁﯾﺎ ﻣﺮﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﯼ؟؟
ﺁﺩﻡ ﮔﻔﺖ :
ﻣﮕﺮ ﺧﺒﺮ ﻣﺮﮔﻢ
ﭼﺎﺭﻩ ﯼ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﻫﻢ ﺩﺍﺭﻡ ؟؟
.
.
.
ﻭ ﺍﯾﻨﮕﻮﻧﻪ ﻋﺸﻖ ﺁﻏﺎﺯ ﺷﺪ !!!...
... ادامه
دیدگاه · 1393/02/15 - 10:37 ·
4
Majid
Majid
هر کسی گمشده ای دارد.
و خدا گمشده ای داشت.
هر کسی دوتاست و خدا یکی بود
و یکی چگونه می توانست باشد؟!
هر کسی به اندازه ای که احساس می کند، هست.
و خدا کسی که احساسش کند...نداشت!
عظمت ها همواره در جست و جوی چشمی است که آن را ببیند
خوبی ها همواره نگران، که آن را بفهمند
و زیبایی همواره تشنه ی دلی است که بر او عشق بورزد...
و قدرت نیازمند کسی است که در برابرش رام گردد.
و غرور در جست و جوی غروری است که آن را بشکند!
و خدا عظیم بود و خوب و زیبا و پراقتدار و مغرور...
اما کسی نداشت. و خدا آفریدگار بود و چگونه می توانست نیافریند؟!
زمین را گسترد و آسمان ها را بر کشید
کوه ها برخاستند و رودها سرازیر شدند و دریاها آغوش گشودند
و طوفان ها برخاست و صاعقه ها در گرفت.
و باران ها و باران ها و باران ها...
در آغاز هیچ نبود. کلمه بود و آن کلمه...خدا بود
و خدا یکی بود و جز خدا...هیچ نبود.
و با نبودن چگونه توانستن بود؟!
و خدا بود و با او عدم بود
و عدم گوش نداشت!
حرف هایی هست برای گفتن که اگر گوشی نبود، نمی گوییم.
و حرف هایی هست برای نگفتن.
و سرمایه های هر دل ، حرف هایست که برای نگفتن دارد!
حرف های بی قرار و طاقت فرسا.
که هم چون زبانه های بی تاب آتشند.
تحمل شان هر یک انفجاری را در دل به بند کشیده اند.
اینان در جست و جوی مخاطب خویش اند
اگر یافتند آرام می گیرند
و اگر نیافتند...
روح را از درون به آتش می کشند.
و خدا برای نگفتن ، حرف های بسیار داشت!
درونش از آن ها سرشار بود
و عدم چگونه می توانست مخاطب خدا باشد؟!
و خدا بود و عدم
جز خدا هیچ نبود...
با نبودن نتوان بودن
و خدا تنها بود.
هر کس گمشده ای دارد.
و خدا گمشده ای داشت...
و " تو " آن گمشده ای...!
... ادامه
دیدگاه · 1393/02/15 - 07:29 ·
Majid
Majid
گویند مردی بود منافق اما زنی داشت مومن و متدین.


این زن تمام کارهایش را با

"بسم الله"

آغاز می کرد. شوهرش از توسل جستن او به این نام مبارک بسیار غضبناک می شد و

سعی می کرد که او را از این عادت منصرف کند.


روزی کیسه ای پر از طلا به زن داد تا آن را به عنوان امانت نکه دارد زن آن را گرفت و با

گفتن " بسم الله الرحمن الرحیم"

در پارچه ای پیچید و با " بسم الله " آن را در گوشه ای از خانه پنهان کرد،

شوهرش مخفیانه آن طلا را دزدید و به دریا انداخت تا همسرش را محکوم و خجالت زده

کند و "بسم الله" را بی ارزش جلوه دهد.


وی بعد از این کار به مغازه خود رفت.

در بین روز صیادی دو ماهی را برای فروش آورد آن مرد ماهی ها را خرید و به منزل

فرستاد تا زنش آن را برای نهار آماده سازد.


زن وقتی شکم یکی از آن دو ماهی را پاره کرد دید همان کیسه طلا که پنهان کرده بود

درون شکم یکی از ماهی هاست آن را برداشت

و با گفتن "بسم الله" در مکان اول خود گذاشت.

شوهر به خانه برگشت و کیسه زر را طلب کرد.

زن مومنه فورا با گفتن "بسم الله" از جای برخاست و کیسه زر را آورد شوهرش خیلی

تعجب کرد و سجده شکر الهی را به جا آورد و از جمله مومنین و متقین گردید.
... ادامه
دیدگاه · 1393/02/15 - 07:03 ·
رضا
14-5-2-1145382008_12_12_img633646804600625000.jpg رضا
bamdad
bamdad
فراموش مکن تا باران نباشد رنگين کمان نيست

تا تلخي نباشد شيريني نيست

و گاهي همين دشواري هاست که از ما انساني نيرومند تر و شايسته تر مي سازد

خواهي ديد ، آ ري خورشيد بار ديگر درخشيدن آغاز مي کند
... ادامه
دیدگاه · 1393/02/10 - 22:48 ·
5
bamdad
bamdad
امروز زندگی را آغاز كن!
امروز مخاطره كن!
امروز كاری كن!
نگذار كه به آرامی بمیری!
شادی را فراموش نكن!
bamdad
bamdad
انگار روزهای فراموش شدنم آغاز شده اند

از امروز

از حالا

تا زمانی که استخوانهایم به فرمان حق جمع شوند و انگاه

بایستم تمام قد رو به روی تو

چشم در چشم تو

و فریاد بر اورم

من همان خاطره ی یک عشق تلخم

یک عشق نافرجام

کوهی از حسرت بغض شده در گلو

مانده های آخرین احساس تو

تو چه داری به من بگویی

به چشمهایم نگاه کن و بگو...

:(
دیدگاه · 1393/02/5 - 20:53 ·
4
bamdad
bamdad
ماه من غصه چرا؟؟
آسمان را بنگر، که هنوز
بعد صدها شب و روز
مثل آن روز نخست
گرم و آبی و پر از مهر به ما می‌خندد…

یا زمینی را که،
دلش از سردی شب‌های خزان
نه شکست و نه گرفت!
بلکه از عاطفه لبریز شد و
نفسی از سر امید کشید!

و در آغاز بهار،
دشتی از یاس سپید،
زیر پاهایمان ریخت
تا بگوید که هنوز،
پر امنیت احساس خداست…

ماه من غصه چرا؟؟
تو مرا داری و من هر شب و روز،
آرزویم همه خوشبختی توست…
ماه من، دل به غم دادن و از یاس سخن‌ها گفتن
کار آنهایی نیست که خدا را دارند.

ماه من، غم و اندوه اگر هم روزی،
مثل باران بارید
یا دل شیشه‌ای‌ات
از لب پنجره عشق، زمین خورد و شکست
با نگاهت به خدا
چتر شادی وا کن
و بگو با دل خود
که خدا هست، خدا هست هنوز…


ماه من… غصه اگر هست بگو تا باشد
معنی خوشبختی
بودن اندوه است!
این‌همه غصه و غم
این‌همه شادی و شور
چه بخواهی و چه نه
میوه‌ی یک باغند…
همه را با هم و با عشق بچین!

ولی از یاد مبر
پشت هر کوه بلند سبزه زاری‌ست پر از یاد خدا
و در آن باز کسی می‌خواند
که خدا هست خدا هست خدا هست هنوز…

{-41-}
دیدگاه · 1393/02/5 - 19:00 ·
7
zahra
zahra
bamdad
bamdad
من قصه ی با تو بودن را همیشه این گونه آغاز میکنم...

یکی بود......

هنوزم هست.........
دیدگاه · 1393/01/29 - 19:05 ·
7
zoolal
zoolal
امروز زندگی را آغاز كن!
امروز مخاطره كن!
امروز كاری كن!
نگذار كه به آرامی بميری
دیدگاه · 1393/01/28 - 15:26 ·
3
Noosha
امیر عاملی Noosha

خبرگزاری فارس، سروده امیرعاملی علیه محمدرضا شجریان را منتشر کرد...
در مقدمه این شعر آمده است:
« در پاسخ به منافقانی که می‌خواهند با صدای سوخته‌ شجریان ، مردم ایران را تحقیر ‌کنند؛ مردمی که سرافراز و عاشقند مردمی که از جنس شقایقند.»
گم شدی آوازه خوان پیر ما
گم شدی آخر به زیر دست و پا
کرد بیگانه تو را ابزار خویش
خود شدی تا نور حق دیوار خویش
ربنایت چون خودت از یاد رفت
خیل شاگردان، هلا! استاد رفت
رفته‌ای از پیش ماها دور حیف
در سر پیری شدی مغرور حیف
مطرب عهد شبابم بوده‌ای
مزه نان و کبابم بوده‌ای
خوب می‌خواندی صدایت خوب بود
بعد تاج اصفهان مطلوب بود
میزدی چه چه برای شیخ و شاب
با نوای تار و تنبور و رباب
هستساز اینک ولی آواز نیست
یک در گوشی به سویت باز نیست
تا نپیوندی عزیزم بر زوال
کاشکی بودی مرید اعتدال
مکر آمریکا تو را منفور کرد
زرق و برق غرب چشمت کور کرد
چونکه پیراهن دو تا شد بد شدی
مثل آن مطرب که بد می‌زد شدی
«سایه»ات فرموده بود آوازه‌خوان
که مرید پیردل باش و بمان
لیک ‌ای مطرب دریغا که غرور
کرد از مردم تو را صد سال دور
وقت پیری ناز کردی با همه
ناز را آغاز کردی با همه
ناز کم کن سوی ملت باز گرد
کم بگو از یأس ای استاد زرد»
ادامه در دیدگاه...
... ادامه
bamdad
bamdad
رفتی
و برای من دست تکان دادی
یعنی که زود بر می گردم
هنوز چشمانم
براه است
نمی دانم
زمان را گم کرده ای
یا مرا
یا خودت را

وقتی تو رفتی

كسي عشق گدایی نمی كرد

مرغان مهاجر سفرشان را آغاز نكرده بود

چندمين بار است كه رفته اند و

برگشته اند

ولي درافق چشمانم

جایت همچنان خالی

این چندمین
نامه است می نویسم؟
نمی دانم
می دانم
هرگز بدستت نمی رسد
چون هیچوقت پُستشان نکرده ام
یعنی کرده ام
پستچی گفت:
ماچنین آدرسی نداریم


((پاي تپه ديدار كمي آنسوتر درجنگلستان بادام
برسد بدست مهر بان ترين ...دنیا

{-60-}
صفحات: 4 5 6 7 8

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ